eitaa logo
مربیان قرآن دبستان (درست‌خوانی و زیباخوانی)
2.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
348 ویدیو
56 فایل
﷽ هماهنگی، هم‌افزایی و محتوای تدریس برای مربیان قرآن دبستان کتاب درست‌خوانی و زیباخوانی قرآن کریم ویژه کودکان تألیف علی قاسمی ادمین: استاد حسینی و استاد ده باشی سفارش کتاب ۰۲۵۳۷۸۳۹۴۷۴ ۰۹۰۲۷۸۳۹۴۷۴ مشاوره و برگزاری دوره تربیت مربی قرآن @H_N_S_1_1_4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸داستان کودکانه سوره مبارکه کافرون یکی بود یکی نبود غیر از خدای خوب و مهربون هیچکس نبود بچه ها پیامبر ما مسلمانارو که میشناسید؟ حضرت محمد (ص)خدای احد رو میپرستید زمان پیامبر ما یه سری از مردم وجود داشتند که بهشون میگفتند کافرون کافرون بت میپرستیدند یادتونه گفتم بت به چی میگن؟ یه مجسمه هایی از سنگ و چوب میساختند خودشون و به جای خدای احد میپرستیدند یه روزی از روزها این کافرون یه فکر بدی کردند چون دوست نداشتند پیامبر خدای احد رو بپرسته اومدند پیش پیامبر و گفتند : ای پیامبر خدا نمیشه بیای بتهای مارو بپرستی؟ بچه ها فرشته ی مهربون اومد در گوش پیامبر گفت : من این چیزایی که شما میپرستید رو نمیپرستم بچه ها کافرا رفتند و دوباره هی فکر کردند هی فکر کردند هی فکر کردند تا یه فکر جدید به ذهنشون رسید اومدن پیش پیامبر خدا و بهش گفتند ای پیامبر ما میخوایم خدای تورو بپرستیم بچه ها به نظر شما کافرون راست میگفتند؟ نه پیامبر گفتند : شما اون چیزی که من میپرستم رو نمیپرستین الکی میگین شما دروغ میگین شماها خدای من رو نمیپرستید بچه ها کافرا ول کن نبودند که همش میخواستن کاری بکنن که پیامبر بتهای اونارو بپرسته اوانا رفتندو یه فکر تازه کردندو دوباره رفتند پیش پیامبر خدا و گفتند: ای پیامبر خدا ما یه فکری کردیم یه سال شما بیا خدای مارو بپرست و ماهم یه سال میایم خدای تورو میپرستیم بچه ها راست میگفتند؟ یعنی بعد ازینکه پیامبر یک سال بتهای اونارو بپرسته اونام میان خدای احد رو میپرستند؟ پیامبر دوست نداشت بت بپرسته من خدای شما رو نمیپرستم شماهم خدای منو نمیپرستید پیامبر گفت نه من خدای شمارو میپرستم و نه شما خدای من رو میپرستید بچه ها فرشته ی مهربون اومد پیش پیامبر خدا و پیامبر هر حرفی میزد از طرف خداوند میزد خداوند به پیامبر گفت : برای اینکه از شر کافرون راحت بشی چی کار کن؟گفت : به کافرون بگو: لکم دینکم ولی دین ✅ دین شما مال شما و دین خودم مال خودم! @zibakhani
💗 مهربانی علی 💗 دخترک خرما را جلوی اربابش گرفت، نگاهی به خرما و نگاهی به دخترک کرد. نگاه سرد بود، عصبانی به نظر می‌رسید، دخترک سرش را پایین انداخت. نگاهش مثل سنجاقک معصوم بر نان های گرد و تازه و ظرف پر از انگور که در جلوی ارباب بود پر زد. ناگهان صدای تلخ ارباب در گوشش پیچید: «این چه خرمایی است که خریدی ؟مگر خرما نخورده ای تا بدانی؟ زود باش از هر که خریده ای پس بده و پولش را بیاور!» دخترک دست هایش لرزید گلدان کوچک دلش شکست. سبد خرما را برداشت و به راه افتاد. در راه گاه فکر می‌کرد مرد خرمافروش دلش به حال او خواهد سوخت و خرما را پس خواهد گرفت. ولی وقتی قیافه خشن او را به یاد می آورد ناامیدی در دلش چنگ می زد. زیر لب دعا می کرد از خدایاری خواست. از پیچ و خم کوچه ها گذشت. به بازار رسید حرف هایی که می‌خواست به خرما فروش بزند چند بار زیر لب تکرار کرد. نزدیک مغازه خرما فروشی قدمهایش کوتاه تر شد. ساعت قلبش تند تر از پیش زد. کمی کنار مغازه ایستاد و نگاهی به درون مغازه انداخت. خرما فروش داشت با کسی حرف میزد. عرق گونه هایش را با آستینش پاک کرد. این پا و آن پا کرد دو قدم به جلو برداشت. سلام نگاه سنگین و سرد خرمافروش را به صورت خیس و کبود خود احساس کرد. «چه می خواهی دخترک؟!» گفت: «ب ب ببخشید آقا اربابم این را نپسندید می‌گوید پولش را بده» صدای خرمافروش مثل تیری بر قلبش نشست. « نپسندید یعنی چه ؟خودش بیاید بخرد تا این حرف‌ها هم نباشد. نه نه چیز فروخته شده را پس نمی گیریم!» دخترک مانده بود چه بگوید هرطور بود باید خرما را پس می داد. «خواهش می کنم آقا اربابم کتکم میزند!» اما خرما فروش صدایش را بلند تر کرد:« به من چه؟ می ‌می خواستی نخری!» «خواهش می کنم» «اگر تا صبح هم خواهش کنی فایده ای ندارد! همین که گفتم جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود!» دختر ک دو قدم به عقب برداشت گوشه ای نشست سرش را بر زانوی های لاغری گذاشت و زار و زار گریه کرد! ناگهان سایه کسی را بالای سرش حس کرد. سرش را بلند کرد نگاهش به چهره مردی آشنا شد. مرد چهره زیبا و نورانی داشت . آسمان نگاهش سرشار از محبت بود. نور امیدی بر قلب دخترک تابید. مرد گفت:« دخترم چه شده چرا گریه می کنی؟» دختر با دست اشاره به مغازه خرما فروشی کرد:« این آقا خرما را پس نمی گیرد. آخر اربابم این خرماها را نپسندید » مرد سبد خرما را از دست دخترک گرفت جلو رفت. «آقا این دختر اختیاری از خودش ندارد این را بردار پولش را بده .» خرمافروش چشم هایش را تنگ تر کرد. ناگهان بر سر مرد فریاد کشید و به او حمله کرد «یعنی چه آقا شما چه کاره ای که در این کار دخالت می کنید » رهگذر ها و مغازه دارها از سروصدای خرمافروش جلوی مغازه اش جمع شدند. بیشتر مردم مرد را می‌شناختند و با احترام به او نگاه می کردند. یک نفر از میان جمعیت به خرمافروش گفت: «آیا این آقا را میشناسی؟ این امیرالمومنین علی علیه السلام است !» خرما فروش با شنیدن نام علی رنگ صورتش پرید و دستپاچه شد! به دست و پای علی علیه السلام افتاد! خواهش و التماس می‌کرد که علی او را ببخشد و رفتار او را به دل نگیرد. امیرالمومنین فرمود: اگر رفتار و اخلاقت را عوض کنی تو را می بخشم و از تو راضی خواهم بود! دخترک با این که پولش را گرفته بود هنوز بین مردم ایستاده بود و امام را تماشا می‌کرد! 🕊 مهربانی علی چون کبوتر سفید در دل کوچکش لانه کرده بود.. ✍🏻 نویسنده: محمود پور وهاب 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🔸 خداروشکر که رسم برده داری با اومدن اسلام و تلاش پیامبر و امامای عزیزمون از بین رفت و آدما آزاد شدن! وگرنه زندگیی مثل زندگی دخترک واقعا نشدنی بود. امیر المومنین علیه السلام در عین حال که برای مردم خصوصاً مظلومان بسیار مهربون و دلسوز بودن در مقابل ظلم و فساد کوتاه نمیومدن و بسیار قاطع برخورد می‌کردن و حق مظلوم را از ظالمان می‌گرفتن. 💕 جانم امیرالمومنین پدر همه شیعیان! خوش بحال ما که امام داریم! 👈🏻 سوره مبارکه کافرون به ما میگه انسان باید در برابر ظلم و بدی ها موضع روشن و قاطع داشته باشه و در مواقع لزوم از عقاید خود دفاع کند و در مقابل بدی ها و کارهای زشت و خطرناک و آسیب‌زا قدرت نه گفتن و مقابله داشته باشد. 🤲🏻 ان شاءالله خدا به برکت تلاوت قرآن و عشق به پیامبرص و امامان و پیروی از ایشون، مارو هر روز بیشتر و بیشتر به امام عصرمون ارواحنا فداه نزدیک کنه و از بهترین پیروان و یارانشان قرار بده ❤️ @zibakhani
♦️عجیب ترین معلم دنیا چون عجیب ترین امتحان های دنیا رو می گرفت... هر هفته وقتی امتحان تموم می شد برگه ها رو ازمون نمی گرفت ... می گفت خودتون تصحیح کنید اونم نه تو کلاس تو خونه ... دور از چشم خودش ... اولین باری که برگه ی خودم رو تصحیح کردم سه تا سوال رو غلط جواب داده بودم ... نمی دونم ترس بود یا عذاب وجدان ، هر چی بود نذاشت جواب های غلط رو درست کنم و به خودم بیست بدم ... فردای اون روز وقتی بقیه ی بچه ها برگه های امتحانشون رو تحویل دادن فهمیدم همه بیست گرفتن... همه بیست گرفتن به جز من ... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم ... ❓بهم می گفتن خب مثل ما جواب هایی که غلط نوشته بودی رو درست می کردی تا بیست بگیری ولی من نمی خواستم خودم رو گول بزنم ... نمی خواستم چشمام رو به روی اشتباهاتم ببندم ...🙁 گذشت و گذشت تا امتحان اصلی رسید ... همون که نمره ش می رفت تو کارنامه ... امتحان که تموم شد ، معلم برعکس همیشه برگه ها رو جمع کرد و گذاشت تو کیفش... چهره ی هم کلاسی هام دیدنی بود...‌ رنگ و روشون پریده بود و ناراحت بودن...😰 اونا فکر می کردن این امتحان هم خودشون تصحیح می کنن و با درست کردن جواب های اشتباه به خودشون بیست میدن ولی این بار فرق داشت این بار قرار بود حقیقت مشخص بشه...چند روز بعد وقتی معلم نمره ها رو خوند بهترین نمره ی کلاس رو گرفته بودم😍 چون تنها کسی بودم که از خودم غلط می گرفتم و چشمم رو به روی اشتباهاتم نمی بستم ... 👌🏻 🌱 زندگی ما پر از امتحان های کوچک و بزرگه... خیلی از ما آدما تو زندگی انقدر چشممون رو به روی اشتباهاتمون می بندیم و خودمون رو فریب میدیم که باورمون میشه هیچ مشکلی نداریم و نمره مون بیسته... ولی یه روز دیگه خودمون به خودمون نمره نمیدیم ... یه روز برگه مون میوفته دست معلم آسمون ها... اون روز خیلی چیزا مشخص میشه و نمره ی واقعی می گیریم ... 🔅 راستی تو امتحان زندگی چه نمره ای می گیریم؟! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅┅✿🌸🌸🌸✿┅┅ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ همه مون تو زندگی باید *نه* ❌گفتن رو باید بلد باشیم. 👌🏻 سوره کافرون به ما یاد میده که در برابر کارهای اشتباه و غلط، صریع و قاطع نه بگیم و خودمون رو از افرادی که کار اشتباه می کنند، جداکنیم. @zibakhani
✅ قسمت اول ⛔️ مهارت نه گفتن کفشدوزک کوچولو🐞 دوست داشت بین دوستاش دوست داشتنی باشد. برای همین همیشه هر چی که آنها می گفتند قبول می کرد. اینکه روی کدام گلها 🌺🌸بنشیند. یا کدام مسیر را انتخاب کند. یک روز یکی از دوستانش گفت بیا بریم اون طرف دره ببینیم چه خبره فکر کنم گلهای🌸🌺 زیادی آنجا باشد. کفشدوزک کوچولو 🐞 که خیلی می ترسید من من کنان گفت باشه فقط بذار از مامانم اجازه بگیرم. دوستش گفت نمیخواد میریم و زود برمی گردیم. کفشدوزک کوچولو🐞 قبول کرد آنها رفتند به سمت آن طرف دره. اما آنقدر آنجا کوه⛰ و دشت‌های شبیه هم بودند که احساس می کردند راه را گم کرده اند. کفشدوزک کوچولو 🐞ناراحت شد یک گوشه ای نشست و گریه کرد او حالا فهمیده بود که همیشه نباید با همه پیشنهادها موافقت کند... ادامه دارد....... @zibakhani
✅ قسمت دوم در همین فکرها بود. که صدای باد را شنید دوستش داشت همراه باد حرکت می کرد و فریاد می زد کمک... کفشدوزک کوچولو 🐞فهمید که الان وقت گریه کردن نیست وباید به کمک دوستش بشتابد. باسرعت تمام بال زد و دست دوستش را گرفت و با او زیر یک صخره پناه گرفت دوستش به کفشدوزک کوچولو🐞 گفت حالا چطور راه خونه 🏡رو پیدا کنیم. کفشدوزک کوچولو🐞 فکری به ذهنش رسید باد.... از روی جهت باد. صبح که می آمدند باد از جهت خانه🏡 آنها حرکت می کرد و هنوز هم از همان جهت باید در خلاف جهت باد پرواز کنیم. وقتی وزش باد آرام تر شد آن دو دست هم را گرفتند و با قدرت تمام در جهت خلاف باد به پرواز در آمدند. چیزی نگذشت که آنها از دور خانه شان را دیدند. کفشدوزک کوچولو خوشحال شد و فهمید همیشه نباید حرف بقیه را قبول کرد. ممکن بود آن دو با این تصمیم اشتباه اتفاق بدی برایشان بیفتد . @zibakhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*حق است...* چه خوب است همزمان با شنیدن صدای اذان در هر کجا که باشیم دست راستمان را به نیت شهادت دادن بالا برده و محکم و بلند و زیبا بگوییم: حق است لا اله الا الله محمد است رسول خدا و علی ولی الله 🔔 *شاگردان این عبارات اصلی ابراز یک موحد شیعه را با این نوع اظهار دیندارانه از ما یاد می‌گیرند و ملکه ذهنشان می‌شود.* یکی از شاگردانم که دانشجو شده بود به مدرسه آمد و از دور وقتی مرا در راهرو دید گفت سلام خانم... حق است لا اله الا الله...... و مرا در آغوش گرفت.... او گفت هرگاه اذان می‌گویند یاد شما می‌افتم و این عبارات را تکرار می‌کنم...... @zibakhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی بازی و فعالیت‌های تدبری سوره مبارکه کافرون 👇🏻👇🏻
*جداسازی* دو حلقه‌ی پلاستیکی و دو قطعه نخ ضخیم یا طناب تهیه می‌کنیم. این بازی را می توان دونفره انجام داد. یک نفر توپ های قرمز و دیگری توپهای زرد را جدا کند و توپ‌های دیگر به عنوان نماد کارهایی که هرگز به آنها نزدیک نمی‌شویم و آنها را انتخاب نمی‌کنیم در جای خود باقی بماند. توپ‌های زرد و قرمز را طوری باید از لابلای توپ‌های دیگر حرکت دهیم که با آنها برخورد نکند. 🔔 *در این بازی برخی توپها نقش باطل را دارند که باید از حق جدا شوند. ما باید در مسیر زندگی خود صف خود را از صف باطل جدا کنیم و شجاعانه به آنها نه بگوییم* 🔔 *تندو سریع جدا کن توپهای زرد و قرمز باطل نباید باشه پیش حقیقت هرگز* @zibakhani
*اظهار دینداری* اقامه نماز جماعت و انواع فعالیت‌ها متناسب با آن، ترتیب دادن برنامه هایی مانند مراسم دهه فاطمیه از مصادیق اظهار حق و اظهار گروهی احکام الهی و بزرگداشت شعائر است. یک نمونه از این فعالیت‌ها اذان گفتن دسته جمعی دانش‌آموزان هنگام برپائی نماز است. دانش‌آموزان می‌توانند گروهی تشکیل دهند و هرکدام در یک مکان از مدرسه بایستند و با هماهنگی قبلی به طور هم‌زمان اذان بگویند. 🔔 *آنچه مهم است برنامه‌ریزی خود دانش‌آموزان برای این فعالیت جمعی است و اینکه بدانند این فعالیت را برای عمل به مفاهیم سوره کافرون انجام می‌دهند.* @zibakhani
*کارت‌های خدا دوست دارد/ندارد* تعدادی کارت بزرگ آماده می‌کنیم. پشت نیمی از آنها عبارت خدا دوست دارد و پشت نیمی دیگر نیز عبارت خدا دوست ندارد را می نویسیم. هرکدام از مواردی را که از قرآن پیدا کرده‌ایم، روی دو کارت یکی عربی و یکی فارسی می‌نویسیم. کارت‌ها را روی تخته کنار هم با مگنت می‌چسبانیم به طوری که فقط عبارات خدا دوست دارد/ندارد یا بله/ نه دیده شوند. هر بار به صورت تصادفی از یک دانش‌آموز می‌خواهیم دو کارت را که فکر می‌کند عبارت عربی و ترجمه مرتبط رویشان نوشته شده انتخاب کند. در صورتی‌ که انتخابش درست باشد آن دو کارت‌ برگردانده می‌شوند. انتخاب بعدی را دانش‌آموز بعدی انجام می‌دهد. بازی تا جائی که همه کارت‌ها برگردانده شوند ادامه پیدا می‌کند. همه بچه ها باید در طول بازی به کارتها توجه کنند و جای آنها یادشان بماند تا زودتر کارتها برگردانده شود. این کارتها بصورت آماده نیز موجود می باشد. 🔔 *با این فعالیت بچه ها با معیار های الهی بصورت غیر مستقیم آشنا می شوند.* @zibakhani
*تلافی نکردن* در این بازی به یک نوع کار بد یعنی تلافی کردن به طور خاص و مشخص اشاره می‌شود. تلافی کردن بدی با بدی، یکی از انواع کارهای زشت است. بعد از مطرح کردن این موضوع به عنوان یک کار بد که باید حتما به آن نه بگوئیم، از بچه‌ها می‌خواهیم با بغل‌دستیشان گروه‌های دو نفره تشکیل بدهند. یک نفر به شکل یک مجسمه اخمو در بیاید و نفر دوم با مهربانی کردن و حتی کارهای خنده‌دار سعی کند دوستش را از این حالت در بیاورد و بخنداند. به این نکته توجه داشته باشیم که بچه‌ها نقش منفی را بازی نکنند تا آن صفت یا کار بد در آنها شکل نگیرد؛ بلکه برای نشان دادن یک کار اشتباه کافیست نقش یک مجسمه منفی اخمو را بازی کنند. وقتی که مجسمه اخمو دیگر نتوانست اخمو باشد و لبخند زد، دو دوست یکدیگر را در آغوش گرفته و یا کف دستانشان را به هم می‌زنند و بلند می‌گویند: «من و تلافی هرگز/ نه نه نه». دانش‌آموزان در دور بعد بازی نقش‌هایشان را جابجا می‌کنند. @zibakhani
*تمیز کردن کلاس* برای بچه‌ها از قبل در بسته بندی‌هایی خوب و زیبا، دستمال‌هایی برای تمیز کردن و نظافت میزها و وسایل کلاس آماده نماییم؛ تا میز خود و برخی وسایل کلاس را در حد توان تمیز و پاکیزه نمایند. سپس در همین حین، صوت سوره را نیز پخش کنیم و در حالت تکرار قرار دهیم، و با بچه‌ها هماهنگ کنیم که در اولین پخش صوت، همه گوش کنند؛ دومین بار همه با هم زمزمه کنند و هر چقدر از سوره را که می‌توانند با صدای آهسته بخوانند؛ و در دفعات بعدی نیز سوره را همه با هم جمع‌خوانی کنند. 🔔 *خوب است وقتی بچه‌ها سوره کافرون می‌خوانند، بدانند از این سوره یاد گرفته‌اند که باید از بدی‌ها و ناپاکی‌ها دوری کنند و با شادی و نشاط و خوشحالی، به استقبال پاکی‌ها و کارهای خوب بروند. این کار درواقع نمادی از دور شدن از بدی‌ها است.* 🔔 *هنگام اجرای این فعالیت توجه داریم که اولا شادی و نشاط بچه‌ها لحاظ گردد و کسی به اجبار و اکراه کاری را انجام ندهد.* @zibakhani
*نه بله* از بچه‌ها می‌خواهیم به کلماتی که می‌گوییم دقت کنند؛ بین چند کار یا صفت خوبی که با صدای بلند بیان می‌کنیم، یک کار یا صفت بدی را که خود دانش‌آموزان با آن آشنایی دارند، می‌گوییم و آن‌ها باید در آن لحظه، با قاطعیت و صدایی رسا در حالی که انگشت اشاره دست راست خود را بالا می‌برند، بگویند نه! در واقع برائت خود را نسبت به آن اعلام نمایند. هنگام گفتن صفات و کارهای خوب نیز با قاطعیت بگویند بله! 🔔 *نکته قابل توجه در این بازی این است که بچه‌ها را با کارها یا صفت‌های بد جدید آشنا نکنیم؛ بلکه فقط و فقط آنچه را که می‌دانند و از آن ذهنیت دارند، مانند اخم کردن، کثیف کردن خانه و کلاس، دعوا با هم‌کلاسی و ... در بین پنج شش کار خوب می‌گنجانیم تا تنها بهانه‌ای برای یادگیری نه گفتن و افزایش این مهارت در آن‌ها گردد.* @zibakhani
از دانش آموزان می خواهیم به صورت دایره بایستند و به دست یکی از آنها تابلویی شبیه تابلوی راهنمایی ورود ممنوع می دهیم که داخل آن کلمه هرگز نوشته شده است. دانش آموزی که تابلو به دست است باید آن را بالا بگیرد و بسم الله را به همراه آیه اول بخواند سپس با سرعت به سمت دانش آموزی می دود و تابلو را به او می دهد. دانش آموز دوم تابلو را بالا گرفته و آیه دوم را می خواند و به همین ترتیب تا سوره به پایان برسد. چنانچه بچه ها مایل بودند می‌توانیم بازی را به همین منوال ادامه دهیم. 🔔 *هرچه بیشتر بتوانیم سوره را با روش های مختلف همراه کنیم و تمرین و تکرار کنیم در تثبیت سوره در ذهن و قلب و روح بچه ها موفق تر خواهیم بود و ملائک سوره را به کلاس دعوت کرده‌ایم.* @zibakhani
لا، لا، لا، لا از دانش‌آموزان می خواهیم هرگاه هنگام خواندن سوره به فعل هایی که «لا» دارند رسیدند، بایستند و آن را بلندتر و محکم‌تر بخوانند و دوباره بنشینند. @zibakhani
در سوره کافرون پیامبر در برابر خواسته ناحق کفار نه می گویند ❌ بازی زیر را برای پرورش این مهارت (مهارت نه گفتن) می توانیم با بچه ها انجام دهیم. 🍭 بازی حفظ تعادل گروهی همه اعضای گروه در حالی که قطاری پشت سر هم می ایستندو یکدیگر را گرفته اند باید مواظب باشند از خط بیرون نروند. در این بازی یاد می گیریم چطور با وجود زندگی در کنار افراد اگر دیگران راهی را اشتباه رفتند از آنها پیروی نکنیم. آهای آهای بچه جون از خط نری تو بیرون حتی اگر بقیه رفتند مسیر دیگه باید که محکم باشی از راه راست دور نشی @zibakhani
کافران فکر میکردند همون خدایی رو می پرستند که پیامبر می پرسته فقط با یکسری واسطه..😳😳 در حالی ک از اصل دیدگاهشون اشتباهه..👌 الان این دو عکس در ظاهر شبیه هم هستند، ولی در اصل کلی با هم تفاوت دارند.🧐..به بچه ها بگید اختلاف تصاویر رو پیدا کنند 😍 @zibakhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌈 هم قرآن بخوان و هم نقاشی کن کفشدوزک کوچولو🐞 یاد گرفته که باید عزت نفس داشته باشه و بعضی وقتها هم به دوستانش نه بگه ❗️❗️❗️ در سوره کافرون هم ما مهارت نه گفتن در برابر حرف ناحق کافران را از پیامبر عزیزمان یاد گرفتیم. @zibakhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨️بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ✨️ مؤسسه معهد القرآن الکریم و اهل البیت علیهم السلام با مجوز رسمی از سازمان دارالقرآن الکریم برگزار می‌کند: 💠 دوره ترجمه و مفاهیم سه جلدی💠 📗در این طرح آموزشی معنای بیش از 766 کلمه از کلمات پرکاربرد آموزش داده می شود و در پایان بسیاری از آیات ساده قرآن را ترجمه کنید و با معنای بیش از 86درصد از کلمات قرآن آشنا می شوید 🌿ثمره دوره 1. فهم تدریجی معنای واژه های پرکاربرد قرآن 2. توانایی ترجمه ترکیبهای قرآنی به شیوه تفکیکی (کلمه به کلمه) 3. مهارت در ترجمه آیات ساده قرآنی 4. توانایی فهم پیام بسیاری از آیات 🧕ویژه خواهران 💻📲نحوه ارتباط و آموزش: مجازی و آنلاین (در برنامه قرار یا اسکای روم) 💳مبلغ شهریه :450,000تومان برای یک جلد و نیم 🔶️تعداد جلسات درترم پاییز ۲۷ جلسه یک و نیم‌ساعته. 🔷️استاد دوره : استاد ممتاز ملی و بین المللی سرکار خانم رهنما ⏳زمان برگزاری کلاس:روزهای یکشنبه و سه شنبه ترم پاییز ⏰ساعت برگزاری کلاس:۶ تا ۷/۳۰صبح 🔶️شروع دوره : در صورت تکمیل ظرفیت مهرماه ۱۴۰۳ 📜صدور گواهی‌نامه معتبر از موسسه (در پایان دوره به قبول شدگان در دوره...) 🔷️بعداز اتمام دوره ... تربیت معلم ترجمه و مفاهیم رو برگزار می کنیم 🔶️جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به‌ آیدی سرکار خانم حیدری مراجعه بفرمایید @Mbhfar 🔻لطفاً موقع انتخاب کلاس توجه نمائید، بعد از ثبت نام به دلیل مباحث مالی و... امکان برگشت شهریه، انصراف یا جابجایی وجود ندارد.🔺️ موسسه ی معهد القرآن الکریم https://eitaa.com/salamquran کانال اهل القرآن https://eitaa.com/ahlalquran
إنّا‌لله‌وإنّا‌اليهِ‌رَاجعُون السيد‌القائد‌حسن‌نصر‌الله 💔 مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا. (احزاب ٢٣)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا