eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
798 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
178 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌هاکسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده @fendreck @KhademAllah7 @Maghadam1234 @Abofazll2025 🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده گردان شخصی بود به نام محتشم و فرمانده گروهان شخصی به نام سعید آبادی از آن مؤمنین خالص، صبور و یک جنگجوی تمام عیار بود. هر وقت اورا می دیدم یاد شهید عبد الهه می افتادم چون مانند عبدالله تا الله اکبر می گفت ونمازش را شروع می کرد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. می گویند از امام جعفر صادق پرسیدند: آیا می شود سر نماز گریه کرد؟ 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
کند. اگر چنین حالتی به شما دست داد مرا هم یاد کنید. این دو همرزم، از این گونه افراد بودند. در این زمان تیر بارچی بودم. به گردان ماموریت داده شد به منطقه مهران رفته و خط پدافند را از گردان مالک اشتر تحویل بگیرند. نرسیده به مهران، در منطقه ای به نام سنگ شکن، چند عدد سوله بود که عقبه گردان محسوب می شد. آنجا مستقر شدیم تا فرماندهان قبلی فرماندهان جدید را از نظر موقعیت منطقه ای و چند وچون نیروهای دشمن توجیه کنند. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
شبها برای شناسایی از منطقه اعزام می شدیم. هرشب یک دسته این وظیفه را به عهده می گرفت وبعد از تاریک شدن هوا، در محلی مناسب کمین میکردیم تا نیروهای عراقی را زیر نظر داشته باشیم. یک شیاری را کشف کردیم که مین گذاری شده بود و تعدادی از عراقی ها هر شب از آن مسیر به سمت ما پیش روی می کردند وتا نزدیک صبح کمین می نشستند تا نیروهای ایرانی به آنها حمله نکنند ونزدیک صبح هنوز هوا تاریک بود به پایگاه خود بر می گشتند. پس از اینکه چند شب متوالی به شناسایی رفتیم به برنامه هر شب آنها پی بردیم. یک شب تصمیم گرفتیم به آنها ضربه بزنیم. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
با حفظ آرامش و احتیاط و آمادگی کامل، تا نزدیکی های آنها درون شیار پیش رفتیم. هوا که داشت رو به روشنی می رفت به گمان اینکه هیچ اتفاقی نیافتاده به ستون یک به سمت پایگاه خود روان شدند. ما هم پشت سر آنها حرکت کردیم. نگهبانها به خیال اینکه ما هم از نیروهای خودشان هستیم هیچ عکس العملی از خود نشان ندادند. افراد کمین خسته بودند برای استراحت وارد سنگرهای خود شدند تا استراحت کنند. با خیال راحت پوتین ها را در آورده خوابیدند 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
یک نفر از ما مامور شد نگهبان دیده بانی را شکار کند. بقیه همزمان داخل هر سنگر یک نارنجک انداختیم. عراقی ها سراسیمه با لباسهای خواب غافلگیر شده بودند. در اثر انفجار نارنجکها یا مجروح ،یا موج گرفته گیج شده بودند. چون با برنامه و پیش بینی های اولیه عازم این ماموریت شده بودیم با خود یک قبضه آرپی جی برده بودیم و تانکها که در جای خود پارک شده بودند 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
را منهدم کردیم. هرکس بیرون می آمد به رگبار می بستیم. می دانستیم اگر سهل انگاری کنیم ودیر بجنبیم غافلگیر خواهیم شد. از آنجایی که فرصت کم بود احتمال اینکه عده ای از سنگرهای دیگر که در دسترس ما نبودند وصدمه ندیده بودند به ما حمله کنند باید هرچه زودتر پایگاه را ترک می کردیم. درمسیر بازگشت چند تله نارنجکی کار گذاشتیم. حدس ما درست بود چون به تعقیب ما پرداختند و با تله های نارنجک بر خورد کردند. صدای ناله چند نفر را می شنیدیم که از درد فریاد می کشیدند. از تعقیب ما دست کشیدند و به تخلیه مجروحین خود مشغول شدند. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
طبق پیش بینی که شده بود چند دقیقه بعد که به توپخانه گزارش کرده بودند باز هم منطقه را به جهنم تبدیل کردند.وتا ساعت ها با انواع سلاحهای سنگین، آتش بر سر مان می ریختند. داودی یکی از همکاران خودم در کفش ملی بود که با ما در گردان انصار الرسول خدمت می کرد.سن او بالا بود و معمولا" او را در ماموریت های سخت وشبانه همراه نمی بردند. هر بار گریه می کرد و التماس می کرد اجازه بدهید من هم در ماموریت شرکت بکنم. یک بار چنان گریه کرد که دل فرمانده گردان به حالش سوخت. اول توضیح داد این ماموریت ها را باید افراد جوان بروند چون امکان درگیری هست وتحرک وفعالیت زیادی را لازم دارد. بعد هم اجازه داد همراه بقیه به شناسایی بروند. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
ماموریت در همان شیار باید انجام می شد. یکی از افراد مهندس اسماعیلی بود. در یکی از عملیات مهندس یک چشم خود را از دست داده بود در نتیجه متوجه تله انفجاری نشد و دستش به آن گیر کرده منفجر شد. در این انفجار که انفجار مین دیگری را به همراه داشت مهندس اسماعیلی، محمد زندی که سمت معاونت را داشت شهید شدند. وقتی ما رسیدیم محرمعلی یزدی که سمت فرماندهی دسته را به عهده داشت هنوز زنده بود. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
سرش را روی زانو گرفته بودم تا آمبولانس برسد. داودی اسرار می کرد اول او را تخلیه کنیم. گفتم می بینی که وضع یزدی وخیم است اول او را باید تخلیه کنیم. یزدی نمی توانست حرف بزند اما چشم هایش را باز کرد و چنان نگاهی به من کرد که هزاران معنی می داد. همان طور که سرش روی زانوی من بود به دیار باقی شتافت. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
در مراسم چهلم شهید یزدی در مسجد محل یوسف آباد قوام، با تعدادی از بچه های گردان شرکت کردیم. در آنجا از من خواستند به عنوان کسی که در آخرین لحظه ها بالای سر شهید بودم حرف بزنم. یادم هست در آن مجلس گفتم، اگر در آخرین لحظه، پدر و مادری بالای سر شهید محرمعلی یزدی نبود اما من این وظیفه را به عهده داشتم وآنچه شنیدنی بود از نگاه شهید خواندم. پدر شهید قبلا" فوت کرده بود ومادرش زنده بودند. شهید یزدی در قطع? شهدای بی بی سکینه صفا دشت دفن شده است. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
حشمتی دیگر هم رزم من، بعد ها کاروان زیارتی راه انداخته بود، با پسرش در جاده تهران مشهد تصادف کرد و مرحوم شدند. بیست و پنج روز در آنجا مستقر بودیم که بیشتر اوقات در کمین و ضد کمین سپری می شد. اولین بار بود که با سرو بدن سالم به خانه مراجعت می کردم!. چون قبل از آن هر بار از ناحیه ای از بدن مجروح شده بخانه بر می گشتم. به قلم عباس عابد( ساوجی) 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🌷دعـــــــــــای فـــــــــــرج🌷 بسمِـ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمـ الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ🤲🌷 🌷الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ ڪبرۍ‌ سلام‌ الله‌ علیها‌🤲 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯