eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
@zibastory شوهرم تعریف میکرد که یه روز که میره سر پروژه ساختمانی وقتی داشته بر می گشته وسط راه میبینه گوشیش جلوی ماشین نیست (چون همیشه میگذاره جلوی ماشین) خلاصه گوشی را از جیبش در میاره زنگ میزنه به همکارش که گوشیم را جاگذاشتم ببین اونجا هست همکارشم میگرده و زنگ شوهرم میزنه که نه این جاها نبود،گشتم ولی نیست وخداحافظی می کنه وشوهرم وقتی صحبتش تموم میشه گوشی را میزاره جلوی ماشین و بعد از چند لحظه که چشمش به گوشی می افته از خنده می پکه که چقدر گیجه باگوشیش زنگ زده و همکارش دیگه چقدر گیج تر به گوشی شوهرم زنگ زده که پیداش نکرده،بله شوهرم میگه سوتی نیست اینا از بس زحمت میکشم دیگه اعصاب نمیمونه برامون😂 خداقوت
@zibastory سلام به همگی✋ آقا این شوهر عزیز بنده بچگی خیلی شر و شیطون بوده، تعریف میکنه موقعی که بچه بودن یه آقایی میومده تو روستاشون حلواحاجی(نمیدونم خوردین یا نه)میفروخته و در مقابل دمپایی کهنه میگرفته،این شوهر ماهم سر ظهر بوده میره حیاط خونشون و میگرده دمپایی پیدا نمیکنه،میره خونه عموش اینا میبینه کلی دمپایی دارن که نو هم بودن و مال عمو و بچه هاش بودن(خانواده پرجمعیتی هم بودن👨‍👩‍👧‍👦) و استفاده میکردن ،اینم یه جوری که کسی متوجه نشه همه رو برمیداره میده به اون آقا و حلواحاجی میخره و 😋غروب که میشه این آقای حلوافروش اتفاقی میره خونه ی عموئه برا خوردن چایی و عصرونه(اونموقع در خونه ها به روی همه باز بود) صابخونه که عموی شوهر ما باشه،هی یه نگاه به مرده میندازه و یه نگاه به بارش 🤔بهش میگه اینا دمپاییای ماس،آقاهه هم میگه نه بابا یه پسری اورد به جاش کلی حلواحاجی بش دادم،آدرس که میده شوهر ما لو میره و بقیه ماجرا...