هدایت شده از زرزریجات سابق 🫠
بروبچ
یه لطفی میکنید یه دونه صلوات به نیت من بفرستید خیلی نیازدارم بهش
از دیشب همین قدر بدونید که احساس بزرگسال بودن بهم دست داد و با خودم گفتم مگه من چند سالمه که ساعت 9 شب تنها بیرونم و تاکسی گیرم نمیاد برم خونه
و خب هم حس جالبی بود هم مزخرف
جالبیش این حس مستقل بودن و امنیتی که داشتم بود مزخرف بودنش این بود که خسته شده بودم حوصله م سر رفته بود و احساس گیرکردن میکردم
واقعا برای من هیچ حسی مزخرف تر از اینکه تو یه اوضاعی گیر کنم و نتونم ازش خارج شم نیست
زرزریجات سابق 🫠
واقعا برای من هیچ حسی مزخرف تر از اینکه تو یه اوضاعی گیر کنم و نتونم ازش خارج شم نیست
یه حس مزخرف دیگه هم هست که هی میره رو مخم
اونم اینه که وقتی دارم یه چیزی درباره روزمره م اینجا میگم این حس بهم دست میده که خب الان به اونا چه که چیشد چه اهمیتی داره واسشون که میگی حالا
زرزریجات سابق 🫠
یه حس مزخرف دیگه هم هست که هی میره رو مخم اونم اینه که وقتی دارم یه چیزی درباره روزمره م اینجا میگم
غیر از اینه که نتیجه حرف زدنت میشه لفت دادن؟
و خب این تفکرات باعث میشه از حرف زدن تو اینجا حس خوبی نگیرم