eitaa logo
💚زنــــدگـیـ ســــبــز💚
136 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
بخواهد هرغیرممکنی ممکن می شود..🕊️ 💫زندگی ساده و زیبای من🏡 که قراره شماهم درجریان سبزینگی اش💚 باشید 💫همراهیم بکنید باهم بهتر شدن را یاد بگیریم و به هم سبز تر شدن 🌱رو یاد بدیم شما هستید کنار من:یک خانوم خونه 🧕یک طلبه یک مربی و یک دوست 😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ❤️مشوق هم باشیم ✅اینکه هرکدام از ما در کارمان ارتقا پیدا کنیم یا به یکی از اهداف کاری‌مان برسیم برایمان بسیار مهم است ✅ اما باید برای هرکدام از پیروزی‌های همسرمان نیز شاد شویم و به همان شکل به وجد بیاییم. ✅ این کار هم حمایت ما از همسرمان را القا می‌کند و هم او را دلگرم می‌کند که ما از موفقیت وی شاد شده‌ایم . ✅و او همواره می‌تواند روی کمک ما حساب کند. دیدن نوع آرایش همسرمان برای ما و تلاشی که وی برای پخت یک غذا یا کوشش همسرمان برای رفاه ما در خانه...... ✅و قدردانی از وی، بهترین مشوق برای ادامه تلاش‌اش خواهد بود. ✅پس ‌روی نکات مثبت تمرکز و همسرمان را تشویق کنیم. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌زن را باید نازش را کشید زیرا نازک است، زیباست قلبش از جنس گل‌هاست فقط یک مرد می‌تواند او را شکل دهد☺️ 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 عده‌ای میگن ، اگر معجزه و کرامت درسته پس چرا در عصر حاضر نمی‌بینم این هم کرامت معتبر که در همین زمان ما اتفاق افتاد... راوي : مادرشهيدمحمد معماريان محرم حدود 20 سال پيش بود كه تو يه اتفاق، پام ضربه ي شديدي خورد؛ به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم كه نمي تونستم تو اين ايام كمك كنم. نذر كرده بودم كه اگه پام تا عاشورا خوب بشه، با بقيه ي دوستانم، ديگ هاي مسجد را بشورم و كمكشون كنم. شب عاشورا رسيده بود و هنوز پام همون طور بود. از مسجد كه به خونه رفتم، حال خوشي نداشتم. زيارت را خوندم و كلي دعا كردم. نزديك هاي صبح بود كه گفتم يه مقدار بخوابم، تا صبح با دوستان به مسجد بِرَم. تو خواب ديدم تو مسجد ( المهدي ) جمعيت زيادي جمع هستند و منم با دو تا عصا زير بغل رفته بودم. يه دسته ي عزاداري منظم، داشت وارد مسجد مي شد. جلوي دسته، شهيد سعيد آل طه داشت نوحه مي خوند. با خودم گفتم: اين كه شهيد شده بود! پس اين جا چيكار مي كنه؟! يه دفعه ديدم پسرم محمد هم در كنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اين ها رو نگاه مي كردم كه ديدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چه قدر بزرگ شدي! گفت: آره از موقعي كه اومديم اين جان، كلي بزرگ شديم. ديدم كنارش شهيد آزاديان هم وايساده. آزاديان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چيزيش نيست. بعد رو كرد به خودم و گفت: مامان! چيه؟ گفتم: چيزي نيست؛ پاهام يه كم درد مي كرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برات يه شال سبز آوردم. مي خواستم زودتر بيام كه آزاديان گفت: صبر كن با هم بريم. بعد تو راه رفته بوديم مرقد امام (ره). گفتيم امروز كه روز عاشوراست، اول بريم مسجد، زيارت بخونيم بعد بيايم پيش شما. بعد دستاشو باز كرد و كشيد از سر تا مچ پاهام. بعد آتل و باندها رو باز كرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نيست؛ يه كم به خاطر عضله ات است كه او هم خوب مي شه. از خواب بيدار شدم ديدم واقعيت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزي به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و يواش يواش راه رفتم. من كه كف پام را نمي تونستم رو زمين بذارم، حالا داشتم بدون عصا راه مي رفتم. رفتم پايين و شروع به كار كردم كه ديدم پدر محمد از خواب بيدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدي؟ چيزي نمي تونستم بگم. زبونم بند اومده بود، فقط گفتم: حاجي! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو كه ديد، زد زير گريه. بعد بچه ها رو صدا كرد. اونا هم گريه شون گرفته بود. اين شال يه بويي داشت كه كلّ فضاي خونه رو پر كرده بود. مسجد هم كه رفتيم، كلّ مسجد پر شده بود از اين بو. رفتم پيش بقيه ي خانوم ها و گفتم: يادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمينه برسه، صبح مي آم. اونا هم منقلب شده بودند. يه خانومي بود كه ميگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و يه لحظه به سرش بست و بعد هم باز كرد. از اون به بعد ديگه ميگرن اذيتش نكرده. مسجدي ها هم موضوع را فهميده بودند. واقعاً عاشورايي به پا شده بود. بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رسيد. ايشون هم فرموده بودند: كه اين ها رو پيش من بياريد. پيش ايشون رفتم، كنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روي دو چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين (ع) رو مي ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بياريد، مي خوام با هم مقايسه شون كنم. وقتي تربت رو كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين شال و تربت از يك جا اومده. بعد آقا فرمودند: فكر نكنيد اين يه تربت معموليه. اين تربت از زير بدن امام حسين (ع) برداشته شده، مال قتل گاه ست؛ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسيده. بعد ادامه دادند: شما نيم سانت از اين شال رو به ما بديد، من هم به جاش بهتون از اين تربت مي دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماييد تمام شال براي خودتان. ايشون فرمودند: اگه قرار بود اين شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمي كرد؛ خداوند خانواده ي شهدا رو انتخاب كرد تا مقامشون رو به همه يادآور بشه ... اگه روزي ارزش خون شهداي كربلا از بين رفت، ارزش خون شهداي شما هم از بين مي ره. بعد هم نيم سانت از شال بهشون دادم و يه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم." 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
_مےگفت : توی گودال شهید پیدا کردیم . . هرچی خاکارو میریختیم بیرون باز بر‌میگشت . . ! اذان شد ، گفتیم بریم فردا برگردیم ! شب خواب جوانی رو دیدم . . که گفت : دوست دارم گمنام بمانم بیل را بردار و برو ..
معامله عجیب شهید گمنام با پیرزنی که خانه اش در همسایگی مزارش بود... ❤️ 🔴ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ .ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ .... ✳️ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ .ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺷﻔﺎﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼﺟﺎﺩﻩﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ.وآن کسی نیست جز 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردیتم نمیفروشم به گرمای بقیه! 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
- دوتا چایی ریخت ؛ گذاشت رو میز گفت : بیا بشین اینجا باهم غصه تورو بخوریم ! نگفت ناراحت نباش نگفت حالا دیگه پیش اومده چیکار میشه کرد. نگفت اینم می‌گذره .. کلیشه تحویلم نداد .! گفت بیا بشین اینجا باهم غصه تو رو بخوریم ؛ آدم باید یکیو داشته باشه باهاش بشینه غصه بخوره زندگی که فقط قسمت کردن خنده و شادی نیست :)! 📮 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 کارِ خونه اولویته یا بچه‌داری؟ 🔻سلمان می‌گوید: حضرت زهرا سلام الله علیها همینطور که غذا درست می‌کرد، بچه هم روی دوشش بود، زبانش هم داشت این آیه را می‌خواند: وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌. 🔹️ من عرض کردم خانم، بانوی بزرگوار، اجازه بدهید من بچه را نگه دارم. امام حسین علیه‌السلام را به من بدهید، من ببرم بیرون قدم بزنم شما بتوانید کارتان را انجام دهید. فرمودند: نه. مادر به بچه مهربان‌تر است، اگر می‌خواهی کاری انجام بدهی، جوها را آرد کن. 🔸️ یه چند تا کار رو گاهی با هم می‌شود، انجام داد. خانم شما در آشپزخانه داری غذا درست می‌کنی اما با وضو که می‌توانی باشی. با وضو بودن کار شما را عبادت می‌کند. "استاد رفیعی " 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
👇👇👇 * یه ایده جالب برای تمام خانم های متاهل :👌😍 🌀 بیاید از امروز یه دفترچه بگیرید📒 و هر کار خوبی که شوهرتون براتون انجام میده ، با تاریخ توش بنویسید....حتی کارای خیلی کوچیک😉 مثلا بنویسید: ⬇️ _ مرسی که امروز از دستپختم تعریف کردی🤗 _ مرسی که صبر کردی با هم ناهار بخوریم😇 _ مرسی که برام گل خریدی 🌹 _ مرسی که امروز من غر زدم و تو هیچی نگفتی و...🥲 🌀 با خودتون قرار بزارید هر روز این دفترچه رو باز کنید و فکر کنید که چه کار خوبی اون روز انجام داده!🤔 🌀 جالبه بدونید بعد از یه مدت باعث میشه همه ی خوبیهاش به چشم تون بیاد 🥰 همونایی که تا اون روز شاید خیلی دقت نمیکردید و یادتون هم نره...🤤 🌀 حتی میتونید بزارید جایی که چشم همسرتون هم بهش بخوره و بخونه اون رو....🤓 مطمعن باشید بعد از یه مدت تشویق میشه بیشتر در حق تون مهربونی کنه !😌 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
کار قشنگ یک کافه 🥰 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواد لازم: ۱ کیلو گردن گوسفندی ۱۰۰ گرم دنبه ۱ پیمونه لوبیا چیتی🫘 ۱ پیمونه نخود🫛 ۲ تا دونه پیاز ۱ ق.غ ترخون خشک ۱. ق.چ شنبلیله خشک ۵.۶ تا سیب زمینی کوچیک ۲ تا حبه سیر ۱ مشت الو قیصی نصق پیمونه گردو ۲ ق.غ رب گوجه ۱ ق.چ پرک لیمو عمانی با ۲ تا لیمو عمانی نمک ،فلفل سیاه زردچوبه، زیره 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش فلافل😋😍 مواد لازم🔻 نخود: ۳۰۰ گرم جعفری تازه: ۱ لیوان پیاز: ۱ عدد سیر: ۶ حبه تخم مرغ: ۱ عدد آردنخودچی: ۲ قاشق غذاخوری بکینگ پودر: ۱ قاشق چایخوری پودر تخم گشنیز، زیره، ادویه فلافل، فلفل سیاه، زردچوبه، پودرپیاز، پودرسیر و نمک: به مقدار لازم طرز تهیه🔻 نخود ها را داخل آب سرد حداقل برای بیست و چهار ساعت خیس می کنیم و در این مدت چند بار آبش عوض می کنیم بعد داخل آبکش ریخته و آب آن را کامل می گیریم. نخود و همراه با سیر، پیاز و جعفری داخل مخلوط کن میکس می کنیم تا حالت خمیری پیدا کنه. مواد میکس شده بالا را با آردنخودچی، بکینگ پودر، نمک، ادویه ها و تخم مرغ کامل مخلوط می کنیم و ورز می دهیم. روی ظرف مواد را سلفون کشیده و حداقل برای یک ساعت داخل یخچال قرار می دهیم. فلافل ها را با دست و یا قالب شکل داده و داخل روغن داغ حدود ده دقیقه دو طرف آن را سرخ می کنیم. 💚زندگی سبز💚 https://eitaa.com/joinchat/2206794193C61e9b1ecd8