✨﷽ا✨
✍️#حدیث_زندگی
🙂#سیره_شهدا 🙂
💎 همسرم، خیلی با محبت بود مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد… .
💎 یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود خسته بودم، رفتم پنکه رو روشن کردم وخوابیدم «من به گرما خیلی حساسم»
💎 خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته..بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه…
💎 دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم ودوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی…
💎 شاید بعد نیم ساعت تا یک ساعت خواب بودم و وقتی بیدارشدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم…
💎پا شدم گفتم کمیل تو هنوز داری می چرخونی؟ خسته شدی! گفت: خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی ودلم نیومد….
.
🎙همسر شهید کمیل صفری تبار
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽ا✨
✍️#حدیث_زندگی
🙂#سیره_شهدا 🙂
☘ ماجرای شال سبز
☘و شفای مادرشهید
🎙مادر شهید معماریان
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
.
✨﷽ا✨
✍️#حدیث_زندگی
🙂#سیره_شهدا 🙂
دفترچه ای داشت که برنامه و کارهایش را داخل آن می نوشت. روزی که خیلی کار برای خدا انجام می داد بیشتر از روز های قبل خوشحال بود.
یادم هست یک بار گفت :
امروز بهترین روز من است!
چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده خدا باز کنم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم
🌹شھید ابراهیم هادی
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
.
✨﷽ا✨
✍️#حدیث_زندگی
🙂#سیره_شهدا 🙂
میگفت:آدمی که بدهکار باشه هیچ موقع بدهی هاشو یادش نمیره.شما اگه به یه مغازه بدهکار باشی ،کل شب و روز فکر میکنی که چطوری بدهیت رو پرداخت کنی.چه رسد به اینکه خودت رو بدهکار خدای متعال بدونی که این همه نعمت بهت داده. بدن سالم بهت داده...
🌷شهید سید علی زنجانی
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
.
✨﷽ا✨
✍️#حدیث_زندگی
🙂#سیره_شهدا 🙂
☘ حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفهای بود از کمک به دوستان و آشنایان بگیر تا کمک های مخفیانه به خانوادههای نیازمندایی که بعد از شهادتش معلوم شد.
🌟 یکی از دوستان تازه می خواست عروسی بگیرد و خانه ای در یکی از روستاهای اطراف کرایه کرده بود حامد در آن زمان تمام دوستان و نزدیکان را جمع کرد تا با رنگ آمیزی و تعمیر خانه شرایطی را به وجود بیاورد که تازه عروسِ رفیقش در خانهای که می خواهد برای اولین بار پا بگذارد زیبا و پر رنگ و لعاب باشد و به اصطلاح توی ذوقش نخورد...
☘ که آخر کار هنگام تعمیر سقف آنقدر سقف پوسیده بود که مجبور شد خانه خودش را برای تازه عروس و داماد خالی کند و تا تعمیر سقف برود خانه مادرش.
🌟در کمک مالی به دیگران هم که بسیار مخفیانه و مخلصانه کار میکرد. حامد فامیلی داشت کارگر، بنده خدا چند وقتی بود که سفارش کار نداشت و وضع مالی اش خراب شده بوده حامد در آن ایام به هر بهانه ای به خانه آنها سرکشی میکرد و بارها وقتی آن بنده خدا از اتاق بیرون میرفت مخفیانه در جیب کت او پول می گذاشت وقتی حامد شهید شد آن بنده خدا در بین گریه ها و ناله هایش داستان را برایمان تعریف کرد.
🌹شهید حامد کوچک زاده
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
.
✨﷽ا✨
✍️#حدیث_زندگی
😊 #سیره_شهدا
🌿 به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید؛ برای روز مادر و روزهای عید. اگر فراموش میکرد، در اولین فرصت جبران می کرد. هدیه اش را می داد و از زحماتم تشکر می کرد.
🌿 زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، مدت ها به خانه نیامده بود. یک روز دیدم در می زنند. رفتم دم در، دیدم چندتا نظامی پشت در هستند، گفتند: "منزل جناب سرهنگ شیرازی؟" دلم لرزید. گفتم :" جناب سرهنگ جبهه هستند. چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟ اتفاقی افتاده؟ " گفتند: از طرف ایشان پیغامی داریم." و بعد پاکتی را به من دادند و رفتند.
🌿 آمدم در حیاط ، پاکت را درحالی که دستانم می لرزید ، باز کردم. یک نامه بود با یک انگشتر عقیق . نوشته بود:" برای تشکر از زحمت های تو. همیشه دعایت می کنم." یک نفس راحت کشیدم. اشک امانم نداد.
به روایت همسر شهید صیاد شیرازی
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
✨﷽ا✨
😊 #سیره_شهدا
✍ بخشیدن همسر
🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!»
🌹شهید مجید کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
✨﷽ا✨
😊 #سیره_شهدا 😊
راوی: همسر شهید بابایی
باهاش قهر بودم ازم پرسید: عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم….
گفت: عاشقم گرنیستی، لطفی بکن نفرت بورز… بی تفاوت بودنت، هرلحظه آبم می کند...
دوباره با لبخند پرسید:
عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟
گفتم:نـــــــه
گفت: تو نه میگویی و پیداست میگوید دلت آری…که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…
زدم زیر خنده….و روبروش نشستم….
دیگه نتوانستم به ایشان نگم که وجودش چقدر آرامش بخشه…
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم…
خداروشکر که هستی….
🍯 کانال زندگی عسلی
🦋@zendgiasali
✨﷽ا✨
😊 #سیره_شهدا 😊
🌟 من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زندهای
🌟 قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شمارهاش را بگیرم وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت” ذخیره کرده بود
گفت: از اول زندگی شریک هم بودهایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزشترین داراییام را به خدا میسپارم و میروم.
🌟 آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم. شام غریبان امام حسین علیهالسلام بود که در خیمه محلهمان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بیبی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن میکردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیتالشهدا قرار دهم✨
راوے: همسر شهید جواد جهانی
🍯 کانال زندگی عسلی
🦋@zendgiasali
✨﷽ا✨
✍️ #سیره_شهدا
ارتباط کلامی با همسر
در سیره شهید حمید باکری
همسر شهید:
آبادان که بود، نامه ای با یک عکس برایم فرستاده بود. عکس را می گذاشتم جلویم و نامه را با گریه می خواندم. تکیه کرده بود به یک نخلی در منطقه ذوالفقاریه با یک بادگیر سرمه ای. به شوخی می گفتم: برای صدام ژست گرفته بودی؟
گفت:
ژست گرفته بودم که تو بپسندی.
می گفت: عصرها که یادت می افتادم، می رفتم تپه ای یا تخته سنگی پیدا می کردم و به غروب نگاه می کردم. آن وقت بیشتر دلم برایت تنگ می شد.
📙کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ناشر: روایت فتح، چاپ شانزدهم- ۱۳۹۵ ؛ ص ۲۶-۲۵٫
با کانال زندگی عسلی همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/3089825857Cdfd76e0da5
🌹 #سیره_شهدا
✍️شهید علی صیاد شیرازی
▫️بارها شده بود که به محض اینکه به خانه میرسیدند، وضو میگرفت و تا پاسی از شب در امور منزل به مادرم کمک میکردند و به طور قطع میتوانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوری که اجازه نمیداد مادرم و حتی ما در این کار او را کمک کنیم. هر چی از پشت در آشپزخانه مادرم خواهش میکرد فایده نداشت. در رو بسته بود و میگفت: چیزی نیست الان تموم میشه. وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخانه رو مرتب کرده. کف آشپزخانه رو شسته، ظرفها رو چیده سرجاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل! برای روز زن، روزهای عید اگر یادش هم نبود، اولین عیدی که پیش میآمد، هدیه میخرید.
📚 برشی از زندگی شهید صیادشیرازی -
به روایت فرزند از کتاب: افلاکیان زمین،
✍️ ش۱۰، ص ۱۵ و ۱۶
🖤 کانال زندگی عسلی
@zendgiasali
💌 #سیره_شهدا 48
شهید عباس دانشگر
همسر عزیزم! این نامه را مینویسم بیشتر برای تنگی دل خودم. شنیدی میگویند سخن که از دل برآید بر دل نشیند، صداقتم را به حرمت صدای لرزانم بپذیر. زندگی روح دارد و جسم، مثل انسان. جسمش دیدنیهای آن است، روحش که به جسمش جان میدهد عشق است.
من همیشه دوست داشتم یک عاشق ببینم، همیشه دوست داشتم ببینم عاشق چگونه زندگی میکند؟ چه میگوید؟ چگونه فکر میکند؟ آخر خیلی میشنیدم از سوزوگداز و درد و درمان و عشق. عشق بسیار مقدس است.
عشق هرچه غیر خداست مجازی و عشق حقیقی، خداست؛ خداوند زیباست که عشق مجازی را پلی ساخته و تنها با عبور از آن به عشق حقیقی میرسیم. من دوست دارم عاشق بشم! از تو شروع کنم تا بتوانم ذرهای عشق حقیقی را درک کنم.
دوست داشتن مقدمه عشق است، اما عشق نیست. اگر بخواهیم عاشق هم باشیم باید تلاش کنیم... تلاش در محبت کردن، تلاش در رفتار خوب و پسندیده. عشق مربوط بهصورت نیست، صورت، ظاهر عشق است، مقدمه عشق است، اما ادامهاش با روح است، اخلاق مربوط به روح است.
دوستت دارم فاطمه جان. امیدوارم من و تو بتوانیم عاشق شویم! خیلی دوستت دارم! دلم برایت تنگ میشود عشقم!
🍯 کانال زندگی عسلی
🦋@zendgiasali