.
میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا، دخترم و بزرگ کنم، ببرمش پارک، توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم،خوب نشد..!
باید میرفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم.
#شهید_کاظم_مهدیزاده❤️🕊
بخشی از وصیت نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 والله والله والله
از مهمترین شئون #عاقبتبخیری
رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما
با این حکیمی است که
امروز سکّان #انقلاب را به دست دارد.
+ در قیامت خواهیم دید
مهمترین محور محاسبه اینه.
#سیدالشهدایمقاومتقاسمسلیمانی
درس نمیخواندیم. به خیال خودمان فکر میکردیم مبارزه کردن واجبتر است. محمد نصیحتمان میکرد؛ میگفت: «این چه حرفیه افتاده توی دهن شماها؟ یعنی چی درس خوندن وقتمان رو تلف میکنه؟ باید هم درس بخونید هم مبارزتون رو بکنید. آدم بیسواد که به درد انقلاب نمیخورد.»
"به روایت دوست شهید"
شهید #محمدعلی_رهنمون
هدایت شده از مداحی وصوتهای مذهبی چهارده معصوم علیه السلام و حضرت زینب سلام الله
؛ حضرت ابالفضل علیه السلام
15.mp3
3.62M
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
🦋پویش همگانی ودسته
جمعی خواندن دعای عظم البلاء
برای سلامتی و فرج آقامون
حجت بن الحسن العسکری
(عج) را ان شاءالله با هم
زمزمه می کنیم.
اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
🦋الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🦋اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🦋السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🦋الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🦋یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ
🦋 مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین.
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
سلام اے همه #هَستیَم، تمام دلم
سلام اے ڪه به #نامت،سرشته آب و گلم
سلام #حضرت دلبر، بیا و رحمے ڪن
به پاسخے بنوازے تو قلب مشتعلم..
امام خوب #زمانم هر ڪجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام
السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج_
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊
یکی از بچـه های #بسیجـی وارد شد.
پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید.
مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️
فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت :
- شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای #شیرازو بلدی؟
- بلـــــــــه...
- سوار ماشـــین که شدی میگی #دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂
فرهــاد #پیـشانــی جوان را بوسید و گفــت:
بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍
دارالرحمة ، قطعـــه #شهدا ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند.
وقتــے به شـــوق #زیارت مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان #نشانے را درست آمده بود.😭
#شهید_فرهاد_شاهچراغی
🌷پنج صلوات هدیه به ارواحطیبهشهدا
اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
🌹 رفته بود برای ورودی رشته پرستاری امتحان بدهد. برگشته بود تا خبر قبولی اش را به ما بدهد. ازخوشحالی روی پا بند نبود. چندروز بعد به امید پرستار شدن ساک و وسایلش را جمع کرد و رفت. ذوق و شوقش خیلی طـول نکـشید؛ سـر سـه روز برگـشت!. مـا کـه به این زودی منتظـرش نبودیـم؛ غافلگـیر شـدیم.
گفتیم: «چـی شـد!؟ نرفتـه برگشتی کـه!؟»
🌷 گفـت: «اونجـا جـای مـن نبـود!.
نه از حجـاب خبـری بود و نه از رعـایت محـرم و نامحـرم. اصلا جـای درس خوندن نبود. فعلا نمی خوام پرستـاری بخـونم؛ پشیمون شـدم!»
📚 یادمـان سـردار شهیـد حاج عـلی نـوری
شهید"علیرضا شهبازی"شهیدی که نذر امام رضا(ع) بود
📌مادر شهید می گفت:فقط دو دختر داشتم. یک سفر که به مشهد رفتیم،روی سقاخانه حرم علی بن موسی الرضا (ع) ایستادم از امام رضا(ع) خواستم پسری به من بدهد که اسمش را رضا بگذارم. نذر مسجد امام رضا (ع) هم کردم.زیر برف بودم، شانههایم از برف سفید شد، گفتم یا امام رضا (ع) من از شما رضا میخواهم.
🔸شبی که فردایش خبر شهادت رضا را دادند، خواب کبوترها را دیدم. فردا ظهر موقع اذان حال عجیبی به من دست داد. احساس کردم زانوهایم بیحس شده. طولی نکشید که تلفن زدند و گفتند علیرضا شهید شد.
🔹وقتی رضا شهید شد، برف میآمد، رفتم مشهد و دوباره رو به سقاخانه ایستادم، گفتم یا امام رضا (علیه السلام) خوب دادی، خوب هم بردی، مثل جوادت ۲۵ سالگی بردی، افتخار میکنم و خوشحالم.
#شهید_علیرضا_شهبازی