هدایت شده از سردبیر سایت ضیاءالصالحین
🌷 ویژه نامه آقای شهردار 🌷
به مناسبت سالروز شهادت فرمانده لشکر 31 عاشورا، شهید مهدی باکری شامل انواع مقالات، سخنرانی، فیلم و کلیپ، پاورپوینت و... منتشر شد.
👇
✅ برای دسترسی به محتوای این ویژه نامه «اینجا» کلیک کنید 👉
👆
🏷 #شهیدباکری | #شهیدمهدی_باکری | #مهدی_باکری | #شهید_مهدی_باکری | #شهید_باکری
🌐 این لینک آدرس صفحات ماست، لطفاً برای بهتر دیده شدن حمایت کنید✌️🇮🇷
🔗 لینکها:
https://yek.link/sardabir
👇
☫ @sardabir313 ☫
🌹 #شهید_مهدی_باکری :
ای عاشقان اباعبدالله ، بایستی شهادت را در آغوش گرفت ، گونهها بایستی از حرارت و شوق ، سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند .
❤️ #شهدا
#شبتون_شهدایی
@ziaossalehin
🔴 کمپوت خنک!
✍ بچهها یک کمپوت گیلاس از یخچال در آوردند و جلوی آقا مهدی گذاشتند. من حواسم بود. آقا مهدی یک لحظه دستش را به بدنهٔ کمپوت چسباند و بلافاصله کشید. لحظاتی گذشت و بچهها وقتی دیدند آقا مهدی کاری به کمپوت گیلاس ندارد خواستند خودشان کمپوت را باز کنند. آقا مهدی مانع شد. من متوجه شدم که آنها بگی نگی ناراحت شدهاند. من آهسته در گوش آقا مهدی گفتم: «به نظرم این بچهها ناراحت شدنا!» گفت: «چرا؟ چطور؟» گفتم: «بهخاطر همین نخوردن شما! اجازه بده این کمپوت رو باز کنن یه کم بخورین.» آقا مهدی چند بار زیر لب استغفار گفت و بعد ادامه داد: «خدا شاهده من نمیخواستم این حرف رو بزنم. من اهل این نیستم که خودم رو نشون بدم، ولی بهخاطر دل شما و این که از دست من ناراحت نباشین میگم؛ اگر توی این هوای گرم من این کمپوت رو بخورم، دلم خنک میشه و جیگرم حال میاد؛ ولی بعدش وقتی که میرم توی خط، پیش رزمندههایی که توی این گرما دارن کار میکنن و زحمت میکشن، ممکنه یا اونا حرف من رو قبول نكنن، يا من حرف اونا رو نفهمم. من باید همرنگ و همدل اونا باشم تا حرف همدیگه رو خوب متوجه بشیم و بفهمیم.»
📣 راوی: عبدالرزاق میراب
📚 از کتاب «ف.ل.31» روایت زندگی #شهید_مهدی_باکری، فرمانده لشکر 31 عاشورا
📖 ص 158
✍ علی اکبری مزدآبادی
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
رسانه باشید و ما را به دوستان خود معرفی کنید 👇
🌐 به #ضیاءالصالحین بپیوندید
👇
☫ @ziaossalehin ☫
📌#سبک_زندگی_شهدا
🔹يا رب العفو،✨ خدایا نمیرم در حالیکه از من راضی نباشد. ای وای که سیه روز خواهم بود. خدایا که چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی هیهات که نفهمیدم. خون باید میشد و در رگهایم جریان مییافت و سلول هایم یا رب یا رب می گفت. خدایا قبولم کن یا ابا عبد الله شفاعت وصیت به مادرم و خواهران و برادرهایم و فامیل هایم که بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید. اهمیت زیاد به نماز و دعاها و مجالی یاد ابا عبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است.✨
#شهید_مهدی_باکری🕊️
🌐 به #ضیاءالصالحین بپیوندید...
👇
☫ @ziaossalehin ☫
🔹 بعد از عملیات خیبر، فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (علیهالسلام). وقتی مهدی برگشت توی پد پنج بهم گفت:
◇ برایم سوغاتی جانماز و دو حبه قند و نمک تبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان.
◇ مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم:
«تو از ضامن آهو چه خواستهای که این چنین شدهای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟»
◇ چیزی نمیگفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک چیز...گفتم: چه؟
◇ گفت: «دیگر نمیتوانم بمانم. باور کن. همین را به امام رضا (علیهالسلام) گفتم. گفتم واسطه شو این عملیات، آخرین عملیات مهدی باشد»
◇ عجیب بود. قبلا هر وقت حرف از شهادت میشد، میگفت برای چه شهید شویم؟ شهادت خوب است اما دعا کنید پیروز شویم. صرف اینکه دعا کنیم تا شهید شویم یعنی چه؟
◇ اما دیگر انقطاعی شده بود. امام رضا (علیهالسلام) هم خیلی معطلش نکرد و بدر شد آخرین عملیاتش.
(راوی،: دوست و همرزم شهید باکری)
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_نجیب
🌐 به #ضیاءالصالحین بپیوندید...
👇
☫ @ziaossalehin ☫