eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
772 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
99 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده. @fendreck @KhademAllah7 @Maghadam1234 ✅🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
از کویر تا بهشت؛ روایت سرداری عاشق که بعد ازآسمانی شدنش لقب گمنام‌ گرفت همسر شهید مهدی توسنگ در میان هجمه هایی از دلتنگی خاطرات دیروز و نگرانی فردای مبهم است، اما شهادت همسرش را سعادت می داند و دلخوش به رضایت و شفاعت شهید در فردای قیامت است. از کویر تا بهشت؛ روایت سرداری عاشق که بعد ازآسمانی شدنش لقب گمنام‌ گرفت به گزارش خبرگزاری فارس، شهادت هرگز اتفاقی نبوده و نیست، حسی ناب که انسان را از دنیا و تمام‌ تعلقات، زرق و برق ها و لذت هایش جدا کرده و در آرزوی رسیدن به معشوق واقعی، به شمارش معکوس وا می دارد. سپیده دمی که با اولین لحظه طلوع خورشید عالم‌ تاب، چشمان‌ پاک و پرفروغ سردار شجاعی از کویر غروب کرد تا به آرزوی قلبی و دیرینه اش برسد، آن لحظه گلوی کویر بریده شد تا لب‌ های تشنه دشت سمسور سیراب شود. سلام بر شهید تشنه لب کویر، سلام‌ بر شهید گمنام دشت سمسور. شهید زیباترین واژه هستی، پر معنا ترین، بهترین و برترین در جهان‌ خلقت است، شهید، آشناترین‌ نام که وقتی به آن‌ می اندیشی سرشار از نوشتن و سرودن می شوی هر چند نمی شود تمام‌ و کمال توصیفش کرد. از کجا بنویسم، واژه ها در مقابل عظمت و شوکت شهید حقیرند و سر به تعظیم فرو برده اند، به راستی چگونه می شود شأن شهید را با چند واژه نگاشت. گاهی با خودم‌ فکر می کنم شهید یتیم‌ ترین واژه دنیاست، بعد باورم می شود که در عین‌ مظلومیتش اما خوشبخت ترین است. معاوضه دین و دنیا، گذشتن از تمام‌ لذت ها و زرق و برق دنیا و رسیدن به معشوق واقعی و بهشتی که وعده داده شده است کار آسانی نیست، دل کندن‌ جرات می خواهد، اراده می خواهد، مرد می خواهد. برای شهید شدن باید معیارهایی داشت که وابستگی به مادیات در آن جایی ندارد. شهید کلمه ای که به ما آرامشی هدیه می دهد به معنای عشق و به وسعت زندگی. او را نمی شناختم‌ تا شهادتش، تاریخ ۲۶ ابان‌ماه سال ۱۴۰۰ تصویرش را در استوری فضای مجازی همکارانش در نیروی انتظامی فارس می دیدم، از بزرگی اش و خاص بودنش می شنیدم. هر چند این‌ موضوع تازگی نداشت و ما همیشه شاهد شهادت عزیزانمان‌ در حوزه امنیت هستیم و آنها داشته های معنوی ما می شوند و بال های افتخار و غرورمان را تا نهایت بلندای آسمان‌ پر می دهند. با این همه حس سربلندی و غرور اما بسیار اندوهگین‌ شدم که چرا شهید توسنگ‌ نباید باشد و اینقدر زود آسمانی شد. این وطن که دشمنان قسم‌خورده اش از مردم‌ و فرهنگش گرفته تا وجب به وجب خاکش نظر دارند، هنوز به توسنگ‌ها نیاز دارد. شماره تماس همسرش را پیدا کردم و به خودم‌ قول دادم‌ طوری با او صحبت کنم‌ که ناراحتی اش بیشتر نشود. صدای مهربانی داشت با اندکی لهجه شیرین‌ کرمانی سخن‌ می گفت، گویا از قبل او را می شناختم. مقدمه سخنش را با نام زیبای سردار دلها، حاج قاسم‌ سلیمانی آغاز کرد و گفت: شهیدم، حاج مهدی خیلی سردار دلها را دوست داشت و به او وابسته بود، روزی که خبر شهادتش را شنید بسیار متاثر و پریشان شد، خوب به یاد دارم که ساعت های طولانی از جلوی تلویزیون تکان نخورد و فقط اشک‌ می ریخت، روزی که با هم به گفتگو نشستیم هر چه او بیشتر صحبت می کرد بیشتر به دانایی و صبوری و با ایمان بودنش پی می بردم. به راستی همسران شهید چقدر در جامعه ما شناخته شده اند؟ تحسین شده اند؟ به راستی که آنها شایسته بهترین‌ تقدیر ها و تحسین ها هستند. لطفا خودتان را معرفی بفرمایید و بگویید چگونه با شهید توسنگ‌ آشنا شدید و ازدواج کردید؟ زهرا فولادی ماهانی هستم با افتخار همسر شهید گمنام کویر حاج‌ مهدی توسنگ، اصالتا اهل شهر ماهانم. ما دختر خاله و پسر خاله بودیم و همدیگر را می شناختیم با این وجود هم‌ مدت زمانی را به عنوان زمان‌ نامزدی گذاشتیم‌ تا بیشتر با روحیات همدیگر آشنا شویم. آن روزها که شهید توسنگ به خواستگاری من آمدند در یگان‌ ویژه به عنوان فرمانده قرارگاه تیپ یکم‌ امیرالمومنین ( ع ) شهر تهران خدمت می کردند و ستوان یکم‌ بودند، ما آن موقع کرمان‌ زندگی می کردیم. شهریور ماه سال ۱۳۸۱ از من خواستگاری کردند و مهر ماه که می خواستیم تاریخ برنامه عقد و ازدواج را مشخص کنیم‌ اتفاقی افتاد که دست نگه داشتیم. در تاریخ ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۸۱ برادرم، روح الله فولادی ماهانی در سانحه سقوط هواپیما و برخورد آن به کوه های کرمان به شهادت رسید. آن ها شهدای غدیر هستند که ۲۷۶ پاسدار هم به همراه برادرم بود که از ماموریت از زاهدان برمی گشتند و با این سانحه همگی به درجه و فیض شهادت نائل آمدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرست دیگر🌿 بگذارید فریاد بزند...🥺💔 مادرشهید مَهدی توسنگ...⚘️ ولایتمداری را برایمان سرمشق می‌کند..✨️ سلام برمادرانِ شهدا...🤚 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی نامه شهیدان
#باشهادت_برادرم_برنامه_ی_جشن_عقدعروسی_ماهم‌_کنسل_شد
🕊 ✅️با شهادت برادرم، برنامه ی جشن عقد و عروسی ما هم‌ کنسل شد و ما یک سال بعد در تاریخ ۲۲خرداد ماه سال ۱۳۸۲ در محضر عقد کردیم. اواخر شهریور ماه به تهران رفتیم‌ و با دل بستن و به امید به خدا زندگی ساده و به دور از تجملات را شروع کردیم. شهید توسنگ مدت ۱۰ سال در تهران خدمت کردند اما از زمان‌ ازدواج‌ ما حدود ۵ سال آنجا خدمت کردند و بعد از حدود ۵ سال به شهر کرمان‌ منتقل شدیم. دوران‌ پر فراز و نشیب خدمت شهید توسنگ بعد از منتقل شدن از تهران به کرمان چگونه گذشت؟ در حدود دو ماه در یکی از کلانتری های شهر کرمان‌ خدمت می کردند و به علت متعهد بودن و اینکه وی از نیروهای کمیاب و با تجربه و زبده بود، از زاهدان درخواست پذیرش دادند و وی جهت خدمت به زاهدان سفر کرد. آن روزها دوری شهید حاج‌ مهدی و ما از همدیگر و به تبع آن سختی های زندگی بود اما سعی می کردم کاری کنم‌ که روزها به خوبی پیش بروند و سخت نگذرد. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🕊 ✅️با شهادت برادرم، برنامه ی جشن عقد و عروسی ما هم‌ کنسل شد و ما یک سال بعد در تاریخ ۲۲خرداد ماه سا
🕊 ✅️فرزند اولم ‌۲ ساله بود و ما در کرمان ماندیم، سیستان و بلوچستان از کمترین امکانات بی بهره بود و آب بی کیفیت و شوری داشت، ما ماندیم‌ و حاج‌ مهدی حدود ۹ ماه در آنجا خدمت کردند او با کویر آشنا بود، سختی هایش را به جان‌می خرید، برای ما سخت بود. بعد از ۹ ماه با دستور جدید مجددا به کرمان برگشت و در قرارگاه عملیاتی ابوذر استان کرمان‌ مشغول به خدمت شد و دو سال اول خدمت به عنوان فرمانده یگان تکاور زهکلوت انتخاب شد. زهکلوت بخشی بین‌ مرز کرمان و سیستان و بلوچستان است که از نظر تردد اشرار و جابحایی مواد مخدر متاسفانه جای شلوغی است. شهیدم حدود ۲ سال که در آن‌ منطقه خدمت می کرد همیشه درگیر عملیات بود. گرمای آن‌ منطقه وحشتناک‌ بود، اما توسنگ‌ عاشقانه خدمت می کرد و حدود ۱۰ روزی یکبار هم به ما سر می زدند. امیر حسین بزرگتر می شد و بیشتر بهانه پدر را می گرفت، چرا که در سن و سالی بود که به پدر بیشتر نیاز داشت. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🕊 ✅️فرزند اولم ‌۲ ساله بود و ما در کرمان ماندیم، سیستان و بلوچستان از کمترین امکانات بی بهره بود و آ
🕊 ✅️بعد از ۹ ماه با دستور جدید مجددا به کرمان برگشت و در قرارگاه عملیاتی ابوذر استان کرمان‌ مشغول به خدمت شد و دو سال اول خدمت به عنوان فرمانده یگان تکاور زهکلوت انتخاب شد. زهکلوت بخشی بین‌ مرز کرمان و سیستان و بلوچستان است که از نظر تردد اشرار و جابحایی مواد مخدر متاسفانه جای شلوغی است. شهیدم حدود ۲ سال که در آن‌ منطقه خدمت می کرد همیشه درگیر عملیات بود. گرمای آن‌ منطقه وحشتناک‌ بود، اما توسنگ‌ عاشقانه خدمت می کرد و حدود ۱۰ روزی یکبار هم به ما سر می زدند. امیر حسین بزرگتر می شد و بیشتر بهانه پدر را می گرفت، چرا که در سن و سالی بود که به پدر بیشتر نیاز داشت. وی را از یگان تکاوری زهکلوت به عنوان فرمانده یگان‌ تکاور راور انتخاب کردند و در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ در راور شروع به خدمت کرد. کارنامه وی در راور در زمینه ایحاد امنیت در منطقه ،هلاکت اشرار، مبارزه با مواد مخدر،و کشفیات مواد مخدر و .. درخشان‌ ترین‌ کارنامه نسبت به فرماندهان قبل بود. در تاریخ ۲۷ شهریور سال ۱۳۹۰ خدمت وی در راور تمام شد و ایشان را به عنوان فرمانده امام‌ حسن ( ع ) عسکری انتخاب کردند، که بین شهر ماهان و کرمان بود و شرایط کمی بهتر بود. بعد از آن حدود یک سال به عنوان‌ معاونت عملیات ناحیه انتظامی کرمان در ستاد خدمت کرد و بعد از آن‌ به عملیات برگشت و دو سال به عنوان فرمانده یگان اطلاعات عملیات ماهان‌ منسوب شد. در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۶ به عنوان‌ معاون عملیات استان کرمان منسوب شد. به فرموده سردار ناظری فرمانده نیروی انتظامی کل استان کسی مثل شهید توسنگ نبود.🌿 در قرار گاه عملیاتی ماموریت ها و کار سخت عملیاتی همیشه بود و ادامه داشت تا اینکه وی به فیض و درجه شهادت نائل آمدند.🌷🕊 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی نامه شهیدان
🕊°•🌱 وشھادت‌پایان‌ڪسانیست‌ڪہ‌.. دࢪاین‌ࢪوزگاࢪگوششان‌غباࢪدنیا‌نگࢪفتہ‌باشد!⚘️ وصدا؎آسمان‌ࢪابشنوند!🕊 وشھادت‌حیاتِ‌عِندَࢪَبِّ‌است..!✨️ 🌷🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
؟ چون بعد از شهادتش شناخته شد، او خودش ترجیح‌ می داد گمنام بماند، هرگز ریا نمی کرد، هرگز دیگران از کارهای نیک او خبر نداشتند، او فقط و فقط برای خدا قدم‌بر میداشت، از حقوقش مبلغی را به کمک به فقرا اختصاص می داد. با وجود اینکه جانباز بوده ولی هرگز اقدامی برای حق و حقوق جانبازی انجام‌ نداده است.بیشتر اقدامات او را بعد از شهادتش فهمیدند و به خاطر همین‌ لقب گمنام به شهیدم‌ دادند. یک‌ خاطره شیرین و یک خاطره تلخ از زندگی اتان با شهید بگویید. عدد ۱۸ برای من مقدس، میمون و مبارک است چرا که این عدد سن بانوی دو عالم‌ حصرت فاطمه زهرا ( س ) می باشد. عمر زندگی ما هم‌ همین عدد است، افتخار ۱۸ سال زندگی با حاج‌ مهدی عزیز را داشتم که تمام‌ لحظات با او بودن شیرین بود اما شیرین‌ ترین‌خاطره لحظه ای بود که حاج مهدی اسم‌ من و خودش را برای زیارت به خانه خدا و حج‌ تمتع ثبت نام‌کرده بود و تلخ ترین‌ خاطره نیز لحظه شنیدن خبر شهادت شهیدم‌ بود که کمرم شکست. هر چند شهادت افتخار بزرگی است و برای من و فرزندان‌ و پدر و مادرش عزت و سربلندی آورد اما تصور نبودنش برایم مانند مرگی بود که پنجه بر چشمانم می زد تا چشم بر همه کس و همه چیز ببندم اما باید به خودم‌ می امدم‌ و قبول می کردم که او دیگر نیست.