eitaa logo
🇮🇷زندگــےِ مـهـدوے🇮🇷
368 دنبال‌کننده
14هزار عکس
3.3هزار ویدیو
321 فایل
#مــولاے_مـهـربانـم ؛ سِرّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست ورنه عشق تو کجا این دل بیمارکجا؟ کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای توکجا عبد گنهکار کجا؟ #یا‌صاحب‌الزمان‌_ادرڪنی
مشاهده در ایتا
دانلود
💠پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع): 📝 يكي از ذاكرين اهل بيت(ع) به نام شیخ رضا سراج(ره) در روز تاسوعا در حال روضه خواني بود و پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به برادرشان را براي مردم بازگو می نمود. عالمي كه در مجلس حضور داشت به شدّت خشمگين شد و به او گفت: «اين چه روضه اي است كه مي خواني؟ آيا متوجه هستی چه مطلبی مي گويي؟» آن ذاكر كه انسان مؤدبي بود از منبر پايين آمد و روضه را به پايان رساند. 📝در همان شب كه شب عاشورا بود، آن عالم حضرت سيّدالشهدا(ع) را در خواب مي بيند كه ناراحت و نگران است... 🍃🌹حضرت در عالَم رؤيا به آن عالِم فرمود: «روضة آن ذاكر بر اساس حقيقت بود، من در روز عاشورا به حضرت ابوالفضل(ع) پناه آوردم.» 📝یکی از مصادیق بارز پناه بردن سیدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع) خطاب «بِنَفسی أنتَ» است.... 🌴واقعه عاشورا روز جمعه اتفاق افتاده است، و عصر پنجشنبه که روز تاسوعا بود امام حسین(ع) از زینب کبری(س) خواست که برادرش را خبر کند تا حضرت از او بخواهد به نزد دشمن رود و جنگ را برای یک شب به تأخیر بیندازد.... در این زمان قمر بنی هاشم جوان سی و سه ساله ای بود و هنگامی که به مقابل اباعبدالله(ع) رسید، آن حضرت تمام قد از جا برخاست و با یک دنیا ادب، به عباس فرمود: 🍃🌹«بنفسی انت»؛ یعنی خدا من را قربانت کند.... ما که نمی توانیم معنای این جمله را بفهمیم و فقط به ما نشان داده اند که این شخصیت، یک شخصیت ممتاز و یگانه و بی نظیری است.... 📚برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا(ع) نوشته استاد حسین انصاریان 🌴 ڪانال دوهــزار و یڪ ختم🌴 👇👇 https://eitaa.com/Doohezarooyekkhatm
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 ... 📝روزى امام حسن و امام حسين عليهمالسلام به همراهى شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مكّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدينه خارج شدند. 🌾در مسير راه آذوقه خوراكى آنها پايان يافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همينطور به راه خويش ادامه دادند تا به سياه چادرى نزديك شدند" پيرزنى را در كنار آن مشاهده كردند، به او گفتند: ما تشنه ايم، آيا نوشيدنى دارى؟ ✅پيرزن عرضه داشت: بلى، بعد از آن هرسه نفر از مَركب هاى خود پياده شدند؛ و پيرزن بُزى را كه جلوى سياه چادر خود بسته بود، به ميهمانان نشان داد و گفت: خودتان شير آن را بدوشيد و استفاده نمائيد. 🔺ميهمانان گفتند: آيا خوراكى دارى كه ما را از گرسنگى نجات دهى؟ ✅پاسخ داد: من فقط همين حيوان را دارم، يكى از خودتان آن را ذبح نمايد و آماده كند تا برايتان كباب نمايم؛ و آن را ميل كنيد. لذا يكى از آن سه نفر گوسفند را سر بريد و پوست آن را كَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحويل پيرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوى ميهمانان عزيز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند. ⚡️و هنگامى كه خواستند خداحافظى نمايند و بروند گفتند: ما از خانواده قريش هستيم؛ و اكنون قصد مكّه داريم، چنانچه از اين مسير بازگشتيم، حتما جبران لطف تو را خواهيم كرد.... 🔺پس از رفتن ميهمانان ناخوانده، شوهر پيرزن آمد؛ و چون از جريان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبيخ قرار داد كه چرا از كسانى كه نمیشناختى، پذيرائى كردى؟! و اين جريان گذشت، تا آنكه سخت در مضيقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدينه رفتند،... ⚡️پيرزن از كوچه بنى هاشم حركت میكرد، امام حسن مجتبى(ع) جلوى خانه اش روى سكّوئى نشسته بود، پيرزن را شناخت. 🍃حضرت مجتبى(ع) فوراً غلام خود را به دنبال آن پيرزن فرستاد، وقتى پيرزن نزد حضرت آمد فرمود: آيا مرا میشناسى؟ عرضه داشت: خير. امام(ع) اظهار نمود: من آن ميهمان تو هستم كه در فلان روز به همراه دو نفر ديگر بر تو وارد شديم؛ و تو به ما خدمت كردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى... پيرزن عرضه داشت: پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم؛ و انتظار چيزى نداشتم. ✅حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و يكهزار دينار به پاس ايثار پيرزن تحويلش گردد و سپس او را به برادر خود - امام حسين(ع)- و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آنها هم به همان مقدار به پيرزن كمك نمودند. 📚بحارالا نوار،ج43، ص341، و ص348، الأعيان الشّيعه،ج1، ص565 @zendegiyemahdavi