زهرا فولادی ماهانی هستم با افتخار همسر شهید گمنام کویر حاج مهدی توسنگ، اصالتا اهل شهر ماهانم.
ما دختر خاله و پسر خاله بودیم و همدیگر را می شناختیم با این وجود هم مدت زمانی را به عنوان زمان نامزدی گذاشتیم تا بیشتر با روحیات همدیگر آشنا شویم.
آن روزها که شهید توسنگ به خواستگاری من آمدند در یگان ویژه به عنوان فرمانده قرارگاه تیپ یکم امیرالمومنین ( ع ) شهر تهران خدمت می کردند و ستوان یکم بودند، ما آن موقع کرمان زندگی می کردیم.
شهریور ماه سال ۱۳۸۱ از من خواستگاری کردند و مهر ماه که می خواستیم تاریخ برنامه عقد و ازدواج را مشخص کنیم اتفاقی افتاد که دست نگه داشتیم.
در تاریخ ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۸۱ برادرم، روح الله فولادی ماهانی در سانحه سقوط هواپیما و برخورد آن به کوه های کرمان به شهادت رسید.
آن ها شهدای غدیر هستند که ۲۷۶ پاسدار هم به همراه برادرم بود که از ماموریت از زاهدان برمی گشتند و با این سانحه همگی به درجه و فیض شهادت نائل آمدند.
با شهادت برادرم، برنامه ی جشن عقد و عروسی ما هم کنسل شد و ما یک سال بعد در تاریخ ۲۲خرداد ماه سال ۱۳۸۲ در محضر عقد کردیم.
اواخر شهریور ماه به تهران رفتیم و با دل بستن و به امید به خدا زندگی ساده و به دور از تجملات را شروع کردیم. شهید توسنگ مدت ۱۰ سال در تهران خدمت کردند اما از زمان ازدواج ما حدود ۵ سال آنجا خدمت کردند و بعد از حدود ۵ سال به شهر کرمان منتقل شدیم.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدمهدی_توسنگ
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
در حدود دو ماه در یکی از کلانتری های شهر کرمان خدمت می کردند و به علت متعهد بودن و اینکه وی از نیروهای کمیاب و با تجربه و زبده بود، از زاهدان درخواست پذیرش دادند و وی جهت خدمت به زاهدان سفر کرد.
آن روزها دوری شهید حاج مهدی و ما از همدیگر و به تبع آن سختی های زندگی بود اما سعی می کردم کاری کنم که روزها به خوبی پیش بروند و سخت نگذرد.
از کویر تا بهشت؛ روایت سرداری عاشق که بعد ازآسمانی شدنش لقب گمنام گرفت
همسر شهید مهدی توسنگ در میان هجمه هایی از دلتنگی خاطرات دیروز و نگرانی فردای مبهم است، اما شهادت همسرش را سعادت می داند و دلخوش به رضایت و شفاعت شهید در فردای قیامت است.
از کویر تا بهشت؛ روایت سرداری عاشق که بعد ازآسمانی شدنش لقب گمنام گرفت
به گزارش خبرگزاری فارس، شهادت هرگز اتفاقی نبوده و نیست، حسی ناب که انسان را از دنیا و تمام تعلقات، زرق و برق ها و لذت هایش جدا کرده و در آرزوی رسیدن به معشوق واقعی، به شمارش معکوس وا می دارد.
سپیده دمی که با اولین لحظه طلوع خورشید عالم تاب، چشمان پاک و پرفروغ سردار شجاعی از کویر غروب کرد تا به آرزوی قلبی و دیرینه اش برسد، آن لحظه گلوی کویر بریده شد تا لب های تشنه دشت سمسور سیراب شود.
سلام بر شهید تشنه لب کویر، سلام بر شهید گمنام دشت سمسور.
شهید زیباترین واژه هستی، پر معنا ترین، بهترین و برترین در جهان خلقت است، شهید، آشناترین نام که وقتی به آن می اندیشی سرشار از نوشتن و سرودن می شوی هر چند نمی شود تمام و کمال توصیفش کرد.
از کجا بنویسم، واژه ها در مقابل عظمت و شوکت شهید حقیرند و سر به تعظیم فرو برده اند، به راستی چگونه می شود شأن شهید را با چند واژه نگاشت.
گاهی با خودم فکر می کنم شهید یتیم ترین واژه دنیاست، بعد باورم می شود که در عین مظلومیتش اما خوشبخت ترین است.
معاوضه دین و دنیا، گذشتن از تمام لذت ها و زرق و برق دنیا و رسیدن به معشوق واقعی و بهشتی که وعده داده شده است کار آسانی نیست، دل کندن جرات می خواهد، اراده می خواهد، مرد می خواهد.
برای شهید شدن باید معیارهایی داشت که وابستگی به مادیات در آن جایی ندارد.
شهید کلمه ای که به ما آرامشی هدیه می دهد به معنای عشق و به وسعت زندگی.
او را نمی شناختم تا شهادتش، تاریخ ۲۶ ابانماه سال ۱۴۰۰
تصویرش را در استوری فضای مجازی همکارانش در نیروی انتظامی فارس می دیدم، از بزرگی اش و خاص بودنش می شنیدم.
هر چند این موضوع تازگی نداشت و ما همیشه شاهد شهادت عزیزانمان در حوزه امنیت هستیم و آنها داشته های معنوی ما می شوند و بال های افتخار و غرورمان را تا نهایت بلندای آسمان پر می دهند.
با این همه حس سربلندی و غرور اما بسیار اندوهگین شدم که چرا شهید توسنگ نباید باشد و اینقدر زود آسمانی شد.
این وطن که دشمنان قسمخورده اش از مردم و فرهنگش گرفته تا وجب به وجب خاکش نظر دارند، هنوز به توسنگها نیاز دارد.
شماره تماس همسرش را پیدا کردم و به خودم قول دادم طوری با او صحبت کنم که ناراحتی اش بیشتر نشود.
صدای مهربانی داشت با اندکی لهجه شیرین کرمانی سخن می گفت، گویا از قبل او را می شناختم.
مقدمه سخنش را با نام زیبای سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی آغاز کرد و گفت: شهیدم، حاج مهدی خیلی سردار دلها را دوست داشت و به او وابسته بود، روزی که خبر شهادتش را شنید بسیار متاثر و پریشان شد، خوب به یاد دارم که ساعت های طولانی از جلوی تلویزیون تکان نخورد و فقط اشک می ریخت، روزی که با هم به گفتگو نشستیم هر چه او بیشتر صحبت می کرد بیشتر به دانایی و صبوری و با ایمان بودنش پی می بردم.
به راستی همسران شهید چقدر در جامعه ما شناخته شده اند؟ تحسین شده اند؟ به راستی که آنها شایسته بهترین تقدیر ها و تحسین ها هستند.
لطفا خودتان را معرفی بفرمایید و بگویید چگونه با شهید توسنگ آشنا شدید و ازدواج کردید؟
زهرا فولادی ماهانی هستم با افتخار همسر شهید گمنام کویر حاج مهدی توسنگ، اصالتا اهل شهر ماهانم.
ما دختر خاله و پسر خاله بودیم و همدیگر را می شناختیم با این وجود هم مدت زمانی را به عنوان زمان نامزدی گذاشتیم تا بیشتر با روحیات همدیگر آشنا شویم.
آن روزها که شهید توسنگ به خواستگاری من آمدند در یگان ویژه به عنوان فرمانده قرارگاه تیپ یکم امیرالمومنین ( ع ) شهر تهران خدمت می کردند و ستوان یکم بودند، ما آن موقع کرمان زندگی می کردیم.
شهریور ماه سال ۱۳۸۱ از من خواستگاری کردند و مهر ماه که می خواستیم تاریخ برنامه عقد و ازدواج را مشخص کنیم اتفاقی افتاد که دست نگه داشتیم.
در تاریخ ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۸۱ برادرم، روح الله فولادی ماهانی در سانحه سقوط هواپیما و برخورد آن به کوه های کرمان به شهادت رسید.
آن ها شهدای غدیر هستند که ۲۷۶ پاسدار هم به همراه برادرم بود که از ماموریت از زاهدان برمی گشتند و با این سانحه همگی به درجه و فیض شهادت نائل آمدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرست دیگر🌿
بگذارید فریاد بزند...🥺💔
مادرشهید مَهدی توسنگ...⚘️
ولایتمداری را برایمان سرمشق میکند..✨️
سلام برمادرانِ شهدا...🤚
#امام_زمان
#شهیدمَهدی_توسنگ
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
#باشهادت_برادرم_برنامه_ی_جشن_عقدعروسی_ماهم_کنسل_شد
🕊
✅️با شهادت برادرم، برنامه ی جشن عقد و عروسی ما هم کنسل شد و ما یک سال بعد در تاریخ ۲۲خرداد ماه سال ۱۳۸۲ در محضر عقد کردیم.
اواخر شهریور ماه به تهران رفتیم و با دل بستن و به امید به خدا زندگی ساده و به دور از تجملات را شروع کردیم. شهید توسنگ مدت ۱۰ سال در تهران خدمت کردند اما از زمان ازدواج ما حدود ۵ سال آنجا خدمت کردند و بعد از حدود ۵ سال به شهر کرمان منتقل شدیم.
دوران پر فراز و نشیب خدمت شهید توسنگ
بعد از منتقل شدن از تهران به کرمان چگونه گذشت؟
در حدود دو ماه در یکی از کلانتری های شهر کرمان خدمت می کردند و به علت متعهد بودن و اینکه وی از نیروهای کمیاب و با تجربه و زبده بود، از زاهدان درخواست پذیرش دادند و وی جهت خدمت به زاهدان سفر کرد.
آن روزها دوری شهید حاج مهدی و ما از همدیگر و به تبع آن سختی های زندگی بود اما سعی می کردم کاری کنم که روزها به خوبی پیش بروند و سخت نگذرد.
#امام_زمان
#شهیدمَهدی_توسنگ
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯