فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐⚜
🌻#دعا_فرج_امام_زمان_عج_الله🌻
هر شب ساعت 9
❣بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم❣
💛اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
💛وَبَرِحَ الْخَفاءُ
💛وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ
💛وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
💛وَضاقَتِ الاْرْضُ
💛وَمُنِعَتِ السَّماءُ
💛واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
💛وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكي
💛وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
💛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
💛اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
💛وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
💛فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
❤️يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ
❤️يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
💛اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
💛يامَوْلانا ياصاحِبَ الزَّمان
💛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
💛اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
💛السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَه
💛الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
💛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرین
⚜🌐⚜🌐⚜🌐⚜🌐⚜
اللهم عجل لولیک الفرج
دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای شیعیان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ، وَأَكْرِمْنا بِالْهُدىٰ وَالاسْتِقامَةِ، وَسَدِّدْ أَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ، وَامْلَأْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ، وَطَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ، وَاكْفُفْ أَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ، وَاغْضُضْ أَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ، وَاسْدُدْ أَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغِيبَةِ،
خدایا، توفیق فرمانبری و دوری از نافرمانی و درستی نیت و شناخت واجبات را روزی ما کن و ما را به هدایت و پایداری گرامی دار و زبانمان را به راستگویی و حکمت استوار ساز و دلهایمان را از دانش و بینش پر کن و شکمهایمان را از حرام و شبهه پاک فرما و دستانمان را از ستم و دزدی بازدار و دیدگانمان را از ناپاکی و خیانت فرو بند و گوشهایمان را از شنیدن بیهوده و غیبت ببند
وَتَفَضَّلْ عَلىٰ عُلَمائِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصِيحَةِ، وَعَلَى الْمُتَعَلِّمِينَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ، وَعَلَى الْمُسْتَمِعِينَ بِالاتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ، وَعَلىٰ مَرْضَى الْمُسْلِمِينَ بِالشِّفاءِ وَالرَّاحَةِ، وَعَلىٰ مَوْتاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ؛ وَعَلىٰ مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكِينَةِ، وَعَلَى الشَّبابِ بِالْإِنابَةِ وَالتَّوْبَةِ، وَعَلَى النِّساءِ بِالْحَياءِ وَالْعِفَّةِ، وَعَلَى الْأَغْنِياءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ، وَعَلَى الْفُقَراءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ، وَعَلَى الْغُزاةِ بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ، وَعَلَى الْأُسَرَاءِ بِالْخَلاصِ وَالرَّاحَةِ، وَعَلَى الْأُمَراءِ بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ، وَعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالْإِنْصافِ وَحُسْنِ السِّيرَةِ،
و بر دانشمندانمان زهد و خیرخواهی و بر دانشآموزان تلاش و شوق و بر شنوندگان پیروی و پندآموزی و بر بیماران شفا و آرامش و بر مردگان مهر و رحمت؛ و بر پیران متانت و آرامش و بر جوانان بازگشت و توبه و بر زنان حیا و پاکدامنی و بر ثروتمندان فروتنی و گشادگی و بر تنگدستان شکیبایی و قناعت و بر جنگجویان نصرت و پیروزی و بر اسیران آزادی و راحتی و بر حاکمان عدالت و دلسوزی و بر زیردستان انصاف و خوشرفتاری عطا کن
وَبارِكْ لِلْحُجَّاجِ وَالزُّوَّارِ فِى الزَّادِ وَالنَّفَقَةِ، وَاقْضِ ما أَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ، بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
و حاجیان و زیارت کنندگان را در زاد و هزینه برکت ده و آنچه را بر ایشان از حج و عمره واجب کردی توفیق تمام کردن عنایت کن، به فضل و رحمتت ای مهربانترین مهربانان.
هدایت شده از مداحی وصوتهای مذهبی چهارده معصوم علیه السلام و حضرت زینب سلام الله
؛ حضرت ابالفضل علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با پای پر ورمم
دردسر حرمم
دیگه حالا خیلی
شبیه مادرمم
#بابایےترین_دختر_عالم❤️
#شهادت_حضرت_رقیه(س)💔
#کلیپ | #استوری | #ریلز📲
السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ🌱
الْوَلِیُّ الْمُجْتَبَی وَ الْحَقُّ الْمُنْتَهَی...
سلام بر تو ای گوهری که خدا تو را برای خودش آفریده است سلام بر تو که تمام حقایق عالم، پرتویی از خورشید توست سلام بر تو و بر روز طلوعت...#سلامآرامشِقلبم
السَّلامُ علیکُم یا اهلَ بَیتِ النُّبوَّة
🤍14 شاخه گل صلوات نذر🤍
سلامتی و ظهور مولا و مقتدایمان
حضرت مهدی عجل الله تعالی
فرجه الشریف با عجل الفرجهم
🤍*اَللّهُمَ*
🕊*صَلَّ*
🤍*عَلی*
🕊*مُحَمَّد*ٍ
🤍*وَآلِ*
🕊*مُحَمَّد*
🤍*وَعَجِّل*
🕊*فَرَجَهُم*
🤍*وَ اَهلِک*
🕊*عَدُوَّهُم...*
🤍*اَللّهُــــمَّ*
🕊*عَجـِّل لِوَلیِّکَ*
🤍*الفَـرَج*🤍🕊🤍*
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_رقیه_سلام_الله
من گرفتـــارم ولی یارم گـــره وا میکنـد
یک رقیه گویم و صد مشکلم حل میشود
21.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴ماجرای نبش قبر حضرت رقیه
سلام الله علیها
👌#بسیارشنیدنی
#یاحضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴قبر حضرت رقیه سلام الله علیها
در شهر دمشق
#یاحضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
هدایت شده از مداحی وصوتهای مذهبی چهارده معصوم علیه السلام و حضرت زینب سلام الله
؛ حضرت ابالفضل علیه السلام
Ame Zeynab (320) (1).mp3
1.73M
عمه زینب بخدا خونه دلم
دیگه بعد بابا محزونه دلم
#یاحسین_جانم
#یا_مهدی_جانم
#بسیاردلنشین
🎙#حاج_رضانبوی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
سلام
20 مرداد
🌹شهادت شهید ابراهیم ذوالفقاری از شیراز 🌹شهید سیدمحمد سیدباقری از گرگان 🌹علیاکبر اسکندری از گرجی شاهرود 🌹شهید هاشم آل آقا از کرمانشاه 🌹شهید علیرضا رمضانی از بیدگل اصفهان
🌹شهید حجه الاسلام علی پناه شیراوند از نهاوند همدان
🌹شهید محمد پورزکیخانی صفی آباد رفسنجان 🌹شهید هادی غلام اعتبار از رزن همدان
🌹شهادت شهید مدافع حرم موسی علیزاده وابولفضل مرادی (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۴ ه.ش)و1395ش
🌹شهید عیسی عابدین زاده شیخ از شیخ محله بابل
🌹شهید علی اکبر مشرفی از آمل
🌹 شهید اسدالله بریمانی از ساری
🌹 شهید غلام علی رحمانی پاچی از ساری
🌹شهید سید هاشم شکوه سادات از ساری
🌹شهید عبدالکریم لبیبی از ساری
🌹شهید عباسعلی فرجی ماهفروزی از ساری
🌹شهید غلام بهمنیار از بهشهر
🌹شهید ابوالقاسم سلمانی از بهشهر
🌹شهید بهرام قلعه سری از گلوگاه بهشهر
🌹 شهید ابوالفضل خزایی پول از نوشهر
🌹 شهید افراسیاب قمی اویلی از نوشهر
🌹 شهید مسلم کردرضایی از رامسر
🌹 شهید تقی توکلی شیاده از سوادکوه
🌹شهیدان سلمان فدوی از طول لات رودسر/ولی مقدری از بندرانزلی/ حسینعلی علی پور مباشر از گیلان
🌹شهیدان مهدی دولتآبادی و سیدمحمد موسوی ایرائی/ حمیدرضا نوریان از تهران
🌹 شهید هادی غلام اعتبار از رزن همدان
🌹شهیدان مهدی قیومیان/ سیدحسین دوازده امامی/ حسنعلی مهدیه و سیدمهدی حسینی از نجف آباد / علیرضا رمضانی بیدگل/ روحالله خاله ای نطنز / علی سیفیان آرانی/ عبدالله جوهری شهرضا/ از اصفهان
🌹 شهیدان ابراهیم ذوالفقاری از فسا و ابراهیم ذوالفقاری از شیراز
🌹شهید سیدمحمد سیدباقری گرگان
🌹شهیدان بیژن مفید / سیدمحمدرضا دشمیری / عبدالخالق دهداری / حسن حدادی . محسن صالحی آبادان/ امید خالدی از کارون /خوزستان
🌹شهید علیاکبر اسکندری گرجی شاهرود
🌹شهیدان هاشم آل آقا کرمانشاه فریبرز سهیلی از صحنه
🌹شهید محمد پورزکیخانی صفی آباد رفسنجان
🌹شهید مجید اعتمادی از قزوین 🌹شهیدان محمود مختاری / حسین بیدی / احمد نقابی / محمدعلی دولت آبادی از سبزوار
🌍 راهپیمایی مردم شیراز علیه رژیم طاغوت به مناسبت برگزاری جشن هنر در این شهر (۱۳۵۷ ه.ش)
🌍 تظاهرات گسترده مردم اصفهان علیه رژیم پهلوی و اعلام حکومت نظامی در این شهر (۱۳۵۷ ه.ش
🌍 سال 480 پيش از ميلاد - جنگ دريايي ايران و يونانيان در دماغه آرتميسيوم در دریای اژه (براساس نوشته هرودوت) که به شکست یونانیان انجامید
🌍 در چنین روزی سال 117 م هادريان(امپراطور روم) آشتي كردن با ايران را برگزيد
🌍 تأسيس رسمي مذهب پروتستان توسط مارتين لوتر1529م
🌍 در 1898م دولت واشنگتن مجمع الجزاير هاوايي را كه قبلا كشوري مستقل در اقيانوس آرام و داراي يک پادشاه بومي بود ضميمه قلمرو خود كرد
🌍 زادروز استیو وزنیاک مهندس کامپیوتر، مخترع و دانشمند آمریکایی، و یکی از بنیان گذاران کمپانی اپل 1950م
🌍 زادروز عباس زریاب خویی، مورخ، نویسنده و نسخهشناس ایرانی 1298ش
🌍 آخرین کسوف قرن بیستم از «چابهار» تا «ماکو» (۱۳۷۸ ش
🌷شهید صادق دالائی🌷
شهید والامقام صادق دالائی در پانزدهم فروردین ماه سال 1343 در روستای حاجی آباداز توابع شهرستان خمین متولد شد، در دوران جنگ تحمیلی سه بار به جبهه رفت و پس از تلاش های بسیار در جبهه ها ی نبرد، به شهر برگشت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد، رسالت پاسداری از انقلاب، باز هم او را به جبهه فرستاد. عظیمت داوطلبانه اش به میدان جنگ و حماسه، او را به افتخار جهاد و عزت شهادت رساند. عملیات بدر، شهادتگاه این دلاور با ایمان بود و در منطقه شرق دجله هنگامی که هدایت یک دسته از نیروهای گردان روح الله را بر عهده داشت همراه با عاشقان شیدای دیگر بیست و چهارم اسفند ماه سال 1363به لقاء الله پیوست . برادرش-صفر- نیز در عملیات کربلای ۵ همسفر او گشت.
📝بخشی از وصیت نامه شهید:
⚪️همیشه صادق باشید، چرا که صدق، مقدمه هدایت و تضمین کننده نجات و سعادت است، همیشه متواضع باشید و با مخلوقین خدا تندی نکنید. زود تر به همه سلام کنید و خود را از همه کوچکتر بدانید و از تکبر و غرور خودداری نمایید که باطل کننده اعمالتان خواهد بود.
🌷شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
🍂 دخترم !
میدانم يتيمانه زندگی كردن
و بزرگ شدن در جامعه مشكل است
وليكن بدان كه حسين(ع) و حسن(ع)
و حضرت زینب (س) يتيم بودند.
دخترم ! هر وقت دلت گرفت
زيارت عاشورا را بخوان،
و مصيبتهای سرور شهيدانِ تاريخ
حسين (ع) را بنگر و انديشه كن ...
روزگارتان پیوسته در مسیر شهیدان
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
#شهید_علی_تجلایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 روایتی دیگر از فتح
یادش بخیر روز و شب های عملیات
یادی کنیم از جبهههایی که با عشق و اعتقاد ، امروزمان را سرافرازی بخشیدند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🍂 بابا نظر
نام کتاب: بابانظر
نویسنده: مصطفی رحیمی
انتشارات: سوره مهر
سال انتشار: ۱۳۹۲
تعداد صفحات: ۵۲۰
┄═❁๑❁═┄
🔸 کتاب کمنظیر بابا نظر اثر مصطفی رحیمی شرح خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد در مصاحبه با حسین بیضایی است.
این اثر دریچه تازهای به برخی زوایای ناشناخته انقلاب و دفاع مقدس گشوده است. مؤلف در این اثر با گزارش و زبانی خواندنی از زندگی و مبارزات مردی پرده بر میدارد که تعبیر مجسمی از جوانمردی و ایثار بود.
این جانباز ۹۵ درصد با حضوری طولانی و مستمر در جبهههای جنگ، در سال ۷۵ به شهادت رسید.
محمدحسن نظرنژاد که بعدها به «بابانظر» معروف شد فعالیتهای مبارزاتیاش را از دوران پیش از انقلاب آغاز کرد. اولین بار در سال ۱۳۵۸ عازم جبهه شد و تا پایان جنگ در جبههها حضور داشت.
در بُستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فکه کمرش شکست. در فاو قفسه سینهاش شکافت، و...
وی سرانجام روز ۷ مرداد ۱۳۷۵ دچار تنگی نفس شده و به شهادت رسید.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل اول
◇ سال ۱۳۲۵، در یکی از روستاهای اطراف مشهد به دنیا آمدم. از یک خانواده روحانی هستم. پدربزرگ مادری و پدری ام هر دو روحانی بودند. آنها در ماجرای کشتار مسجد گوهرشاد فعال بودند و پدربزرگ پدری ام پس از وقایع مسجد گوهرشاد و به قدرت رسیدن رژیم پهلوی، به سمنان تبعید شد.
◇ پدرم نقل میکرد مدت زیادی در تبعید بوده و بالاخره همانجا مریض شده و جان سپرده است.
پدربزرگ مادری ام و منطقه ای به نام «سنگ بست» با رضاخان درگیر شد ولی به خاطر کمبود وسایل نظامی شکست خورد. او می گریزد و پس از مدتی دستگیر میشود و به سمنان تبعید می شود. پدربزرگم ملاعلی محمد پس از دو سال از تبعیدگاه فرار می کند و بـه زادگاهش بر میگردد. مدتی پنهان میشود. نقل کرده اند به علت آزار و اذیت و غذای نامناسبی که در آن مدت به آنها داده بودند، مریض می شود و پس از مدتی در زادگاهش جان میدهد.
پدرم خاطرات تلخی از وقایع جنگ مسجد گوهرشاد داشت. همیشه یادآوری میکرد که خانواده ما به دست خاندان پهلوی تارومار شده اند و خیلی از آنها به علت شکنجه و آزار و اذیتی که دیده بودند از دنیا رفته اند. همیشه میگفت من در چنین خانواده ای به دنیا آمدم.
◇ در طفولیت و نوجوانی از نظر جسمی آدم استخوان داری بودم. در شانزده هفده سالگی در منطقه سرخس تا خاش و تربت جام و شهرهای اطراف رقیبی برای خودم نمیدیدم. از این نظر هـم ســر پرشوری داشتم دلم میخواست به نحوی در یک جا درگیر شوم و از نیروی جوانی ام امتحان بگیرم.
در مکتب خانه روستا درس خواندم. سپس در مشهد در مدرسه عباسقلی خان که پسر عموی پدرم در آنجا تدریس می کرد، مشغول درس خواندن شدم. هفده سال داشتم که وقایع خرداد ١٣٤٢ پیش آمد و متن سخنرانی امام خمینی (ره) در مشهد پخش شد. اکثر علما و طلبه های حوزه به حرکت درآمدند. فکر میکنم روز بعد از آن بود که واقعه مدرسۀ نواب پیش آمد. طلبه ها را مورد ضرب و شتم قرار دادند و عده ای را به شهادت رساندند. دیدم که این طور درس خواندن در حوزه مشکل است؛ درس بخوانیم و کتک هم بخوریم؟! طلبگی را رها کردم و مدتی به نانوایی مشغول شدم. بعد به بافندگی روی آوردم چون از قوت جسمی برخوردار بودم، در کشتی پاچوخه استان خراسان یکی از سرشناس ترین کشتی گیران شدم. بنیان گذار مسابقات پاچوخه در مشهد که معمولاً روزهای جمعه بین جوانان برگزار میشد من بودم. مسابقات را به این علت راه انداختیم که سینماها وضعیت ناهنجاری داشتند. کوچه و بازار هم که وضعیتی بدتری داشت به همین خاطر روزهای جمعه با عده زیادی جمع میشدیم و عده ای دیگری را هم به عنوان تماشاچی دور خودمان جمع میکردیم.
◇ سال ١٣٤٨ ازدواج کردم و در سال ١٣٤٩ عضو تیم کشتی آزاد خراسان در شرکت برق مشهد شدم. چند مسابقه در سطح استان و یکی دو مسابقه هم در خارج از کشور برگزار شد. در یکی از سفرها به افغانستان رفته بودیم که مصادف بود با صلح شاه ایران و ظاهر شاه پادشاه افغانستان. در آن مسابقات ده دوازده کشور شرکت داشتند. در وزن نود کیلو به مقام دوم رسیدم و تیم ایران با سه مدال برنز و دو مدال نقره بازگشت.
بعد از مسابقات مجلس جشنی در باغی در شهر کابل برگزار شد. یک عده از خواننده ها و رقاصه های ایرانی آمده بودند که برنامه اجرا کنند. وقتی وارد باغ شدم دیدم وسایل لهو و لعب و شیشه های مشروب آماده است، به همراه یک نفر دیگر از کشتی گیران بـه نـام خدابخش مجلس را ترک کردیم. با سرپرست ورزشکاران خراسان و یکی دو تا از ساواکیها که همراه ورزشکاران بودند، به هتل برگشتیم. در آنجا بگو مگو کردیم و درگیر شدیم. سرپرست ورزشکاران خراسان هم یک سیلی به گوش من زد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🍂
🔻 بابا نظر _ ۲
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل اول
◇ وقتی به مشهد برگشتیم در فرودگاه از بقیه کشتی گیران استقبال کردند و آنها را بردند به استادیوم تختی مشهد. از همانجا رفتم به منزل. کسی به من اعتنایی نکرد. گناه من بیرون رفتن از مجلس جشن در کابل بود.
◇ حدود یک سال ورزش نکردم. وزنم بالا رفت و مجبور شدم به ورزش رو آورم. در همان کشتی باچوخه که روزهای جمعه برگزار می شد، شرکت کردم. در سال ١٣٥٤ مجدداً از طرف شرکت برق به تیم کشتی خراسان دعوت شدم و در اردویــی کـه گذاشته بودند، شرکت کردم. کشتی گیران ملی پوش در این تیم شرکت داشتند. در مدت برگزاری اردو، بعضی اوقات بحث مذهبی و سیاسی پیش می آمد و مـن هـم جبهه می گرفتم. در پایان موقعی که آخرین شام اردو را صرف می کردیم، یک پاسبان با دو نفر شخصی آمدند و دفتری را گذاشتند جلوی من. گفتند: این در ارتباط با حزب رستاخیز است. شخص اول مملکت هم به آن رأی داده ورزشکارها هم باید رسماً در حزب ثبت نام کنند. گفتم: شخص اول مملکت مرجع تقلید نیست که هرچه بگوید، ما دنباله رو ایشان باشیم این مسائل مسائلی است که به خودمان مربوط است. گفتند: از کشور بیرونت میکنند. اگر نمیخواهی، باید بروی بیرون. گفتم اشکالی ندارد. بحثی نیست.
◇ در همین حین ناگهان از پشت مرا گرفتند و گفتند: در تمام دورانی که برگشتی به ورزش به شخص اول مملکت و حکومت اهانت کرده ای و باید پاسخگو باشی. تا آن روز نمی دانستم ساواک و سازمان امنیت چیست. ساختمانی در خیابان ملک آباد متعلق به ساواک مشهد بود. مرا گرفتند که ببرند، ورزشکارهایی که آنجا بودند حدود بیست نفری می شدند. ناراحت و سروصدا کردند. مأمورها وقتی که آن وضعیت را دیدند گفتند:
ایشان باید به دفتر حزب بیاید و به مسؤول دفتر توضیح بدهد. قصد داشتند همان جا مرا کتک بزنند ولی چون گمان کردند ممکن است شلوغ شود و ورزشکارهای دیگر اعتراض کنند، کاری نکردند. مرا آوردند بیرون و به دستم دستبند زدند. چشم هایم را بستند و آوردند توی ساختمان ساواک ملک آباد توی یک زیرزمینی که محل موتورخانه بود، کتک زدن شروع شد.
◇ شخصی را به نام اصغری از کمیته شهربانی آورده بودند. آدم قوی هیکلی بود و سبیل کلفتی داشت. چون بچه روستا بودم توجه ای به کتک خوردن نداشتم روز بعد، مرا بردند به پادگان لشکر ۷۷ خراسان ده دوازده روز تحت بازجویی قرار گرفتم. بنده خدایی بود به نام سرگرد علوی که می آمد باشگاه م.ا او با یکی دو تا از سرهنگ های دیگر رفته بود پیش سرهنگ طباطبایی که قاضی دادگاه نظامی بود. گفته بودند این آدم قلدری است و سیاسی نیست. طباطبایی هم گفته بود: من هم به این نتیجه رسیده ام که اصلاً از سیاست چیزی نمی داند. منتها زیر بار حرف کسی هم نمیرود. قدرت جسمی اش بالاست و فکر میکند همه چیز را با زور میتواند حل کند.
◇ یک روز چشمانم را بستند و مرا گذاشتند توی یک پیکان و آوردند در منطقه ای پیاده کردند. ماشین در حرکت بود که مرا بیرون انداختند. چشمانم را باز کردم دیدم نزدیک فلکه برق هستم.
خانواده ام از موضوع دستگیری اطلاع نداشتند. بعضی از مردم در آن دوران نظر بدی نسبت به زندانیها داشتند و فکر می کردند که آدم کاری کرده. تنها کسی که اطلاع داشت، پدرم بود. وقتی با سر و
صورت زخمی به منزل برگشتم خانمم پرسید: چی شده؟ گفتم: برای مسابقه رفته بودم تبریز. طرف قوی بود و روی
تشک این بلا سرم آمد و باختم
دیگر چیزی نپرسید.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🍂
🔻 بابا نظر _ ۳
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل اول
◇ سال ۱۳۵۵ یا ١٣٥٦ هاشمی نژاد آمد که درپص مسجد فیـل سخنرانی کند. رفته بودیم به عنوان این که محافظ حاج آقـا باشیم. در بـيـن سخنرانی، ساواکیها با سه چهار تا بنز مشکی آمدند و او را از منبر پایین آوردند. هیچ کس هم صدایش در نیامد. وقتی دیدیم کسی کاری نمی کند، ما هم چیزی نگفتیم. حاج آقا ناراحت شد و دستش را از دست مأمورین خلاص کرد و گفت خودم می آیم، احتیاجی نیست شماها دستم را بگیرید.
مردمی که بیرون مسجد بودند شلوغ کردند. گویا غیرت شان بیشتر از مردم داخل مسجد بود! درگیری و تیراندازی بالا گرفت و حاج آقا را بردند. تعدادی زخمی و فکر کنم، سه چهارنفری هـم شهید شدند.
◇ بعد از آن ماجرا آیت الله صانعی در مسجد ملاهاشم سخنرانی کرد. منتها آنجا بچه ها زرنگ شده بودند. در واقع، سازمان یافته کــار میکردند. کسانی را که در آن زمان میشناختم، هادی سعادتی و مهدی فرودی بودند. حاج مهدی فرودی در آن زمان جزو سازمان «ستاره اسلام» بود.
بعد از این که از ساواک برگشتم از طریق حاج سید علی موسوی خراسانی و آقای صبوری فعالیت سیاسی ام شروع شد.
◇ ایــنهـا خانواده ام را کاملاً میشناختند اما به محض این که جرقه انقلاب خورد اولین کسی که دست مرا گرفت و از خانه بیرون کرد، پدرم بود. او آدم درشت استخوان و قوی هیکلی بود. در محل زندگی ما، دست به زدنش با چوب معروف بود. کسی جرات نمیکرد با او رو به رو شود. یادم می آید بچه که بودم به تنهایی هفت هشت نفر را حریف بود. یک روز آمد و گفت قم شلوغ شده حتماً جایی را نمیشناسی که بروی و با آنها فعالیت کنی؟
گفتم چرا.
بعد جریان را برایش گفتم.
باغ خرابه ای بود که شیخ علی تهرانی آنجا سخنرانی می کرد. کفشهای لاستیکی پایش میکرد و با حالت خاصی میآمد سخنرانی.
◇ قرار شد بیاییم به سمت چهارراه نادری - چهارراه شهدای فعلی ـــ و اطراف خانه مرحوم آیت الله سید عبدالله شیرازی بزرگ شعار بدهیم و بعد پراکنده شویم. حدود سیصد نفر بودیم عده ای می گفتند: اگر بتوانیم سه چهار بار مرگ بر شاه بگوییم خیلی خوب است. اما بار اول که گفتیم مرگ بر شاه بقیه اش را نتوانستیم بگوییم. مأمورین ریختند همه را پراکنده و یکی دو نفر را دستگیر کردند. شب بعد باز هم شیخ علی تهرانی آمد کوی طلاب، خیابان دریا و پنج دقیقه ای سخنرانی کرد. بیشتر از امام می گفت. می خواست بگوید نماینده امام خمینی است. کمی هم از مبارزات میرزاکوچک خان جنگلی حرف زد. در بین سخنرانی اش مأموران حمله کردند ولی نتوانستند کسی را بگیرند.
◇ بعد از مدتی آمدم قم. روحانی ای به نام شریعتی از هم بازیهای دوران کودکی ام بود از او تعدادی جزوه، نوار و لوازم گرفتم و برگشتم مشهد. از دوست دیگرم که عضو نیروی هوایی بود، یک قبضه کلت کالیبر ٤٥ گرفتم، با صد فشنگ و کم کم آماده شدیم برای ترور افرادی که دستشان به خون ملت آلوده بود. فعالیت ما بیشتر جنبه نظامی داشت تا تبلیغاتی از افرادی که میخواستم ترور کنم یکی فرمانده کلانتری سه مشهد بود. نزدیک بیمارستان آمریکاییها دکان نانوایی بربری بود. شاطرش از افراد خودمان بود. قرار گذاشتیم یک روز صبح از پنج تا هفت دقیقه مانده به ساعت هفت صبح، فرمانده کلانتری را که با راننده اش برای خرید نان میرفت، آنجا معطل کند تا من برسم. سر موعد که رسیدم دیدم یکی از اعضای چریکهای اقلیت او را زده است ضارب را میشناختم. فردی بود با سن و سال بالا و ریش پروفسوری که یکی دوبار دیده بودمش. متأسفانه راننده را هم زده بود. خودم را به او رساندم و گفتم: راننده را اشتباهی زدی!
گفت: فرار کن که الان میگیرنت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🍂
🔻 بابا نظر _ ۴
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل اول
◇ رییس کلانتری دو، صبح ها می آمد باشگاه ورزشی بهرامی و ورزش میکرد. شاگرد هم داشت. روی دیوار نوشته بودند مرگ بر شاه. داشت شعار را پاک میکرد. جلوی من را گرفت و گفت همین ها هستند که سرهنگها را ترور میکنند.
همین طور پیاده داشتم می آمدم، سرگردی را از ارتش دیدم. گفتم: سرگرد چرا جلوی مردم را می گیری؟ بگذار بروند
شروع کرد به فحاشی به حضرت امام و مردم. کمی دور شدم و گفتم: اگر به چنگم بیفتی میفهمی فحش دادن یعنی چه!
سر خیابان، سربازها جلویم را گرفتند مرا بردند کلانتری ۲ در خیابان امام رضا(ع) خیلی کتکم زدند. در طول عمرم این طور کتک نخورده بودم. چون آدم قوی ای بودم و کسی نمی توانست کتکم بزند، برایم سنگین بود.
پاسبانی بود به نام سید علی در دورهٔ قرآنی که در کوی طلاب داشتیم شرکت میکرد. خیلی دلش برای من سوخت. با تربیت بدنی خراسان تماس گرفته و گفته بود نظر نژاد را دارند میزنند اقدامی کنید. بگویید از پهلوانهای ماست، ورزشکار است و اهل این کارها نیست.
بعد رفته بود به رییس کلانتری گفته بود نظر نژاد شاه دوست است. چند بار رفت و آمد و گریه و زاری کرد تا مرا از چنگ آنها نجات داد. اشاره میکرد و میگفت هر چه من گفتم، چیزی نگو. بالاخره ساعت چهار بعد از ظهر از دست آنها خلاص شدم. اسلحه ام زیر صندلی موتور بود. با پتک موتور را خراب کرده بودند و حتی رویه صندلی پاره شده بود. موتور را همان طور آوردم تا فلکه آب، اسلحه را برداشتم و به منزل رفتم. وقتی رسیدم گفتم آب گرم کنند و بریزند توی حوض. میخواستم بروم داخل آن تا بدنم عفونت نکند. چون خودم مربی بودم راحت این مسائل را درک میکردم. تقریبا تا نصفه های شب توی حوض بودم تا ورم بدنم فرو نشست.
من، پدرم و خانواده ام در تظاهرات شرکت میکردیم. روز یکشنبه سیاه، جلوی استانداری درگیری شد. دخترم که آن زمان پنج شش ماه بیشتر نداشت به محض حمله تانکها از دست خانمم می افتد در جوی آب و گم میشود. حدود دوازده شب وقتی جلوی خانه آیت الله ابوالحسن شیرازی بودم پسرعمه پدرم که روحانی است مرا دید و گفت: پهلوان دخترت گم شده همسر و مادرت مجروح شدند و تو آمده ای این جا؟
چون ناراحت بودم گفتم عیبی ندارد شده. او هم مثل بقیه، بگردند جسدش را پیدا کنند. همان شب درهای زندان را باز کردیم. سینما آریا را آتش زده بودند. حدود چهار صبح بود که موتور را برداشتم تا بروم. رفقا گفتند نرو،
می گیرندت. گفتم باید به منزل برگردم. غصه دختر گم شده ام را نمی خورم، ولی مادرم مریض است. میخواهم خبری بگیرم و زود برگردم. جلوی خانه آیت الله مرعشی که رسیدم دیدم بنده خدایی دختر بچه ای را با خودش میبرد. بچه گریه میکرد. دختر خودم بود.
گفتم اخوی بچه را کجا پیدا کردی؟
- شده وبال گردن من. پدر و مادرش دنبالش نیامده اند.
گفتم: دختر من است.
پرسید: اسمش چیه؟ گفتم فاطمه.
در تظاهرات همیشه اسمش را روی کاغذ مینوشتیم و مثل پلاک دور گردنش آویزان میکردیم که اگر گم شد، پیدایش کنیم.
بچه را گذاشتم داخل کاپشنم و نشستم پشت موتور. در موتور سواری مهارت داشتم و قادر بودم با موتور از جوی و آبراه هایی که چهار پنج متر بود به راحتی عبور کنم. از تونل راه آهن رد شدم. مأموران کلانتری چهار مشغول نگهبانی بودند. به من ایست دادند. توجه ای نکردم و رفتم داخل درختها. یکی دو تا تیر زدند. از سمت گلشهر آمدم جلوی خانه در زدم. همسر و پدر و مادرم بیدار بودند. دویدند آمدند. پدرم گفت: دخترت گم شده، بابا! بچه همان موقع شروع کرد به گریه تعجب کردند. پدرم گفت: بچه را از کجا پیدا کردی؟ :گفتم دست یک بنده خدا بود.
به مادرش گفتم بگیرش، از گرسنگی گریه می کند. شاید خودش را خیس کرده باشد. از در داخل نرفتم. به پدرم گفتم: میروم. مواظب بچه ها باشید، ممکن است برنگردم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
🍂
🔻 بابا نظر _ ۵
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل اول
◇ از مبارزات آن دوران، راه پیمایی شهر قوچان بود که دانشجویی هـم در آن واقعه شهید شد. قوچان در آن زمان عده ای شاه دوست هم داشت. البته بیشتر طرفدار انقلاب بودند. برای کمک به مردم با چند وانـت بــار عده ای را از مشهد با خودمان بردیم. ماشینهای زیادی همراه ما بودند. از همانجا پلیس دنبال ما راه افتاد. کاری نمیتوانستند بکنند اما نفرتشان را نشان میدادند. یک طوری میخواستند بگویند که مخالف حرکت ما هستند. ما هم آنها را مسخره میکردیم. از گردنه که سرازیر شدیم نزدیک سیلو امام زاده ای هست. همه ماشینها جلوی امام زاده ایستادند. ما هم که جلو بودیم ماشین را کنار سیلو پارک کردیم. چند نفر برای نگهبانی از ماشینها انتخاب شدند؛ از جمله شهید حسینیان، من به همراه تعدادی از بچه ها، مواظب آقای صفایی بودیم. ایشان سخنرانی کردند، حسینیان به من خبر داد که عده ای مشغول خراب کردن ماشینها هستند. تعداد ما از آنها کمتر بود و کاری نمی توانستیم بکنیم. قضیه را به حاج آقا صفایی گفتم. گفت: کاری نکنید. بگذارید خراب کنند این سند مظلومیت ماست.
در قوچان عده ای راه افتاده بودند و جاوید شاه می گفتند. پیرمردی که حدود هشتاد سال داشت نمیتوانست بگوید جاوید شاه میگفت چایید شاه و با چوب میزد به نرده ها. برادرم سعی کرد از دست من خلاص شود و برود او را بزند. گفتم اگر او را بزنی، شلوغ می شود تا وقتی حاج آقا دستور نداده، نباید کاری بکنیم. آمدم نزدیک ماشینها دیدم شیشه ها را شکسته اند. هفت هشت تا از ماشینها را واژگون کرده بودند. بنزی که کنار ماشین ما پارک شده بود، مال یک دکتر بود. او با زن و بچه اش آمده بود. گفت: شيشة ماشين من هم خرد شده از آقایان بفرستید بیایند توی ایــن ماشین و شما زن و بچه مرا تا مشهد برسانید. وقتی رسیدید کوی دکترها آنها را پیاده کنید.
گفتم اشکالی ندارد، بگویید بیایند.
آمدند. خانمش را که حدود پنجاه و پنج سال داشت، همراه با دو دختر کوچکش سوار کردیم. توی مسیر پلیس راه که ما را دید، مسخره مان کرد. شیشه اکثر ماشینها شکسته بود. پر و بالمان سوخته بود. خیلی ناراحت بودم. در پاسگاه پلیس راه چناران، یکی از افراد پلیس راه به من فحش داد. دو سه بار دستم رفت روی اسلحه که بزنمش باز گفتم اینجا شلوغ کاری به پا میشود و گناهش به گردن من می افتد. تحمل کردم تا به مشهد رسیدیم. خانم و بچه های آن بنده خدا را اول کوی دکترها پیاده کردم، وقتی رسیدم جلوی منزل آیت الله شیرازی، دیدم همه ماشینهای صدمه دیده جلوی منزل ایشان پارک کرده اند. پرسیدم: آمده اید چکار کنید؟ گفتند: می خواهیم از حاج آقا مقداری پول بگیریم و ماشین ها را
درست کنیم. گفتم بیایید برویم من ماشینهای شما را درست میکنم. چون من شماها را برده ام منتظر حاج آقا نباشید. ایشان هم بالاخره باید چهار پنج نفر از ثروتمندان را ببیند تا چیزی به شما بدهند. با پول آن زمان سی و پنج هزار تومان دادم تا ماشین ها درست شدند. چون من کارگاه بافندگی داشتم می توانستم از عهده آن برآیم. یکی از وانت نیسانهایی که تعمیر و ترمیم شد، متعلق بـه ورزشکار جوانی به اسم سیداحمد بود. ایشان، جلوی منزل آقای شیرازی تیر خورد و شهید شد.
قضیه بعدی هم مربوط است به قوچان عده ای از اهالی قوچان و چناران میخواستند به طرفداری از شاه بریزند به خیابانها. من اول رفتم دروازه قوچان چون گفتند «آلو سگ» و «حسن خان» و تعدادی از کشتی گیران از آن طرف دارند می.آیند. تعدادی که از مشهد با ما حرکت کردند خوب و بد داشتند ولی به امام علاقه مند بودند. به عنوان مثال وقتی گفتم چنین قضیه ای پیش آمده و میخواهیم زد و خورد کنیم علی روحانی و محمد کرته که در مشهد یکه بزن بودند با ما آمدند. همه راه افتادند. یادم است آستین ها را بالا زدیم پدرم - خدا رحمت کند ـ آدم پیری بود. گفتم آقاجان تو مریضی نیا گفت: من هنوز سه چهار تا از این جوانانها را حریفم من از تو بهتر چوب میزنم. گفتم باید بدوی تو نمیتوانی بدوی سنّت زیاد است.
گفت: نه، می آیم.
ادامه دارد......
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
1_6773142639.mp3
6.95M
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات
موکب های استان های مختلف در مسیر نجف تا کربلا
#خوزستان
موکب امام رضا علیه السلام شهر اهواز
عمود ۱۱۱۵
#اصفهان
موکب بقیه الله اعظم شهرضا
نجف اشرف مسجد سهله
مسیر نجف کربلا عمود ۹۶۰
موکب خادم الاسحاق علیه السلام شهرستان هرند استان اصفهان شارع العباس عمود 1390(عمود های قرمز رنگ)
موکب شهدای شهرضا عمود ۹۶۰ جهت اسکان و پذیرایی زائران عزیز
#فارس
بین عمود ۱۸۷ و ۱۸۸
موکب جابر ابن عبدالله انصاری خرامه
#خراسان_رضوی
موکب سلسله الذهب، نیشابور
عمود 1097
#کرمانشاه
موکب حضرت رقیه عمود 1182
#کهکیلویه_و_بویراحمد
سلام موکب قاسم ابن الحسن علیه السلام شهر یاسوج عمو 431
#البرز
عمود ۸۱۰ موکب کریم اهل بیت علیه السلام اشتهارد
#قم
موکب شهدای شهرک شهید زین الدین از قم عمود 567
موکب درمانگاه علوم پزشکی قم عمود ۲۱۵ خدمات پزشکی ودرمانی
#مازندران
۱-علویون- ساری- نجف پل ثورت العشرین جنب مقبره آیت الله حکیم .
اسکان و تغذیه و برنامههای فرهنگی
۲-صاحب الامر- ساری- کربلا میثم تمار کوچه فاطمه الزهرا سلام الله علیها سوین واحد
اسکان . تغذیه . برنامههای فرهنگی
۳-قمر بنی هاشم دودانگه - ساری-عمود ۱۰۵۴ و حسینیه علی ابن موسی الرضا علیه السلام کربلا معلی وعمود ۱۰۵۲
اسکان و تغذیه .
۴-شهدای چهاردانگه - ساری - مرز مهران
تغذیه . درصورت ضرورت اسکان محدود تا پانصد نفر
۵-زوار الرضا علیه السلام - ساری - کربلا حی الحسین مدرسه ابتدایی الطور،اسکان.تغذیه.درمانگاه. برنامه فرهنگی
۶-فاطمه الزهرا سلام الله علیها - قائمشهر - عمود ۲۸۷،
اسکان . تغذیه. درمانگاه . برنامههای فرهنگی
۷-خادم الحسین - قائمشهر - مرز مهران
تغذیه
۸-شهید بلباسی - قائمشهر - عمود ۷۱،اسکان و تغذیه . برنامههای فرهنگی
۹- آبشار عاطفه مازندران - بابل - عمود ۷۹۴،
اسکان و تغذیه
۱۰- شهدای بابلکنار - بابل - عمود ۴۶۴،اسکان و تغذیه
۱۱-محبان اهل بیت - بابل - کربلا شارع الجاره،اسکان و تغذیه
۱۲-فاطمه الزهرا سلام الله علیها - بابل - کربلا ورزشگاه المپیک ،اسکان .تغذیه.درمانگاه. برنامه فرهنگی
۱۳- شهید اندرزگو - بابل - عمود ۲۱۸،
اسکان . تغذیه. غرفه کودک .برنامه فرهنگی
۱۴- شهدا - سوادکوه و سوادکوه شمالی - کربلا حی الحر مقابل تعلیب، مقابل کهربا مدرسه المسار ،اسکان . تغذیه.درمانگاه.برنامه فرهنگی
۱۵- علی ابن موسی الرضا علیه السلام - آمل - عمود ۱۴۴،اسکان و تغذیه
۱۶-خادمین کربلا - آمل - ابتدای جاده نجف به کربلا حی الرحمه حسینیه ساحت الزهرا سلام الله علیها
اسکان و تغذیه
۱۷-شهدای مدافع حرم - آمل - عمود ۱۳۴،
اسکان و تغذیه.درمانگاه
۱۸-حضرت ابوالفضل علیه السلام - سیمرغ - عمود ۵۳۲،اسکان و تغذیه
۱۹-شهدا - بابلسر - کربلا خیابان قزوینی جنب هتل عطا الحسین علیه السلام ،اسکان و تغذیه .درمانگاه . عکاسی.برنامههای فرهنگی
۲۰-خدام الحسین - فریدونکنار - عمود ۱۲۱۶، اسکان و تغذیه
۲۱- شهدا - محمودآباد - کربلا حسینیه روبروی بیت مرتضی قزوینی اسکان و تغذیه
۲۲-باب المراد - محمودآباد - کربلا میدان تربیه مدرسه البشاعه اسکان و تغذیه
۲۳- باب الحوائج – نور - کربلا شارع عباسی مقابل بیمارستان امام حسین علیه السلام اسکان و تغذیه
۲۴-حضرت علی اصغر - بهنمیر - کربلا صحن حضرت زینب سلام الله علیها اسکان و تغذیه
۲۵-قدمگاه شهدا - چالوس - نجف جنب ساختمان ستاد بازسازی عتبات عالیات
اسکان و تغذیه . درمانگاه
۲۶-شهدای رامسر - رامسر - عمود ۱۰۳۶،اسکان و تغذیه
۲۷-شهدای - تنکابن -(شهدای مدافع حرم غرب سابق ) عمود ۹۷۲،اسکان و تغذیه
۲۸-صاحب الزمان عجل الله - تنکابن - عمود ۳۵۶،اسکان و تغذیه
۲۹_ موکب شهدا - سوادکوه و سوادکوه شمالی -کربلا حی الحر مقابل تعلیب، مقابل کهربا مدرسه المسار خدمات: اسکان . تغذیه.درمانگاه.برنامه فرهنگی
۳۰_کربلا_میدان الجمعیه_مرکزیه_مقابل مجتمع خرید(حول الحارث الریاضی)کوچه هتل عطاء الحسین_موکب الشهدا شهرستان بابلسر
۳۱_سلام موکب امام حسن مجتبی علیه السلام مازندران مستقر در نجف اشرف (بنات الحسن)
#تهران
موکب صاحب الزمان عجل الله تهران
کربلای معلی باب القبله امام حسین علیه السلام میدان التربیه حی النقیب حی النهر*
شهرستان پیشوا عمود ۹۷۹
#کرمان
موکب شهدای شهرستان دارالصابرین بم
کربلایی معلی سمت راست پل حضرت عباس جسر العباس علیه السلام داخل مدرسه
موکب امام علی علیه السلام شهرستان رفسنجان عمود ۱۰۹۷
#یزد
موکب الغدیر یزد با وسعت ۵هزار مترمربع در فاصله ۷۰۰ متری حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام و جنب جسرالعباس علیه السلام
#آذربایجان_شرقی
سلام
موکب امام حسین علیه السلام
لکلر شهرستان ملکان عمود ۴۴۴