🌹🌺شهید عباس بابایی🌺🌹
او اهل قزوین بود و برای تکمیل و آموزش دوره #خلبانی_به_آمریکا اعزام شد
🏃روزی دوست عباس بابایی از او میپرسد چرا در موردت این چنین میگویند ؟!
🌹 او گفت: چند شب پیش در حال دویدن بودم از قضا فرمانده پایگاه کلنل باکستر(در آمریکا) مرا دید در این وقت شب برای چه می دوی؟
☘گفتم: خواستم ورزش کنم تا خسته شوم. او اصرار کرد تا واقعیت را بگویم .
☘ گفتم میترسم شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی #یا_بدویم_یا_دوش_آب_سرد_بگیریم. با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندید ،
🌹زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشت نمی توانست رفتار مرا درک کند.
🌺از دوستان شهيد بابايى مى گفت:ديدم كه ايشان در اتاقش يك طناب بسته است و يك پارچه روى آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بسته اى؟ گفت: اين آمريكايى(هم اتاقی شهید بابایی ) به ديوار عكسهاى سكسى مى زند و شراب هم مى خورد. #نمى_خواهم_عكسها_را_ببينم.
🌺در دوران تحصیل در آمریکا روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم.ژنرال آخرین فردی بود که باید قبولی مرا تایید یا رد میکرد #وقت_نماز ظهر بود ایشان برای دقایقی بیرون رفتند من شروع به نماز اول وقت کردم که یکباره ایشان آمدند و من ترجیح دادم نمازم را ادامه دهم
☘ایشان به خاطر صداقت و #پایبندی من به سنت و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده و گفت شما قبول شدید.