فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای هر روز ماه مبارک رجب 🌙
برای بقیه هم بفرستیم
تا در ثواب نشر این
دعای زیبا سهیم باشیم🌹
فرا رسیدن ماه نورانی ✨
رجب و میلاد امام محمد باقر (ع)
مبارکــــــــَ باد 🎉 💐 🎉
❤️ امامصادق (ع) فرمودند:
هر مومنی آرزوی خدمت به امام مهـدی (عج) را داشته باشد و برای تعجیل فرجش دعا کند؛
کسی بر قبر او میآید و او را به نامش صدا میزند که:
فلانی مولایت صاحب الزمان ظهــور کرده اگر میخواهی به پا خیز و به خدمتش برو و اگر میخواهی تا روز قیامت بخواب.
پس عده زیادی به دنیا باز میگردند؛(رجعت) و فرزندانی از آنها متولد میشود .
@zibastory
📗 مکیال المکارم
#اللھمعــــجلݪوݪیــــڪاݪفــــࢪج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هرج و مرج و آشوب جهانی در آستانه ظهور
@zibastory
یکی از اهداف گلوبالیست ها در برنامه نظم نوین جهانی، راه انداختن جنگ، ایجاد هرج و مرج، اختلاف بین مردم و ... است؛ تا در این بی نظمی، یک نظم بیرون بکشند و از منجی دروغین خود رونمایی کنند؛ همینطور یکی از علائم آخرالزمانی و از نشانههای نزدیکی قیام امام زمان علیهالسلام نیز فتنه و آشوب، ناامنی و اضطراب همگانی است:
پیامبر (ص):
مهدی این امّت از ماست؛ در وقتی که دنیا هرج و مرج شود، آشوبها ظاهر گردد، راهها بسته شود، مردم به بعضی ديگر هجوم آورند و یکدیگر را غارت کنند؛ در آن موقع خداوند مهدی ما را که نهمین (امام) از نسل حسین علیهالسلام است میفرستد تا دژهای گمراهی و دلهای مهر شده را بگشاید.
امام باقر (ع):
و در حالشان دگرگونى پيدا شده تا جايى كه آرزوكننده از شدّت آنچه از جنون و هاری مردم و خوردن بعضی توسط بعضی میبیند، صبح و شام آرزوی مرگ میکند!
امام مهدی عج:
نشانهٔ ظهور من این است که هرج و مرج و فتنهها (اختلافات) زیاد میشود.
🌕 عمار یاسر:
در آخرالزمان... جنگ ها در زمین بسیار شود!
@zibastory
📗بحارالأنوار، ج۵۲، ص۲۶۶
📗غیبت نعمانی، ص۲۳۴
📗غیبت طوسی، ص ۲۹۹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴 تصریح امام زمان علیهالسلام به ناگهانی بودن امر ظهورشان...
🌕 نامهاى در اواخر ماه صفر سال 410 (هجرى) از ناحيۀ مقدّسۀ امام زمان عليهالسّلام به شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان-قدّس اللّٰه روحه-رسيد که مضمون توقيع اين است:
«بدرستى كه أمر ما بطور ناگهانى بر هر أحد رسد آن هم در وقتى كه توبه سودى به حال او ندارد و پشيمانى او را از كيفر ما نجات نمىدهد، خداوند تو را به رشد و كمال الهام بخشد و با لطف خود به رحمت واسعهاش توفيق دهد!. نسخۀ توقيع به دست خطّ مباركش كه بر آن سلام باد! اين نامهاى است از ما به تو؛ اى برادر و اى ولىّ، و اى مخلص در محبّت ما...»
كِتَابٍ وَرَدَ مِنَ اَلنَّاحِيَةِ اَلْمُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا اَللَّهُ وَ رَعَاهَا فِي أَيَّامٍ بَقِيَتْ مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ عَلَى اَلشَّيْخِ اَلْمُفِيدِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ... فَإِنَّ أَمْرَنَا بَغْتَةٌ فُجَاءَةٌ حِينَ لاَ تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ وَ لاَ يُنْجِيهِ مِنْ عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوْبَةٍ وَ اَللَّهُ يُلْهِمُكُمُ اَلرُّشْدَ وَ يَلْطُفُ لَكُمْ فِي اَلتَّوْفِيقِ بِرَحْمَتِهِ نُسْخَةُ اَلتَّوْقِيعِ بِالْيَدِ اَلْعُلْيَا عَلَى صَاحِبِهَا اَلسَّلاَمُ هَذَا كِتَابُنَا إِلَيْكَ أَيُّهَا اَلْأَخُ اَلْوَلِيُّ وَ اَلْمُخْلِصُ
📗الاحتجاج، ج 2، ص 495
📗نوادر الأخبار، ج 1، ص 241
📗الوافي، ج 26، ص 286
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwAC6uBlns7d7BHejd1phcRRJPuVvO_MAANEEwAC4OjxUF5yjULDWC-7NAQ.mp3
6.32M
@zibastory
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی..
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــــــ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
@zibastory
داستان زیبای ملکه گوهر شاد سازنده مسجد گوهرشاد مشهد و جوانی که عاشق او شد...
#بسیار زیبا
@zibastory
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕌عاقبت چشم چرانی برادران مؤذّن!👀
@zibastory
در شهری سه برادر بودند که یکی از آن ها مؤذن مسجد بود و در بالای مناره مسجد، اذان می گفت.
این برادر پس از چند سال فوت کرد و برادر دوم مؤذن شد و بر بالای مناره مسجد اذان می گفت او هم حدود ده سال به مؤذنی مشغول بود تا اینکه برادر دوم هم فوت کرد.
پس از آن مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گوئی بپردازد. اما وی از پذیرفتن اجتناب کرد.
وقتی با اصرار زیاد مردم روبرو شد به آنان گفت: «من اذان گفتن را بد نمی دانم ولی اگر صد برابر پولی را که پیشنهاد می کنید به من بدهید باز هم نخواهم پذیرفت زیرا این کار باعث شد دو برادر من بی ایمان از دنیا بروند. وقتی لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسید خواستم بر بالینش سوره یس تلاوت کنم که با اعتراض و فریاد و نهیب او مواجه شدم.
او می گفت: قرآن چیست؟ چرا برایم قرآن می خوانی؟
برادر دوم هم به این صورت در هنگام مرگش به من اعتراض کرد.
از خداوند کمک خواستم که علت این امر را برایم روشن گرداند زیرا آنان مؤذن بودند و این کار از آنان انتظار نمی رفت.
خداوند برای آنکه ماجرا را به من بفهماند زبان او را گویا کرد و در این هنگام برادرم گفت: «ما هر گاه که بالای مناره مسجد می رفتیم به خانه های مردم نگاه می کردیم و به محارم مردم چشم می دوختیم و خلاصه چشم چرانی باعث این بی ایمانی و عذاب گردیده است.»
@zibastory
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی دوستدارم پول جمع کنم...
داستان زیبا از امام صادق علیه السلام
#استاد رفیعی
#امام_زمان
#حجاب
#داستان_زیبا_حکایت_ضرب_المثل
📘داستان وحکایت زیبا📕
@zibastory
@zibastory
🌸🌺🌸🌺
#نشر_حداکثری👆
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@zibastory
انسانها زود پشیمان مےشـوند
گاه از گـفتہهایشان
گاه از نگفتہهایشان
اما سراغ ندارم کسے را
ڪہ از مهربانے
پشیمان شده باشـد
مهربانـــے منطقےترين
گفت و گوے زندگیست !
#داستان_خاطره_طنز
@zibastory
مرخصی گرفتن سرباز😂😂
✍🏻 یه بار تو پادگان برای گرفتن مرخصی ساعتی رفتم پیش فرمانده. از اونجا که بارون داشت میومد تقریبا کل کف سالن و دفتر فرماندهی لیز شده بود، یکی از دوستام گفت: رفتی پیش جناب سروان محکم پا بکوب که خوشش بیاد و با مرخصیت موافقت کنه. من که خودم رو برای یه نمایش درام آماده کرده بودم ، وقتی رسیدم تا اومدم محکم پا بکوبم ، پای ثابتم لیز خورد و پخش زمین شدم... کلاهم رفت افتاد جلوی پای فرمانده و مهموناش. تو حالت نیم خیز رفتم کلاهمو برداشتم و نگام تو نگاه فرمانده ،آروم گفتم مرخصی میدی؟ اونم در حالی که معلوم بود هرآنه میخواد منفجر بشه گفت چند ساعت میخوای ؟ گفتم دوازده ساعت. گفت: هفتاد و دو ساعت می نویسم فقط برو بعد بارندگی بیاااا.
من نمی دونستم از این مرخصی خوشحال بشم ، یا از اون وضعیت پیش اومده خجالت،
اما تا اومدم بیرون ، همه اونایی که داخل دفتر بودن ترکیدن از خنده.
@zibastory
#داستان_خاطره_طنز
@zibastory
کادوی مادر شوهر😂😂😢
✍🏻این که میخوام بگم فاجعه هست نه خاطره،تازه ازدواج کرده بودیم و وضع مالی آنچنانی نداشتیم روز مادر بود با توافق شوهرم قرار گذاشتیم یکی از پارچه های من رو به عنوان هدیه بدیم به مادرش.
شوهرم یکی رو انتخاب کرد و گفت:مادرم از این جور پارچه ها دوست داره.
منم کادو کردم و تو کیسه هدیه ها گذاشتم، شوهرم تاکید داشت حتما خودت بده به مامانم (خود پیش کنی) وقتی دادم به مادر شوهرم دیدم یه جوری نگام کرد و هیچی نگفت منم گذاشتم پای عجله داشتن.
فرداش به شوهرم گفته بود پارچه که دادم به زنت پسندش نبوده پس داده به من 😒😒اگه سید نبود همون جا دعواش می کردم.
و من که اصلا یادم نبود کی مادر شوهرم بهم پارچه داده 😅😅
یکم فراموش کارم 😅😅 😐
به من چه مقصر پسرشه که گفت مامانم از اینا دوست داره.
@zibastory