eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯بر روح تمام شیعیان تیغ زدند 🖤بر مردترین مرد جهان تیغ زدند 🕯خورشیدبه سینه، ماه برسر می زد 🖤انگاربه فرق آسمان تیغ زدند 🖤ایام ضربت خوردن امیرالمومنین علی علیه السلام تسلیت باد.🏴 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
🔸 درد امام علی(ع) دو گونه است : ◾️ یک درد، دردی است که از زخم ابن ملجم در فرق سرش احساس می‌کند. و درد دیگر دردی است که او را در نیمه‌شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده... و به ناله در آورده است. ◾ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرق‌اش احساس می‌کند. اما، این درد مولا علی(ع) نیست. دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است، است. که ما آن‌را نمی‌شناسیم!! ◾باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را... که علی(ع) درد شمشیر را احساس نمی‌کند. و...ما... درد علی(ع) را احساس نمی‌کنیم.. 👤 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨محراب مسجد کوفه مکان ضربت خوردن مولای متقیان علی علیه السلام💚 🙏اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ في اَرْضِهِ 🙏وَحُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حاجت خود را بطلب 🙏 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
آیا تا به حال پلی ساخته‌ای؟ در زمان‌های دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار می‌کردند و در نزدیک هم خانه‌هایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار می‌گذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئله‌ای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمین‌ها و خانه‌هایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند. برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجاری خواست تا با نصب پرچین‌های بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است. برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بی‌صبرانه منتظر بازگشت او بود. رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرت‌خواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پل‌های زیادی هستند که او باید بسازد و رفت.
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
«حضرت موسی(ع) شخصی را در کنار عرش خدا در مقام عالی مشاهده کرد. حسرت برد که او نیز در چنان مقامی قرار گیرد. [پس] به خدا عرض کرد: «خدایا! چه چیز باعث شده که این شخص دارای چنین مقام ارجمندی گشته است؟ خداوند به موسی(ع) وحی کرد: او در دنیا حسود نبود و نسبت به مردم حسد نمی ورزید. به این خاطر در کنار عرش الهی قرار گرفته است» داستان ها و پندها، ج 6، الکُنی و الالقاب، ج 2؛ ص 335
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
مرد دانا مردم برای ابراز نارضایتی از مشکلاتشان همیشه به سراغ حکیمی می‌رفتند. یک روز او برای همه یک جک تعریف کرد و همه قهقهه زدند. بعد از چند دقیقه، آن جک را تکرار کرد و تعداد کمی خندیدند؛ وقتی او این جک را برای بار سوم گفت، کسی نخندید! حکیم گفت: شما نمی‌توانید بارها و بارها به یک جک بخندید، پس چرا برای مشکلات مشابه بارها و بارها گریه می‌کنید؟
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
مراقب خوبی هاتون باشید روزی عیسی با جمعی از حواریون به راهی می گذشت ، ناگاه گنهکاری تباه روزگار که در آن زمان به فسق و فجور معروف و مشهور بود آنان را بدید ، آتش حسرت در سینه اش افروخته شد ، آب ندامت از دیده اش روان گشت ، تیرگی روزگار و تاریکی حال خود را معاینه دید ، آه جگر سوز از دل پرخون برکشید و با زبان حال گفت : یا رب که منم دست تهی چشم پرآب پس با خود اندیشید که هر چند در همه عمر قدمی به خیر برنداشته ام و با این آلودگی و ناپاکی قابلیت همراهی با پاکان را ندارم ، اما چون این گروه دوستان خدایند ، اگر به مرافقت و موافقت ایشان دو سه گامی بروم ضایع نخواهد بود ؛ پس خود را سگ اصحاب ساخت و بدنبال آن جوانمردان فریادکنان می رفت . یکی از حواریون گفت : یا روح اللّه ! ای جان پاک ! این مرده دل بی باک را کجا لیاقت همراهی با ماست و بودن این پلید ناپاک از پی ما در کدام مذهب رواست ؟ او را از ما بران تا ما را دنبال نکند و از همراهی ما جدا شود که مبادا شومی گناهانش دامن زندگی ما را بگیرد !! عیسی علیه السلام در اندیشه شد تا به آن شخص چه گوید و چگونه عذر او را بخواهد ، که ناگاه وحی الهی در رسید : یا روح اللّه ! دوست خودپسند و دچار پندار خود را بگوی تا کار از سر گیرد ، که هر عمل خیری تا امروز از او صادر شده به خاطر نظر حقارتی که به آن مفلس انداخت از دیوان و دفتر عمل او محو کردیم و آن فاسق گناهکار را بشارت ده که به آن حسرت و ندامت که به پیشگاه ما پیش آورد ، مسیر توفیق به روی او گشودیم و دلیل عنایت را در راه هدایت به حمایت او فرستادیم تفسیر فاتحه الکتاب : 63
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
مدارا با پدر پیر مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار می‌دهد. پیر شده است و از من می‌خواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم روز دیگر می‌گوید پنبه بکار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته کرده است… بگو چه کنم؟ عالم گفت: با او بساز. گفت: نمی‌توانم! عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟ گفت: بلی. گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میکنی؟ گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و… گفت: میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد می‌کنی؟! گفت: نه. گفت: چون تو دوران کودکی را طی کرده‌ای و می‌دانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نکرده‌ای، هرگز نمی‌توانی اقتضای یک پیر را بفهمی!! “در پیری انسان زود رنج می‌شود، گوشه‌گیر می‌شود، عصبی می‌شود، احساس ناتوانی می‌کند و… “پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن اقتضای سن پیری جز این نیست.”
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه‏ اي؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: وادار نبودی كه قرض و خرج وی را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏اي برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی… اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى… حکایت وداستان زیبا📕 @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان😱 @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر😍 @kolbesticker 🌺🌺🌺🌺🌺
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
*داستان های پند آموز* داستان ضرب‌المثل (آنچه تو از رو می‏خوانی، من از برم. ) آنچه تو از رو مي‏خواني، من از برم. (آنجایی که تو خوندی من رو ندم) مي‏گويند عتيقه‏شناسي به روستايي رفته بود. در خانه‏ مرد روستايي، کاسه‏اي کوچک ديد که بسيار ارزشمند و قديمي بودگربه‏اي از آن کاسه آب مي‏خورد. عتيقه شناس تصميم گرفت بي‏آنکه مرد روستايي را متوجه ارزش کاسه کند، به هر ترتيبي شده آن را به دست بياورد. اين بود که شروع کرد به تعريف کردن از گربه و گفت: اگر اين گربه را به من بفروشي آن را مي‏خرم.» مرد روستايي خنديد و گفت: «گربه قابلي ندارد. پنج تومان بدهيد و با خود ببريدش؛ مال شما.» عتيقه‏شناس پنج تومان به روستايي داد و گربه را بغل گرفت که ببرد. همين که خواست از در خارج شود، تظاهر کرد که تازه متوجه کاسه قديمي شده. گفت: «چه خوب اين را ديدم. با خودم فکر مي‏کردم در چه ظرفي به اين گربه بيچاره آب بدهم! پس اين ظرف را هم با خودم مي‌برم.» عتيقه‏شناس کاسه را از روي زمين برداشت و مشغول تماشاي خطوط عجيبي شد که دور تا دور کاسه نوشته شده بود. مرد روستايي کاسه را از دست عتيقه‏شناس گرفت و گفت: «زحمت نکش، آنچه را تو از رو مي‏خواني من از برم. اين جا نوشته؛ چيزي را که باعث مي‏شود روزي چهار پنج گربه بي‏ارزش را يکي پنج تومان بفروشي، به هيچ قيمتي نفروش!» *هنگامي که بخواهيم به کسي بگوييم، از حيله و فريب تو آگاهم و گول حرف‏هايت را نمي‏خورم، از اين ضرب‏المثل استفاده مي‏کنيم.* حکایت وداستان زیبا📕 @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان😱 @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر😍 @kolbesticker 🌺🌺🌺🌺🌺
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
آدمهای منفی به پیچ و خم جاده فکر میکنن، آدمهای به قشنگی های جاده... هر دو به مقصد میرسن، یکی با حسرت یکی با لذت... حکایت وداستان زیبا📕 @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان😱 @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر😍 @kolbesticker 🌺🌺🌺🌺🌺
۲۱ فروردین ۱۴۰۲