💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #سوم
سوار ماشین شد و راه افتاد.
بااینکه #احترام همه را داشت، اما از خانواده خاله شهین خوشش نمی آمد. ظاهرسازی میکرد.! آن هم #بخاطرمادرش.
به خانه خاله شهین رسید...
خانه ای دوطبقه که پنجره های اتاق ها رو به کوچه بود.سهیلا و سمیرا عادت داشتند با پارک کردن هر ماشینی سریع از پنجره سرک بکشند.!!
هنوز دستش به زنگ نرسیده بود که سمیرا از پنجره گفت:
_واااای سلااااام یوسفی... خوبیی بیا بالا عزیزم..
#نگاه_مستقیم نکرد،پوزخند محوی زد و خیلی سرد گفت:
+سلام،به خاله بگید بیان.
_پس من چییی،من نیااااام..!؟
یوسف اصلا حوصله غمزه های مسخره دخترخاله اش را نداشت.! با تمام جدیت و سردی نگاهی به ماشینش کرد.
_بگید تو ماشین منتظرم
+منتظر منم هستیییییی
دیگر توجهی نکرد،...
و در ماشین خودش نشست.سرش را به عقب صندلی اش تکیه داده بود و با دستهایش فرمان را محکم گرفته بود.تا کمی ارام شود و مسلط.باز باید ظاهرسازی میکرد.! آن هم بیشتر بخاطر مادرش!!.
تا کی باید ظاهرسازی میکرد!؟ تا کجا!؟
وابستگی مادرش و خاله شهین کار را برایش سخت کرده بود..!!
باخودش نجوا کرد؛
*فقط منتظر یه فرصتم..یه اتفاق.. یه کار..خدایا خودت کمکم کن..!
چشمهایش را بست.زیر لب چند ✨صلوات✨ فرستاد؛
*خدایا خودت عاقبتم رو ختم بخیر کن. باید یه کاری کنم... اما چیکار!!..نمیدونم... خودت یه راهی پیش پام بذار.
درب جلو باز شد و سمیرا نشست...
شاید انتظار اینکه خاله شهین جلوبنشیند، بیهوده بود،اصلا هیچگونه ادبی در خانواده آنها وجود نداشت!!
زیر لب گفت:
_لااله الاالله.. لعنت ب شیطون
گویا کسی حرفش را نشنید،خاله شهین و سهیلا عقب نشستند...!
پنجره کنارش را تا آخر پایین داد...
آرنج دستش را روی در کنارش گذاشت. و لبهایش را پشت انگشتانش پنهان کرده بود و مدام ضرب میزد.!!حرص میخورد، اما کسی نه حرص خوردنش را میدید و نه عصبی شدنش را...!
آینه را #به_سمت_خاله تنظیم کرد. بالبخند گفت:
_سلام. خوب هسین؟. اکبرآقا کجان، نمیان؟!
_سلام خاله جون. نه عزیزم، کاری براش پیش اومده. شب برا مهمونی میاد.
سمیرا ضبط ماشین را روشن کرد هنوز چیزی از تراکت اول شروع نشده بود، بالحن لوسی گفت:
_اَاااه یوسف..!!! اینا چیه گوش میدی؟! ۴تا از این خوشملا بذار آدم کیف کنه..!!!
بعد از تمام شدن حرف سمیرا.خاله شهین سریع گفت:
_آره خاله جون، سمیرا راست میگه اینا چیه گوش میدی!؟
باید اعتراض میکرد.!چه حقی داشت که اینطور نظر میداد!!
_نه اتفاقا خیلی هم خوبه! گرچه سمیرا خانم نذاشت اصلا آهنگ پخش بشه بعد بگه خوب نیس!!👌
نیش کلامش را همه دریافته بودند.تا رسیدن به خانه دیگر کسی چیزی نگفت...
حالا که اعتراضش را بیان کرده بود چقدر راضی بود، آرامش داشت..بس بود اینهمه ظاهرسازی و سکوت. باید حرف میزد. #استارت_مخالفت هایش را زده بود.
#جنگی_عظیم در راه است که یک سرش را
👈نفس اماره😈....و طرف دیگر را
👈نفس مطمئنه✨ ایستاده بود.😰😥
و یوسف بود که باید به کدام سمت کشیده میشد.
#تاسربلندشودازبزرگترین_امتحان_الهی.
ادامه دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
خطرِ ریزش.mp3
1.64M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 خطرِ ریزش!
✖️ چی میشه آدمهایی که یک عمر در مسیر خدا حرکت کردن، سرِ بزنگاه از صراط مستقیم منحرف میشن؟!
#استاد_پناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
4_5942584499559730142.mp3
2.15M
🔊 #صوت_مهدوی
📌 #پادکست «شوخی گرفتیم!»
👤 استاد #عالی
🔺 الان طوری شده که ما کارهای جدی رو شوخی گرفتیم، شوخیهارو جدی گرفتیم...
🔅 مهمترین کار برای شیعه کار برای امام زمانشه...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
AliFani.Elahi.Azom.Albala(128).mp3
3.63M
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
#قرار_ شبانه👆🏻
بخوان دعای فرج را دعا،اثر دارد
الهی عظم البلاء.......
به نیت ظهور ٱقا جانمون
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
#نماز_شب
♨️نماز شب در سیره شهدا
💠شهید حمید میرافضلی؛
🔸نماز شب در جبهه آن قدر شیوع داشت که پنهان کردنی نبود. انگار که نماز جماعت است. اما سید حمید(شهید میرافضلی) خیلی پنهان کار ی می کرد تا کسی نماز شبش را نبیند.
🔸یک بار خیلی دنبالش گشتم تا مکان نماز شبش را پیدا کردم. وقتی رسیدم در قنوت نماز وتر بود. ذکر *«اللهم اجعل وفاتی قتلا فی سبیلک»* را تکرار می کرد؛ در حالی که اشک همه صورتش را پوشانده بود. حال نمازش منقلبم کرد. من هم شروع کردم به گریه کردن.
🔸وقتی متوجهم شد، آرام نمازش را تمام کرد و بی هیچ صحبت و نگاهی از کنارم رد شد و رفت.
سبک نماز شبش هم این طور بود که سر شب با وضو می خوابید. ساعت ۱۲ بلند می شد. وضو گرفته و از سنگر ها فاصله می گرفت.بعد از نماز دوباره می آمد در جمع بچه ها می خوابید.
بعد از نماز صبح هم نمی خوابید.
📚پا برهنه در وادی مقدس،ص۴۳-۴۲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
1_1449863347.mp3
10.15M
#انسان_شناسی ۱۵
#استاد_شجاعی 🎤
#دکتر_رفیعی
أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ / أعراف ۱۸۵
همهی آسمان و زمین و هرچه خداوند آفریده؛ ماکِتی است از سرزمینِ درون ما ❗️
دقیقاً این جمله یعنی چه؟
یعنی جهان با همهی عظمتش، از روی نقشهی نَفْسِ انسان، ساخته شده؟
✖️اصلاً این جمله، با عقلِ من، جور نیست ❗️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
🔴 دعا برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه بعد از دو رکعت اول نماز شب
🔵 شيخ طوسي(ره) ميگويد : مستحبّ است در تعقيب دو رکعت اول نماز شب، اين دعا خوانده شود :
🌕 أَللَّهُمَّ إِنّي أَسْأَلُکَ وَلَمْ يُسْأَلْ مِثْلُکَ ، أَنْتَ مَوْضِعُ مَسْأَلَةِ السَّائِلينَ وَمُنْتَهي رَغْبَةِ الرَّاغِبينَ ، أَدْعُوکَ وَلَمْ يُدْعَ مِثْلُکَ ، وَأَرْغَبُ إِلَيْکَ وَلَمْ يُرْغَبْ إِلي مِثْلِکَ ، أَنْتَ مُجيبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ وَأَرْحَمُ الرَّاحِمينَ .أَسْأَلُکَ بِأَفْضَلِ الْمَسائِلِ وَأَنْجَحِها وَأَعْظَمِها ، يا اَللَّهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ وَبِأَسْمائِکَ الْحُسْني ، وَأَمْثالِکَ الْعُلْيا ، وَنِعَمِکَ الَّتي لاتُحْصي ، وَبِأَکْرَمِ أَسْمائِکَ عَلَيْکَ ، وَأَحَبِّها إِلَيْکَ ، وَأَقْرَبِها مِنْکَ وَسيلَةً ، وَأَشْرَفِها عِنْدَکَ مَنْزِلَةً ، وأَجْزَلِها لَدَيْکَ ثَواباً ، وَأَسْرَعِها فِي الْاُمُورِ إِجابَةً ، وَبِاسْمِکَ الْمَکْنُونِ الْأَکْبَرِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَعْظَمِ الْأَکْرَمِ ، اَلَّذي تُحِبُّهُ وَتَهْواهُ ، وَتَرْضي بِهِ عَمَّنْ دَعاکَ ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ دُعاءَهُ ، وَحَقٌّ عَلَيْکَ أَنْ لاتَحْرِمَ سائِلَکَ وَلاتَرُدَّهُ .وَبِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ فِي التَّوْراةِ وَالْإِنْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظيمِ ، وَبِکُلِّ اسْمٍ دَعاکَ بِهِ حَمَلَةُ عَرْشِکَ وَمَلائِکَتُکَ ، وَأَنْبِياؤُکَ وَرُسُلُکَ ، وَأَهْلُ طاعَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَأَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ وَلِيِّکَ وَابْنِ وَلِيِّکَ ، وَتُعَجِّلَ خِزْيَ أَعْدائِهِ. (در اين جا هر چه دوست داري دعا کن)
📚 مصباح المتهجد ص۱۳۹/صحیفه مهدیه بخش۳دعای۱۵
🔹 مرحوم کفعمي گويد : مستحبّ است که اين دعا بعد از هر دو رکعت از نمازهاي شب خوانده شود.
#ادعیه_مهدوی
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
Hadis Kesa-Jamkaran-PDF.pdf
3.72M
🤲 #دست_توسل
🔘 فایل PDF «متن #حدیث_کساء و فضیلت و سندیت آن»
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
حدیث کساء_مهدی سلحشور.mp3
5.42M
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
📚 #حدیث_کسا
🎙با نوای حاج مهدی سلحشور
پویش همگانی قرائت حدیث کساء
به نیت تعجیل فرج(#روز_دوم)
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🔆امروز 432108 وز از غیبت بهارانسانیت گذشت😔
#نکته_های_ناب_مهدوی
#در_کلام_بزرگان
🔶️اندوهگین شدن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بخاطر شیعیان
🍁🔸️🍁
🌹امام مهدی علیه السلام فرمود:
🍁از تردید گروهی از شما (شیعیان) در دین،و شک و سرگردانی در مساله والیان امرشان آگاه شدم،پس این غم ما به خاطر شما است نه به خاطر خود ما،و برای شما متاثر شدیم نه برای خودمان.»
🍁🔸️🍁
🍁در این روایت و امثال آن ها حضرت مهدی علیه السلام نسبت به شیعیان ابراز محبت و علاقه نموده و اعلام کرده است که از گمراه شدن آن ها شدیدا ناراحت و متاثر می شود.
📚بحار الانوار، ج 53، ص 178
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما😥
┄┅══✼🌼✼══┅┄
#سلاااام_یابن_الزهرا_مولاجااانم
وقسمبهنرگسیهایِبارانخورده
کهعطرتوراباخودپراکندهمیکنند
تامابیشترنبودتراباوجودمان
احساسکنیم...🌻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🍃🌸 علائم ظهور گرچه با شرایط ظهور وجه اشتراكی دارند كه همان تحقّق هر یك قبل از ظهور امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) است، ولی از جهاتی نیز با یكدیگر اختلاف دارند. اینك به برخی از اختلافات اشاره میكنیم:
1. منوط شدن ظهور به شرایط و تعلیق بر آنها واقعی است، به این معنا كه اگر شرایط مهیّا نباشد، مشروط كه همان ظهور است، در خارج تحقّق نخواهد یافت، بر خلاف منوط شدن ظهور به علامات و تعلیق بر آنها كه واقعی نیست، زیرا علامات، نسبت به ظهور جنبة كاشفیّت دارد و ظاهر شدن یک علامت به تنهایی به معنای وجوب واقع شدن ظهور نیست.
@zohoor_nazdike_enshaallah
2. علامات، حوادثی پراكندهاند كه در طول عصر غیبت به صورت پراكنده، انجام خواهد گرفت، بر خلاف شرایط كه تا وقت ظهور به صورت متّصل و مستمر خواهد بود.
3. انسان نسبت به شرایط ظهور تكلیف دارد، بر خلاف علائم ظهور. در حقیقت علائم ظهور و روایاتی که در این خصوص از معصوم (علیهم اسلام) نقل شده برای شناخت مقطعی از زمان و برههای است که در آن قرار داریم و برای اهدافی است که در زیر آمدهاند و تکلیفی بر ما واجب نمیسازند؛ در حالی که شرایط ظهور؛ یعنی شناخت امام و دعا برای فرج و صبر و آمادگی برای ظهور، همان انتظار حقیقی و از تکالیف مؤمنان در عصر غیبت است.
روایات زیادی در خصوص حوادث آخرالزّمان و عصر ظهور وجود دارد که در آن به ذکر وقایع و بیان مشخّصات شخصیّتهای عصر ظهور پرداخته شده است. بخشی از این روایات مربوط به علائم آسمانی و زمینی و بلایا و حوادث ناخوشایندی است که در دورهای قبل از ظهور رخ میدهد؛ نظیر جنگ و بیماریهای اپیدمی و طاعون و دستهای از این روایات به بیان اوضاع اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف اشاره دارد و دستهای نیز شخصیّتهای دوران قبل از ظهور و تا زمان ظهور را تبیین میکند
حال سئوال اینجاست که چرا روایات موجود دربارة ظهور، از قول ائمه(علیهم السلام) نقل شده است، فواید آن چیست و تکلیف ما در برابر آن چیست؟
با تأمّلی در روایات علائم ظهور و بررسی همه جانبة آن، پی به آثار و فواید نشر آنها در میان جامعه خواهیم برد. اینك به برخی از آنها اشاره خواهیم كرد:
1. آگاهی امّت از پرچمها و دعوتهای ضلال و گمراه كننده؛
2. آگاهی و درک در مورد ظهور دعوتهای حق و قیامهایی كه در آن، مردم را به حق دعوت مینمایند؛
3. اخبار غیبی از آن جهت كه خرق عادت است از اهمّ دلایل نبوّت و امامت به شمار میآید و بنابراین نشر و تحقّق آنها سبب زیاد شدن یقین در قلوب مسلمانان خواهد شد؛
4. از آن جهت كه كفّار برای پذیرش اسلام به دنبال دلیل و برهان و معجزهاند، اینگونه اخبار بعد از تحقّق قطعی آنها حجّتی برای آنها خواهد بود؛
5. بعد از تحقّق هر یك از علائم ظهور اطمینان مردم به اصل ظهور بیشتر خواهد شد؛
6. تحقّق یكایك علائم ظهور، در خارج، منعكس كنندة عزم جدّی خداوند متعال در نصرت اسلام و مسلمانان بر كفّار در كلّ عالم است؛
7. مسلمانان را برای آماده شدن و زمینهسازی ظهور تحریك كرده و به آنها آمادگی روحی، سیاسی و جهادی برای شركت در حكومت آن حضرت را خواهد داد؛
8. از آنجا كه انسان غریزه و میل به شنیدن اخبار غیبی دارد با طرح این گونه اخبار واقعی و اسلامی، جلوی انحرافات فكری از ناحیة كاهنان و منجّمان گرفته میشود؛
9. بخش مهمّی از علائم ظهور از امور سیاسی اسلام به حساب میآید كه باید مسئولان ردة بالا در بررسی مسائل استراتژیك خود، به آنها توجّه نموده و برنامههای خود را در سطح كلان بر اساس آنها، پیریزی كنند؛
10. بحث از علائم ظهور، موضوعی نیست كه اختصاص به شیعه یا مسلمانان داشته باشد؛ بلكه در هر دین و آیین، كم و بیش به علائم ظهور منجی بشریّت به هر اسم و نامی پرداخته شده است .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #چهارم
نزدیک خانه رسیده بودند...
خاله شهین یادش افتاد که به خواهرش فخری خانم زنگ بزند.شماره اش را با گوشی گرفت و گفت:
_سلام فخری جون..... اره بابا، حمید رو فرستادم خیلی وقته نگران نباش..... عهههه مگه اونام دعوتن؟؟!!.... مگه قرار نبود نیان.!؟ باشه بهش میگم..... قربونت خداحافظ
به محض پایان یافتن مکالمه،یوسف گفت:
_چیشده خاله!؟
+هیچی خاله جون.. مثل اینکه پدرت، محمداقا و خانواده شون رو دعوت کرده. مادرت گف ما رو که رسوندی بری دنبالشون.😕
پدرش «کوروش خان» دو برادر داشت..
یکی «سهراب» و دیگری «محمد.» باشنیدن نام عمومحمد لبخندی زد،😊 بیشتر از هرکسی با او همنشین میشد و با او راحت بود، خودش هم علتش را نمیدانست.!
عمو محمد، همسرش طاهره خانم و دخترشان مرضیه، (دامادشان علی که رفیق و دوست هیئتی یوسف بود) و ریحانه.
رسیدن به خانه،...
همزمان باباز شدن در خانه بود.حمید بود که از در بیرون می آمد. خاله شهین و دخترها از ماشین پیاده شدند.خریدها را از صندوق عقب برداشتند.
سمیرا_سلام داداش حمید
خاله شهین_میوه خریدی مادر!؟
حمید بادیدن خواهرانش...
چهره در هم کشید.😠سرش را به علامت پاسخ سلام تکان داد.اشاره ای به شالشان کرد. اما آن دو بیخیال تر از همیشه وارد خانه شدند.نگاه از آن دو گرفت و رو به مادرش گفت:
_اره الان گرفتم
خاله شهین رو به یوسف کرد و گفت:
_بیا داخل، دوباره ول نکنی بری تا شب پیدات نشه!! خیلی کار داریم.😐
این را گفت و وارد خانه شد..
یوسف سکوت را بهتر دید. بی حوصله تر از آن بود که جوابی برای خاله شهین داشته باشد.
حمید کنار ماشین آمد، سرش را از پنجره سرنشین پایین داد.
_به به اقایوسف..!!چه خبرا.. تعارف نکنیااا.جون تو اصلا حسش نیس سوار شم.که منو برسونی!!😜
باخنده گفت:
_کجا میخای بری حالا!؟😁
_مامانت دستور داده برم شیرینی ها رو هم
بگیرم.😕
_باش. بپر بالا.😁
حمید سوار ماشین شد...
دل دل میکرد چطور حرفش را بزند. شاید رک بودن بهتر از همه بود. در فکر بود که چگونه بگوید..
یوسف_ چیه حمید خیلی تو فکری؟!
_یه چیزی میخام بهت بگم،فقط امیدوارم بد برداشت نکنی، میدونی که علاوه بر پسرخاله، رفیقت هم هستم😊
_میگی چیشده یانه؟!
_میخای چکار کنی، برا آینده ت!! تصمیم نگیری، برات تصمیم میگیرنااا!!! حالا از من گفتن بود!!😑
به شیرینی فروشی رسیده بودند.
_منظورت چیه؟! کی میخاد برام تصمیم بگیره!؟ واضحتر حرفت رو بزن!😟
حمید در ماشین را باز کرد. پیاده شد. سرش را پایینتر آورد و گفت:
_از من گفتن بود، خوددانی. فعلا😊✋
حمید دستی برایش تکان داد...
و وارد شیرینی فروشی شد.یوسف مات حرفهای حمید بود.😟چراهای زندگیش جدیدا زیاد شده بود.
لحظه ای ذهنش بسمت مهمانی امشب رفت.قرار بود چه اتفاقی بیافتد!؟درخیابان رانندگی میکرد، بدون هیچ هدفی!!😒
وای خدای من..باز هم مهمانی!!!😣😭
♨️باز هم محفلی که مردانش فقط از سیاست میگفتند. و همیشه عده ای راضی و چند نفری ناراضی بودند. و طبق معمول پدرش بود که باابهت، زبان به نصیحت و سخنرانی میگشود.
♨️باز هم زنان و دختران فامیل، بااخرین مدلباس و آرایش های به روز.
♨️باز هم نزدیک شدن دختران و پسران فامیل، و هزاران مدل شوخی و خنده و سرگرمی، محض شاد شدن لحظه ای شان.
♨️باز هم عشوه و غمزه های دختران، فقط برای هم صحبتی بایوسف..!!و باز هم فقط و فقط یوسف!!😞
یاشار که خود مشتاق و پای ثابت مهمانی ها بود، اما یوسف هرچه #اعتراض میکرد، صدایش را کسی نمیشنید، پدر و مادرش هرکدام کار خودشان را میکردند!!باید کاری میکرد،...
اما خودش هم نمیدانست چکار.!.. کاری میکرد کارستان!!.. خدایا خودت راهی، حرکتی، نشانه
ای..😞🙏
و باز هم.باز هم گریه های یوسف...😭باز هم معذب بودنش در این مهمانی ها..😣باز هم رسید مهمانی هایی که از دید یوسف #احمقانه و #کابوس بود.😣و از دید بقیه #سرخوشی و #بهترین_تفریح. برپایی میهمانی ها #سخت بود و اجبار به ماندن #زجرآور.😣چرا تمامی نداشت..!؟
به ساعت نگاه کرد،..
تا ٧شب 🕖چند ساعتی را وقت داشت. از چرخیدن و رانندگی بی هدفش خسته شده بود،..
کلافه بود، تماما برایش زهر بود اینهمه فکرکردنی که به جایی نمیرسید!!
باصدای #اذان،✨به خودش آمد،...
مسجدی دید. به اولین بریدگی که رسید دور زد.وارد مسجد✨ شد.باراول بود به این مسجد می آمد، وضو✨گرفت. آب که بر پیشانیش میریخت مانند آبی بود بر آتش، آرامش میکرد،
در این لحظه فقط او بود وخدا.چشمانش را بست. از ته دل خدا راصدا زد. اما با سکوتش.باوضو آرام میشد و #بانمازآرامتر..
بعد از نماز حوصله خانه را نداشت...
#ادامه_دارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah