eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
az-pemba-ta-mariana-18.mp3
9.9M
بخش هجدهم:کتاب صوتی از پمبا تا ماریانا 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 ستاد اجنه در جزیره پمبا ... ♥️✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜♥️ 🌻     @zibastory👈
az-pemba-ta-mariana-19.mp3
8.77M
بخش نوزدهم:کتاب صوتی از پمبا تا ماریانا 🔞⛔🔞⛔🔞⛔🔞⛔🔞⛔🔞 مهران و ایمان دیدند که شیاطین چطور به کتب الهی بی حرمتی می کنند تا صاحب قدرت های شیطانی شوند... ♥️✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜♥️ 🌻     @zibastory👈
az-pemba-ta-mariana-20.mp3
10.2M
بخش بیستم:کتاب صوتی از پمبا تا ماریانا 🔞⛔🔞⛔🔞⛔🔞⛔🔞⛔🔞 واگذاری ماموریت به شیاطین شرور جنی ۷۰۰ ساله شامی ... رفتن به قسمت اول 🌹♥️🌹 ♥️✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜✨📜♥️ 🌻     @zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ماجرای دزدیدن انگشتر معروف لحظاتی پس از شهادت ایشان در فرودگاه بغداد و درخواست وی در عالم خواب از آن شخص برای رساندن آن به اهالی خانواده‌اش در ایران از زبان دختر حاجی     @zibastory👈
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که امام رضا علیه السلام جواب سلام وی را حضورا داد. سردار شهید مهندس عبدالمهدی مغفوری شهید مستجاب الدعوه ای که هنگام سلام به امام رضا علیه السلام در حرم مطهرش و مقابل ضریح مطهر امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام جلویش حی و حاضر شد و حضورا جواب وی را داد. پیشنهاد دانلود ویژه راوی آقای صادقی هیئت شهدای گمنام مشکین شهر     @zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
    @zibastory👈 توصیه زیبای شهید حسین عرب نژاد که بواسطه یک خواب بعد از 20 و خورده ای سال مفقودیت پیدا شد: [به تمام مردم بگو: هرکس یک قدم به طرف ما شهدا و امام حسین بردارد، ما 10 قدم به طرفش قدم بر می داریم.]     @zibastory👈
معجزه ای دیگر از شهید حسین عرب نژاد مجله  امتداد  خرداد 1387، شماره 29  مسجدی است در تهران، خیابان ایران، کوچه شهید فیاض بخش. در محوطة این مسجد، بنایی زیبا پنج نگین را در خود جای داده است؛ پنج شهید گمنام از دوران دفاع مقدس. شاید برای بعضی ها باورش سخت باشد که یکی از این شهدای گمنام در خوابی کسی آمده باشد و خود را معرفی کرده باشد و نشانی خانواده خود را داده باشد. شاید آنها می خواهند با این کار حجت را بر ما تمام کنند که ما غرق شدگان دیار ناپیدای دنیا، معنای «عندربهم یرزقون» را بفهمیم. آنجا مأمن و جایگاهی است که من و تو به راحتی می توانیم تا ملکوت آسمان ها با آبروی آن شهیدان و دست گیری آنها صعود کنیم و راه را پیدا کنیم. هرچه باشد، بالاخره این واقعیت اتفاق افتاده و این معنا در چشم خیلی ها روشن شده که شهدا زنده اند و دنیازدگانی چون ما مرده ایم و هفتاد کفن در همین چند روزة دنیا پوسانده ایم. مسجد فاتق، خیابان ایران، کوچه شهید فیاض بخش این که مردم این محله، برای پنج شهید گمنام مزار و بارگاه زیبایی ساخته اند کاری است ستودنی. آقای یدالله یزدی زاده، ساکن روستای کاظم آباد کرمان، مداح اهل بیت(ع) است. می گوید در شب 22 ماه مبارک رمضان 1427 (24 مهرماه 1385) در شبکه 3 تلویزیون مراسم تشییع پیکر شهید گمنام را دیدم و با خودم گفتم این شهیدان اهل کجا هستند و چه کسانی هستند؟! همان شب در خواب دیدم آن پنج شهید را تشیع می کردند و به من گفتند تو باید شهید سوم را تشییع و داخل قبر دفن کنی. گفتم از میان این همه مردم چرا من؟! بالاخره جنازه را برداشتم و داخل قبر رفتم و دیدم که قبر مانند اتاقی بزرگ شد. در کنار اتاق تختی بود. شهید را روی تخت گذاشتم با خود گفتم: خدایا چه کنم؟ دیدم شهید از جا برخاست. ترسیدم و از او دور شدم، اما دوباره برگشتم و نزدیک رفتم و با شهید صحبت و درد دل کردم. روضه قتل گاه امام حسین(ع) را خواندم و سینه زدم و شهید هم با من سینه می زد. شهید گفت: من یک درخواست از تو دارم، برو به روستای خانوک، مرا آنجا به اسم حسین اکبر عرب نژاد می شناسند. از قول من به پدر و مادرم بگو من دیروز در تهران در اینجا در قبر سوم دفن شده ام. سپس گفت: هر حاجتی داری بگو من برآورده می کنم. من تو را در روز قیامت شفاعت می کنم. آقای یدالله یزدی زاده در ادامه می گوید: صبح برخاستم و نماز صبح را خواندم و در تعجب از خوابی که دیده بودم، آن را برای همسرم تعریف کردم. گفتم: به خانوک بروم و چه بگویم؟ بگویم شهید حسین اکبر را در خواب دیده ام؟ مگر از من قبول می کنند! ما خانواده فقیری هستیم. ممکن است فکر کنند این خواب را ساخته ام که از آنها کمکی بگیرم. همسرم گفت: شما پیام شهید را برسان، کاری نداشته باش که آنها چه فکر می کنند، باور می کنند یا نمی کنند. آقای یزدی زاده می گوید: موتور خود را برداشتم و به طرف روستای خانوک حرکت کردم. روستای خانوک با کاظم آباد، سی کیلومتر فاصله دارد. همسرم را هم سوار کردم و با من آمد و به روستای خانوک رسیدیم. پس از جستجوی بسیار، دایی شهید را پیدا کردیم. در همین حال پدر شهید هم سر رسید. خود را معرفی کردم و خواب را برای آنها گفتم. آنها با تعجب به من نگاه می کردند. می خواستم خداحافظی کنم اما آنها مرا به خانه شان دعوت کردند. آنها مرا به خانه خود بردند و بعد از پذیرایی مختصر از من پرسیدند در خواب صورت شهید ما را دیده ای، آیا یادت هست فرزند ما در خواب چه شکلی بود؟ آن گاه عکس پنج شهید را آوردند و گفتند اینها شهیدان ما هستند، بگو کدام یک را در خواب دیده ای؟ به عکس شهیدان نگاه کردم. پدر شهید هم زیر چشم با دقت به من نگاه می کرد. چهرة شهیدی را که در خواب دیده بودم، در بین عکس ها ندیدم. بالاخره گفتم چهرة شهیدی که من در خواب دیدم در میان این عکس ها نیست. گویا می خواستند صداقت مرا بسنجند که چنین روشی را به کار بستند. در مرحله دوم رفتند و یک عکس دیگر را آوردند، تا عکس را دیدم گفتم: بله، همین است. اعضای خانواده با چشمان اشک بار برای شهیدشان صلوات فرستادند و اظهار خوشنودی و شادی می کردند. و به این ترتیب صداقت مرا تأیید کردند. من هم خدا را شکر کردم که پیام شهید را رساندم. بعد از ساعتی به روستای خود بازگشتم. آقای حاج حسین اسدی، همرزم شهید و از خویشاوندان اوست که هم اکنون با درجة سرهنگی در سپاه کرمان خدمت می کند و مسئول شهیدان خانوک است. او می گوید: از آن روزی که خواب را شنیدم، برای اطمینان بیشتر به تحقیق پرداختم. همة نشانی ها با شهید ما، حسین اکبر، تطبیق می کرد. محل شهادت و سن شهید همه مطابقت داشت و شهید در منطقه ای پیدا شده بود که لشکر کرمان در آن منطقه عملیات داشته و من نیز در آن عملیات بودم.     @zibastory👈
💥از هر جایی افتادی، احتمالش هست بتونی بلند شی از هرجایی به غیر از نگاه خدا❤️ 👌خیلی باید مراقب بود چون خدا زیاد فرصت میده و انسان غافل خبر نداره...     @zibastory👈 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شرح حالی داریم اسف بار تر از هر رسوایی... دیریست با آتشی گرم می شویم که شما از آن می سوزی... مدتها می شود که کام می گیریم از آنچه آزارتان می دهد... دریوزگی نفس می کنیم و از ایمان تهیدستیم.... براستی چه سنخیتی با شما داریم؟! ما ذلیل سیءات، و شما سر منشا حسنات... . . . ما و به وصال شما رسیدن!!! آن هم در این هیاهوی ضلالت آخرزمان! آه چه مسافت طولانی و چه سرمنزل بعیدی .... اما با این همه فرومایگی، غرق امید می کند مرا، ایمان به اعجاز ناگفتنی چشمانتان.. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•     @zibastory👈
CQACAgQAAx0CVc35HwABATNsZ3Qpj2ehbh7chV363E2rGz-am6oAAuUGAAJolhFRjMTAvTNJY8A2BA.mp3
4.71M
🎼 داستان تشرف زیبای سید بحرالعلوم به محضر مقدس امام عصر【ع】 در مسجد سهله •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•     @zibastory👈