زندگی من
آنگاه آخوند شدم .... #تیکه_پنجاهُم با آقایی که الان اسمش یادم نمیاد ، همراه شدیم و از اوضاع پرسید
آنگاه آخوند شدم ....
#تیکه_پنجاهُیکم
مامانی مان درب خانه را باز کرد و بلافاصله
گفتم ، سلام علیکم و رحمت الله ، ایشان
هم گفتند :
_ سلام و رحمت الله
کجا بودی ؟
+ حقیقتش ...
_ چی ؟
+ والده جان ! ببین ، تو خودت مگه
همیشه نمیگی در راه امام حسین تک تک
بچه هامو میدم بره ؟ مگه نمیگی تو رو
امام حسین بهم داده ؟ مگه من ادعای
شهادت و اینجور چیزا ندارم ؟
_ خب ؟
+ بیمارستان نیرو نیاز داشت منم رفتم 🙁
_ وای 😱
حسین کرونا نگیری چیزیت بشه ؟!
+ نه مادر جان .. توکل به خدا نهایتا میمیرم
حقوق بنیاد شهید میگیرید خو 😅
_زبونتو گاز بگیر
( خلاصه سخنانی رد و بدل شد .. )
ما را به اجبار فرستادند حمام و تمام البسهٔ
بیرونی ما را هم با وسواس خاصی شستند .
بعد حمام یه سر به حیاط زدم و دیدم که والده
مشغول شستن لباس های بنده است .
عرض کردم ، خلاصه مامانی جان ..
انصافا کرونا هم ترس نداره ، نهایتا مبتلا
میشیم و میمیرم .
مامانی گفت :
+ به بابات گفتی رفتی بیمارستان ؟
_ آره مادر جان ، قبل از اطلاع شما ابوی
کلا در جریان بوده ..
+ آها .. ( از اون آها های خاص..)
_ اوم .. ( از این اوم های ناخاص..)
گذشت و گذشت که رفتیم داخل منزل و
اندک طعامی خوردیم و راهی مسجد شدیم.
+ بح سلام حسین آقا
- علیکم السلام خوبید ان شا الله
+ الحمدلله
امشب جلسه هست ؟
- جلسه هست ، ولی من نیستم
+ چرا آقا ؟
- خب دیگه .. به آقای فلانی بگید ایشون
جلسه رو داشته باشن .
و ما هم سریع نماز را خواندیم و سمت منزل
رفتیم ..
رفیقم آمد دنبالم و طبق شب های گذشته
سوار بر موتورِ آبی اش شدیم و رفتیم دنبال
صفا سیتی ..
_ ممد !
+ هوم
- حوصله ام سر میره کجا بریم ؟
+ بریم سمت رودخونه ؟
- نچ ، برو سمت قبرستون .
+ بازم ؟
- عا ، بازم 🙄
+ باش .
رفتیم و موتور را یه جایی گذاشتیم و حرکت
کردیم بین قبر ها راه رفتن .
- ممد ، انصافا این مُرده ها هم عالمی دارن.
+ اوم ، تخت گرفتن خوابیدن 😂
- نه خو جدی میگم. الان اونا دارن تو بهشت
یا تو جهنم دارن صفا میکنن.
حد اقل گیر حسن روحانی نیستن 😂
+ اینم حرفیه 😂
+ حسین! پَ کی وقت میکنی بیای برا حجامت ؟
- من ک تقریبا بیکارم ، البته این چند وقت
درگیر بیمارستانم ..
اما هر وقت خواستی بگو
+ خو پ احتمالا پنجشنبه صبح بیام دنبالت
- تیغ و گاز استریل هم بگیر بیار ، تموم کردم.
+ باش
این داستان ان شاء الله ادامه دارد ....
✍ #حبیب