به مناسبت ۲۴ رجب، سالروز فتح خیبر به دستان مولایمان امیرالمومنین علیه السلام🌱
❤️حضرت امیرالمومنین امام علی "علیه السلام" می فرمایند :
-بَلِ اللَّهُ قَدْ أَعْطَانِي ... مِنَ الشَّجَاعَةِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى جَمِيعِ جُبَنَاءِ الدُّنْيَا لَصَارُوا بِهِ شُجْعَاناً.
🔸️خدا شجاعتی به من بخشیده
که اگر میان همه ترسوهای عالم تقسیم شود همگی شجاع و دلیر میشوند.
📚 تفسیر امام عسکری علیه السلام ص۴۶٩
⊰{❀هیئت زینبیون ❀}⊱
به مناسبت ۲۴ رجب، سالروز فتح خیبر به دستان مولایمان امیرالمومنین علیه السلام🌱 ❤️حضرت امیرالمومنین ا
▪️در جنـگ خیــبر پس از عقبنشینیِ مسلمانان به فرماندهى ابوبکر و عمر، تـرس و وحشـت بر جانهاى آنان چیره شد.
در این حال رسـول خـداﷺ در مورد امامعلــی "علیهالسّلام" فرمودند: «لَأٌعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ، يَفْتَحُ اللهُ عَلَى يَدَيْهِ، لَيْسَ بِفَرَّارٍ».
🚩فردا پرچم را به دست مردى میسپارم ڪه خدا و پیامبرش را دوست دارد، خدا پیروزی و فتح را به دست او قرار میدهد و هیچگاه فرار نمیکند.
📚 الطبرانی، المعجم الكبير، ج٧، ص٣۵
🔖 وقتی برای کسی چیزی می نویسی، فکر کن مخاطب خودت هستی، ادب را رعایت کن. بعضی ها سلام را هم جزو برنامه ندارند چه رسد به ادب.
#سلام_شعار_دینی_است
🔖 خدایا کمکم کن تا زمان ملاقات با تو به هیچ کس ظلم نکنم؛ پدر، مادر، برادر، خواهر، خاله، عمه، دایی، عمو، همسر، فرزند، دوست، استاد، شاگرد، رییس، همکار، زیر دست، کارمند، مغازه دار، کشاورز و ... .
#دعا
❁ـ﷽ـ❁
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْهُدَى☘
#اطلاع_رسانی
#ویژه_خواهران
▪️مراسم عزاداری شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
🗓سه شنبه 17 بهمن ماه 1402
🕞ساعت 15:30
▪️شهرستان ملایر، میدان قائم (عج)، بلوار مرزداران، خیابان رازی، نبش اندیشه، مدرسه علمیه حضرت زینب سلام الله
May 11
43.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️سلبی بودنِ فضیلتِ خیبر🌱
#پیشنهاد_مشاهده
⭕️24رجب مصادف با سالروز فتح خیبر
آماده میشود
برای دیدارِ خدا ؛
وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ ....
#شهید_احمد_کاظمی🌷
#نماز_سفارش_یاران_آسمانی
🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام
هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.
من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند. ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمیگوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»
پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟
در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».
من ترسیدم که او جاسوس خلیفه منصور دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد. به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بیجهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.»
پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه بسوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است] گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.»
با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش را اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.» پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود.
پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و مفضل بن عمر و ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) میآمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند
منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215
کافی ج1، ص352
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام