#حکایات_پندآموز...
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود.
همهی اوضاع را به هم ریخته بود.
وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، وهمهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟
راه فراری ندارد!
خودش را به سینه ی پدر چسباند؛
شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد!
👌شما هم هروقت دیدید
اوضاع بی ریخت است، به سوی خدا فرار کنید:
✨"ففروا الی الله من الله"✨
هرکجا متوحش شدید؛ راه فرار به سوی خدا هست...
@zendegiyemahdavi