eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩نفس از جای گرم برآمدن 🔻معنی : در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد. ۱- یعنی در آسایش و رفاه به سر می برد به همین دلیل از گرفتاری های دیگران خبر ندارد. ۲- نفس گرم نشانه سلامتی و حالِ خوش انسان است بر خلاف نفسِ سرد که نشانه مرگ است. به همین دلیل وقتی می خواهند به کسی دعا کنند می گویند ” دمت گرم “. دَم نیز به معنای نفس کشیدن است. دَم هوایی است که انسان وارد شش هایش می کند و هوایی که خارج می کند بازدم است. ۳- اگر در جمعی از کسی مشورتی بخواهند و او بدون توجه به امکانات شخصِ مشورت گیرنده به او راهنمایی های غیرممکن کند، این ضرب المثل شامل حالش می شود. ۴- یعنی سختی نکشیده است و حال دردمندان را درک نمی کند. ۵- کسی که در هر اتفاقی، ساده نگری و دلخوشی های زیاده از حد دارد و به عاقبت کارها نمی اندیشد.
? ضرب المثل ها 📕فوت کوزه گری 🦋 🦋 🔹استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت . شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد . 🔹شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع کرد به ايراد گرفتن و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد : من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم . 🔹هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت . 🔹 شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست . دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد . 🔹شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند . استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد . استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو . 🔹شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است . استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري . استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي ؟ شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص، پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود . حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت . 🔹 اين ضرب المثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد . ضرب المثلهایی كه به اين موضوع اشاره دارند عبارتند از : 👈فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته 👈اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود 👈برو فوت آخري را ياد بگير 👈همه چيز درست است و فقط فوتش 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
39.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعا دست مریزاد باید گفت به همه دست اندر کاران این کلیپ بسیار جالب حتما ببینید و نشر دهید خیلی عالیه 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام علی علیه السلام فرمودند: آنچه نمی‌دانی نگو همه آنچه را هم که می‌دانی نیز نگو ... زیرا خدا بر اعضای بدنت چیزهایی را واجب کرده که از آنها در روز قیامت بر تو حجت است ... 📙حکمت ۳۸۲ نهج البلاغه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
💔اشکی را که برای امام حسین علیه السلام جاری شده پاک نکنید! 💟سر منشأ این اشک چشمی که در مجالس و محافل عزاداری حضرت ارباب سیدالشهدا علیه السلام از چشم شما بیرون می آید است.. والله العظیم این آب حیاتی که فرمودن همین اشک بر امام حسین علیه السلام است.✨ ⛔️مبادا این اشک چشم را با دستمال کاغذی پاک کنید که بزرگترین کفران نعمت است! 🌷 ای محبین امام حسین ولله اگر دوست دارید که آبرومندترین افراد بین خلق بشید این اشکهاتون رو به صورتتون بکشید هم نورانی میشید و هم آبرومند... 📓عارف سوخته دل،کربلایی سید احمد نجفی 🌤اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌞 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توسل به حضرت زهرا معجزه نام حضرت زهرا ❤️🤍 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امام_حسین علیه السلام ؛ ‌ 🍀بر خداوند است که هیچ گرفتاری به من نیاید مگر آن که او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم. 📗ثواب الاعمال و عقاب الاعمال .ص۹۸ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
❤️ زبان نیش دار مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند. يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛ هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم. خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم. خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده. خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده. زبان نیشدار روح را بیمار می کند. توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می مانند و وحشت ایجاد می کنند. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
سعدی می گويد؛ زمانی که من در دمشق بودم، قحط سالي بسيار سختي در آنجا به وجود آمد . آسمان در نهايت بُخل و خِست بود و قطره اي آب به زمين نمي باريد . تمام چشمه هاي جوشان خشك شده بودند و در هيچ كنار وگوشه اي ذره‌اي آب پيدا نمي شد ، نه سبزه‌اي ، نه درختي ، نه ميوه‌اي فقط غصه بود و درد . در همان حال و روز ، دوستي به نزد من آمد كه از او جز پوست و استخوان چيزي باقي نمانده بود! گرچه او روزگاري براي خودش مردي ثروتمند بود . باديدن او تعجب كردم و پرسيدم : اي دوست اين چه وضعي است که داری؟ چه مشكلي پيش آمده ؟ دوستم با خشم پاسخ داد : آخر مرد حسابي عقلت كجا رفته ؟ نمي بيني قحطي با مردم چه كرده ؟ بدو گفتم آخر تو را باك نيست كّشد زهر جايي كه ترياك نيست گر از نيستي ديگري شد هلاك تو را هست ، بط را ز طوفان چه باك به او گفتم : آخر تو كه مشكلي نداري ، تو مرد ثروتمندي هستي ، فقرا بايد نگران شكم خود و زن و فرزند باشند، نه تو! دوستم رنجيده به من نگاه كرد و گفت : من از بي نوايي نيم روي زرد غم بينوايان رخم زرد كرد هيچ انسان خردمندي نمي تواند غم ديگران را تحمل كند ، غصه ديگري غصه من است ، بيماري او بيماري من است . چو بينم كه درويش مسكين نخورد بكام اندرم لقمه زهر است و درد كه چون بگذرد بر تو اين سلطنت بگيرد به قهر آن گدا دامنت مكن ، پنجه از ناتوانان بدار كه گر بفكنندت ، شوي شرمسار 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
می‌گویند روزی ملا نصرالدین به همسرش گفت: «برایم حلوا درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده‌ام.» همسرش می‌گوید: " آرد گندم نداریم. ملا می‌گوید: از آرد جو استفاده کن. همسرش می‌گوید:«شیر هم نداریم.» ملا جواب می‌دهد:«به جایش آب بریز.» همسر ملا می‌گوید:«شکر هم نداریم.» ملا پاسخ می‌دهد: «شکر نمی‌خواهد.» همسر ملا دست به کار می‌شود و با آرد جو و آب، به اصطلاح حلوا می پزد. ملا بعد از خوردن، چهره درهم می‌کشد و می‌گوید:«چه ذائقه‌ی بدی دارند این ثروتمندها.» حالا ببینید حکایت بسیاری از ما برای رسیدن به چیست! کارهایی که افراد موفق انجام می‌دهند را انجام نمی‌دهیم و انتظار داریم نتایجی را بگیریم که آن‌ها می‌گیرند. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
یک خانه زیبا.mp3
14.18M
"یک خانه زیبا" روزی مردی کوزه های گِلی اش را سوار بر گاری کرده بود و از کنار دشتی می گذشت. ناگهان یکی از کوزه ها از روی گاری سُر خورد. کوزه قِل خورد و وسط دشت ایستاد. در همان موقع مگسی از آنجا می گذشت که کوزه زیبا را دید و با خود گفت که این خانه زیبا.... کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که با اتحاد و همبستگی، کارها بهتر و زودتر به نتیجه خوب و مطلوب می رسد. *کتاب گویای «یک خانه زیبا» برگرفته از ضرب المثل های قدیمی ایرانی است.