eitaa logo
⛅️ کانال ضیافت ظهور⛅
204 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
57 فایل
‍ 🌴بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا 🇮🇷 ما آمده ايم.... اینجا.... در فضایی که مجازی می نامندش ..قدمی برای ظهور برداریم..
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید: اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» 🌼آرام در گوشش گفتم: این پیکر بابامهدی است. یکهو دلش ترکید و داد ‌زد: این بابا مهدی منه؟ از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. 🌼دوباره در گوشش گفتم: ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟ با همان حال گریه گفت: چه کار؟ بوسیدمش و گفتم: پاهای بابا را ببوس. پرسید: چرا خودت نمی‎بوسی؟ گفتم: همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم. گفت: من هم نمی‎بوسم. 🌼یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت: مامان از طرف تو هم بوسیدم. 🌼یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم... 💔 🕊🌱 🌷🇮🇷🌷