💥 جملات طلایی شهدا که توسط هوش مصنوعی تصویرسازی شده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #کانال‌منتظران‌ظهور‌مهدی #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ🤲🏻

سلام دوستان سالن تطهیر یزد. صبحتون زیبا باشه ان شاالله ، روز خوبی رو براتون آرزو میکنم خب بریم سراغ اوضاع امروز جمعه ، سالن تطهیر ما امروز میزبان اولین مسافر آخرت بود ، مطلبی که میخواستم بگم این بود که همونطور که توی کلیپ مشخص هست برای لباس میت من از بردیمانی استفاده کردم ، این متوفی داخل بقچه کفنش دوتا برد یمانی داشت ، من دیدم پیراهن کفن که داخل بقچه بود ، نسبت به اندازه ی مجازش کوتاهتره. همونطور که قبلا گفتم اندازه قد پیراهن باید تا زیر زانو میت باشه و بهتره که تا ساق پا بیاد ولی پیراهن کفن این میت همونطور که میبینید از این مقدار کوتاهتره ، میتونستم از پارچه های سازمان خودمون براش پیراهن ببرم ، ولی دیدم دوتا برد یمانی داره ، یکیش رو که به عنوان برد استفاده کردم ، یکی اضافه رو برای پیراهنش گذاشتم ، خواستم بهتون نشون بدم که بدونید میشه از برد یمانی به جای پیراهن ، لنگ، روسری ، بند ، شرت هم استفاده کرد https://eitaa.com/ghassalkhaneyazd

موقع کفن کردن متوجه مستحباتی که همراه کفن بود شدم ،. یکی از مستحبات نگین عقیق هست ، که مزیّن به نام پنج تن هست ، که زیر زبان میت گذاشته میشه همونطور که میبینید همراه این مستحبات ، بندهایی هست که جوشن کبیر خونده شده و گره زدن ، ما اینا رو دور گردن میت میذاریم ولی من قبلا هم گفتم واسه اینکه میت شما از ثواب این آیات بهره مند بشه بهتر هست که این آیات روی پارچه نوشته بشه و روی سینه میت قرار بگیره https://eitaa.com/ghassalkhaneyazd

امروز روز شلوغی بود ، تا الان 7 تا متوفی غسل و کفن شدن ، امیدوارم دیگه متوفی نیاد بحق فاطمه زهرا🙏 https://eitaa.com/ghassalkhaneyazd

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌موقع اعز ام به سو ریه بابک رو دیدم جوان زیبارو و خوش سیما... به او نمی‌خورد که مدا. فع حر. م باشه جلو رفتم و به بابک گفتم تو اینجا چه کار می‌کنی دماغ عملی تو الان باید در خیابان گلسار رشت بگردی و خوش بگذرانی نه در سو. ریه که غیر از تــ ـوپ و تفنـ. ــگ خبری نیست بابک نگاهم کرد..! چشم‌های زیبایش را به من دوخت منتظر جوابی بودم اما چیزی نگفت سکوت کرد و سکوت؛ فقط لبخند زد لبخندی که بعدها مرا شرمنده کرد... آقای ندافی یکی از همر.زمان و هم استانی های ش.هید بابک نوری : ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

خانواده برای منصرف کردن بابک برای رفتن به سو..ریه تمام شرایط رو برای ادامه تحصیل در آلمان فراهم کرده بودند وقتی میخواست بره سوریه به همه گفته بود یه مدتی دارم میرم خارج از کشور همه فکر کردن بالاخره تلاش های پدرش جواب داده و داره میره آلمان وقتی پیــ..ـکرش برگشت تازه خیلی ها فهمیدن که بابک کجا بوده💔

هدیه با واسطه از بس گریه کرده بودم چشمم نور نداشت. رفتم رو به روی عکسش نشستم و گفتم، «ابوالفضل، دیدی آن‌قدر قلم قرآنی برای من نگرفتی تا شههههید شدی. اگر قلم قرآنی داشتم قرآن می‌خواندم، تا هم من آرام شوم، هم ثواب آن را به تو هدیه کنم.» ده دقیقه نشده بود که حاج آقا تماس گرفت و گفت، «آقای معدنی از طرف سپپپپ.اه دارند می‌آیند دیدار.» هنگام ورود بسته‌ای را گرفتند سمت من و گفتند، «ببخشید اظلاع نداده آمدیم. قرار بود هفته دیگر مزاحم بشویم، اما یک ربع پیش تماس گرفتند که تا این‌جا آمدید منزل شهههید شیروانیان هم بروید.» داخل بسته یک کیف قرآن و قلم آن بود. راوی: همسر ششهید #شهیدان #حاجت_شهادت #شهید_حاجت_دهنده #شهید_ابولفضل_شیروانیان #حاجت_روایی #مجرب #ذکر_حاجت_روایی #گره_گشایی #دعا #ذکر #شهدا_شرمنده_ایم