زندگی نامه شهیدان
🕊 ✅️با شهادت برادرم، برنامه ی جشن عقد و عروسی ما هم کنسل شد و ما یک سال بعد در تاریخ ۲۲خرداد ماه سا
🕊
✅️فرزند اولم ۲ ساله بود و ما در کرمان ماندیم، سیستان و بلوچستان از کمترین امکانات بی بهره بود و آب بی کیفیت و شوری داشت، ما ماندیم و حاج مهدی حدود ۹ ماه در آنجا خدمت کردند او با کویر آشنا بود، سختی هایش را به جانمی خرید، برای ما سخت بود.
بعد از ۹ ماه با دستور جدید مجددا به کرمان برگشت و در قرارگاه عملیاتی ابوذر استان کرمان مشغول به خدمت شد و دو سال اول خدمت به عنوان فرمانده یگان تکاور زهکلوت انتخاب شد.
زهکلوت بخشی بین مرز کرمان و سیستان و بلوچستان است که از نظر تردد اشرار و جابحایی مواد مخدر متاسفانه جای شلوغی است.
شهیدم حدود ۲ سال که در آن منطقه خدمت می کرد همیشه درگیر عملیات بود.
گرمای آن منطقه وحشتناک بود، اما توسنگ عاشقانه خدمت می کرد و حدود ۱۰ روزی یکبار هم به ما سر می زدند.
امیر حسین بزرگتر می شد و بیشتر بهانه پدر را می گرفت، چرا که در سن و سالی بود که به پدر بیشتر نیاز داشت.
#امام_زمان
#شهیدمَهدی_توسنگ
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🕊 ✅️فرزند اولم ۲ ساله بود و ما در کرمان ماندیم، سیستان و بلوچستان از کمترین امکانات بی بهره بود و آ
🕊
✅️بعد از ۹ ماه با دستور جدید مجددا به کرمان برگشت و در قرارگاه عملیاتی ابوذر استان کرمان مشغول به خدمت شد و دو سال اول خدمت به عنوان فرمانده یگان تکاور زهکلوت انتخاب شد.
زهکلوت بخشی بین مرز کرمان و سیستان و بلوچستان است که از نظر تردد اشرار و جابحایی مواد مخدر متاسفانه جای شلوغی است.
شهیدم حدود ۲ سال که در آن منطقه خدمت می کرد همیشه درگیر عملیات بود.
گرمای آن منطقه وحشتناک بود، اما توسنگ عاشقانه خدمت می کرد و حدود ۱۰ روزی یکبار هم به ما سر می زدند.
امیر حسین بزرگتر می شد و بیشتر بهانه پدر را می گرفت، چرا که در سن و سالی بود که به پدر بیشتر نیاز داشت.
وی را از یگان تکاوری زهکلوت به عنوان فرمانده یگان تکاور راور انتخاب کردند و در بهمن ماه سال ۱۳۸۸ در راور شروع به خدمت کرد.
کارنامه وی در راور در زمینه ایحاد امنیت در منطقه ،هلاکت اشرار، مبارزه با مواد مخدر،و کشفیات مواد مخدر و .. درخشان ترین کارنامه نسبت به فرماندهان قبل بود.
در تاریخ ۲۷ شهریور سال ۱۳۹۰ خدمت وی در راور تمام شد و ایشان را به عنوان فرمانده امام حسن ( ع ) عسکری انتخاب کردند، که بین شهر ماهان و کرمان بود و شرایط کمی بهتر بود.
بعد از آن حدود یک سال به عنوان معاونت عملیات ناحیه انتظامی کرمان در ستاد خدمت کرد و بعد از آن به عملیات برگشت و دو سال به عنوان فرمانده یگان اطلاعات عملیات ماهان منسوب شد.
در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۶ به عنوان معاون عملیات استان کرمان منسوب شد.
به فرموده سردار ناظری فرمانده نیروی انتظامی کل استان کسی مثل شهید توسنگ نبود.🌿
در قرار گاه عملیاتی ماموریت ها و کار سخت عملیاتی همیشه بود و ادامه داشت تا اینکه وی به فیض و درجه شهادت نائل آمدند.🌷🕊
#امام_زمان
#شهیدمَهدی_توسنگ
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🕊°•🌱
وشھادتپایانڪسانیستڪہ..
دࢪاینࢪوزگاࢪگوششانغباࢪدنیانگࢪفتہباشد!⚘️
وصدا؎آسمانࢪابشنوند!🕊
وشھادتحیاتِعِندَࢪَبِّاست..!✨️
🌷🌱
#چراسردار_توسنگلقب_گمنامگرفت؟
چون بعد از شهادتش شناخته شد، او خودش ترجیح می داد گمنام بماند، هرگز ریا نمی کرد، هرگز دیگران از کارهای نیک او خبر نداشتند، او فقط و فقط برای خدا قدمبر میداشت، از حقوقش مبلغی را به کمک به فقرا اختصاص می داد.
با وجود اینکه جانباز بوده ولی هرگز اقدامی برای حق و حقوق جانبازی انجام نداده است.بیشتر اقدامات او را بعد از شهادتش فهمیدند و به خاطر همین لقب گمنام به شهیدم دادند.
یک خاطره شیرین و یک خاطره تلخ از زندگی اتان با شهید بگویید.
عدد ۱۸ برای من مقدس، میمون و مبارک است چرا که این عدد سن بانوی دو عالم حصرت فاطمه زهرا ( س ) می باشد.
عمر زندگی ما هم همین عدد است، افتخار ۱۸ سال زندگی با حاج مهدی عزیز را داشتم که تمام لحظات با او بودن شیرین بود اما شیرین ترینخاطره لحظه ای بود که حاج مهدی اسم من و خودش را برای زیارت به خانه خدا و حج تمتع ثبت نامکرده بود و تلخ ترین خاطره نیز لحظه شنیدن خبر شهادت شهیدم بود که کمرم شکست.
هر چند شهادت افتخار بزرگی است و برای من و فرزندان و پدر و مادرش عزت و سربلندی آورد اما تصور نبودنش برایم مانند مرگی بود که پنجه بر چشمانم می زد تا چشم بر همه کس و همه چیز ببندم اما باید به خودم می امدم و قبول می کردم که او دیگر نیست.
🕊🇮🇷
✅️دیدار سردار رادان با خانواده شهید «توسنگ» در کرمان
✅️کرمان- فرمانده انتظامی کل کشور گفت: روحیه جهادی، شهادتطلبی از مهم ترین ویژگی های شهید «مهدی توسنگ» ⚘️
است که همرزمان این شهید به آن اشاره دارند.
همرزم عزیزمان را از زمانهای دور میشناختم و توفیق داشتم در عملیاتهای زیادی همراه وی باشم.
وی افزود: همه همرزمانی که با این شهید در صحنههای سخت و پیچیده درگیری با اشرار و سوداگران مرگ حضور داشتند به روحیه جهادی، شهادتطلبی و همراهی وی با تکتک نیروها در هر صحنه درگیری اذعان و اکنون نیز اندرزهای دلسوزانه این شهید را در کف میدان عمل پیاده میکنند.
فرمانده کل انتظامی کشور اضافه کرد: افتخار شهادت و گرفتن صفت همسر، پدر، مادر و فرزند شهید افتخار بزرگی است که نصیب شما عزیزان شده و از همان تاریخی که شهید توسنگ آسمانی شد در واقع خداوند منان شما را شایسته این صفت دیدند و این مدال افتخار را به شما اهدا فرمودند.
وی با اشاره به جایگاه شهید نزد خداوند متعال تصریح کرد: اکنون همسر این شهید در بین مردم عنوانی دارد که در زمان حیات و خدمت مقدس وی از آن برخوردار نبود و زینب خانم شهید توسنگ نیز همنام حضرت زینب کبری سلامالله و مایه افتخار و دلگرمی خانواده خود است و از این عزیزان میخواهم برای همرزمان پدر والامقام خویش دعا کنند.
#امام_زمان
#شهیدمَهدی_توسنگ
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🕊•♥️🖇•
گامبرداشتندرجادھعشق❤️
هزینہمیخواهد!
هزینہ هایےکہ انسان را
عاشق و بعد شھ♡ید میکند🕊
نمازاول وقت سفارش شهدا ⚘️
🌷°○●°
فرمودید برادرتان نیز شهید شدهاند، از ایشان برایمان بگویید؟
برادرم، روحالله در سال 81، دو ماهی بعد از خواستگاری من در تاریخ 29 بهمن به شهادت رسید. او در حین ماموریت، در سانحه سقوط یک هواپیما به شهادت رسید.
زمانی که یک گروه از پاسداران از زاهدان برمیگشتند در ساعت یک بامداد هواپیمای آنها به کوه سیرچ، در نزدیکی کرمان برخورد کرد و در اثر برخورد هواپیما، هر 276 پاسدار آن پرواز به شهادت رسیدند.
از نظر خصوصیات اخلاقی برادرم نیز تقریبا مانند همسرم آقا مهدی بود. برادرم خیلی مهربان و دلسوز بود. روحالله هم بسیار بخشنده و باگذشت بود. اگر کسی از او کمک میخواست، دریغ نمیکرد. هر چه در توان داشت در طبق اخلاص میگذاشت.
دخترش را خیلی دوست داشت و خیلی با او مهربان بود. زمان شهادت روحالله، دختر سه سالهاش در مراسم، به چهره هر مردی که از در وارد میشد نگاه میکرد، انگار دنبال پدر میگشت. به چهره مردها نگاه میکرد، وقتی مطمئن میشد که پدرش در بین آنها نیست، سرش را پایین میانداخت، باور نمیکرد که دیگر پدرش برنمیگردد.
برادرم علاقه خاصی به پدر و مادر، بهخصوص مادرم داشت. بعد از شهادت روحالله مادرم خیلی گریه و بیتابی میکرد. آن زمانی که من به تهران رفتم یک شب مادرم را در خواب دیدم، به من گفت: مادر من تا پیش روحالله نروم آرام نمیشوم. مادرم بعد از روحالله در اثر غم و غصه زیاد، بیمار شد و چند سال بعد از دنیا رفت
اگر شهید این لحظه روبه روی شما بود چه می گفتید و چه خواسته ای داشتید؟
قطعا به او می گفتم که دوستش دارم و دلم برایش خیلی تنگ شده است، بی شک تنها خواسته ام شفاعت از شهید است، از او می خواستم فردای قیامت ما را نیز شفاعت کند و همچنین خواسته من از شهید رضایت اوست، اگر او از من راضی باشد همین برای من و فرزندانم کافی است.