#زندگے_به_سبک_شهــدا
روزی ڪہ
#مصطفے بہ خواستگاریاش آمد مامان
به او گفت: «شما میدانید این دختر ڪہ میخواهید با او ازدواج كنید چطور دخترے است؟
این صبحها ڪہ از خواب بلند میشود
هنوز رفته ڪہ صورتش را بشوید و
مسواك بزند ڪسے تختش را مرتب ڪرده
لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده و قہوه آماده كردهاند.
شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی كنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور ڪہ در خانهاش هست».
#مصطفے خیلے آرام اینها را گوش داد و گفت: «من نمیتوانم برایش
مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتے بیدار شد، تختش را مرتب
ڪنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شہید شد، اینطور بود.
حتی وقتهایی ڪہ در خانہ نبودیم در اهواز در جبهه اصرار میكرد خودش تخت را مرتب ڪند.
میرفت شیر میآورد خودش قہوه نمیخورد ولے میدانست ما لبنانیها عادت داریم، درست میكرد.
❣هر ابر ڪہ در هواست باران نشـود
هر دلداده لایق جانان نشـود
در سینـہ شرارے از صفا بایـد داشت
هر مرد ڪہ مصطفاے چمــران نشــود...
#چمــــــرانم_آرزوسٺ
#بہ_روایت_همسرشہید_دڪترمصطفےچمــران
🇮🇷https://eitaa.com/zeynabeiyoun
#زندگے_به_سبک_شهــدا
روزی ڪہ
#مصطفے بہ خواستگاریاش آمد مامان
به او گفت: «شما میدانید این دختر ڪہ میخواهید با او ازدواج كنید چطور دخترے است؟
این صبحها ڪہ از خواب بلند میشود
هنوز رفته ڪہ صورتش را بشوید و
مسواك بزند ڪسے تختش را مرتب ڪرده
لیوان شیرش را جلو در اتاقش آورده و قہوه آماده كردهاند.
شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی كنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید اینطور ڪہ در خانهاش هست».
#مصطفے خیلے آرام اینها را گوش داد و گفت: «من نمیتوانم برایش
مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتے بیدار شد، تختش را مرتب
ڪنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت» و تا شہید شد، اینطور بود.
حتی وقتهایی ڪہ در خانہ نبودیم در اهواز در جبهه اصرار میكرد خودش تخت را مرتب ڪند.
میرفت شیر میآورد خودش قہوه نمیخورد ولے میدانست ما لبنانیها عادت داریم، درست میكرد.
❣هر ابر ڪہ در هواست باران نشـود
هر دلداده لایق جانان نشـود
در سینـہ شرارے از صفا بایـد داشت
هر مرد ڪہ مصطفاے چمــران نشــود...
#چمــــــرانم_آرزوسٺ
#بہ_روایت_همسرشہید_دڪترمصطفےچمــران
🇮🇷https://eitaa.com/zeynabeiyoun