#یا_امام_علی_النقی(علیهالسلام)💚
ز سوے عرش رحمن ، نوید شادے آمد
بشارٺ اے محبان ، #امام_هادے آمد
ڪجایے یا بن زهرا بده #عیدے ما را
ڪہ روح #عشق و ایمان امام هادے آمد
#میلاد_امام_هادی(علیهالسلام) مبارکباد🌺
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
👈 #دختر خانم های #جوان بخوانند
✅ نکاتی از پاسخ های حجة الاسلام #شهاب_مرادی
💠 1- #چت_خطرناک است و معمولا موجب ساخته شدن علاقه های وَهمی و غیر واقعی و #عاشقی های خیالی می شود و زمینهی مساعد برای رفتارهای #پرخطر است و دام شیادان و ...
💠 2. به علاقمندی #پسر های زیر 20 سال اعتماد نکنید.
💠 3. هر علاقمندی ای باید با انجام #خواستگاری رسمی از سوی پسر و #خانواده اش چک و تایید شود. یعنی علاقهی بدون خواستگاری فوری و رسمی، تقلبی است و می تواند بهانه ای برای ارتباط و ارضای نیاز بدون مسئولیت و...باشد! یک علاقه مندی واقعی باید فورا با خواستگاری رسمی خانواده پسر در پروسه ازدواج قرار گیرد و این خود محک خوبی برای تشخیص است.
💫 خواستگاری به آمدن پسر و خانواده اش با #رسمیت و بیان واضح خواستگاری و اعلام برنامه هایشان و... می گویند، نه به گوشه و کنایه یک #پسر بی کار! و بی برنامه!!
💠 4. خطاهای راهبردی یا استراتژیک یک دختر خانم را می توان در مواردی مثل عاشقی یک طرفه، توهم عاشقی ، دوستی با #نامحرم و روابط گناه آلود؛ (در هر حدی!؛ همین که عدم رضایت خدا در رابطه ای باشد برای سیاهی و بی برکتی آن رابطه کافیست) ، انتخاب نادرست #همسر ، جوگیر شدن ، عدم استفاده از #مشاوره با خبره و خردمند ، بی توجهی به نقش اساسی خانواده اصلی در ازدواج و تشکیل خانواده جدید ، عدم آگاهی از #هویت_جنسیتی ، سستی در فراگیری مهارتهای لازم برای انتخاب همسر و مهارت های #زندگی_مشترک موفق و ... دانست.
💠 5. از گناه باید ترسید و هرکس باید خودش را موعظه کند (کُن واعظا لِنفسِک) خود را بترساند.
💫 گناه؛ (هر گناهی) انتها ندارد، تمامی ندارد، سیر شدن و سیراب شدن نداره؛ روابط با #نامحرم بجز ازدواج ، بی ترديد خطرناک است!
اما اگر خدای ناکرده مرتکب خطایی شدیم، در اینباره با کسی سخن نگو! مبادا اشاعه ی فحشا شود و مبادا #ابلیس آدم رویی با نفس آلوده اش این مقدار ترس و توجه را هم از تو بگیرد و شتاب تو را به سوی خشم الهی زیاد کند. نعوذبالله
گناه مثل آب شور دریا فقط میکُشد! و #سیراب نمی کند.
🔰 6. اگر روابط خارج از #ضوابطی داشتیم، یکدفعه و با قاطعیت تمامش کن و هر چه یادگاری و ... دارد مرجوع کن یا بریز دور و با هرکسی درد دل نکن! اگر کسی از بین دوستان یا #اساتیدت عاقل و #متدین -یعنی در حد رعایت حلال و حرام و محرم و نامحرم - و راز دار بود با او #مشورت کن. توبه اولین گام است. "اگر کنج خانه ات توبه کنی، پاک تر می شوی تا در وسط شهر به دست علی تازیانه بخوری" این نظر #امیرالمومنین علی علیه السلام است. پس تردید نکن.
💫 قطع ارتباط نیازی به موافقت و توافق با طرف مقابل ندارد و نباید احساس مسولیتی نسبت به او داشته باشید. یک طرفه و جدی رابطه را قطع کنید!
🔰 7. با اين افراد اصلا ازدواج نكنيد:
1. معتاد (مگر ترک انگيزه اي كند و ديگر معتاد به حساب نيايد) و #شارب_خمر (شراب خوار)
2. بيمار رواني (بيماري كه ارتباطش را با واقعيت از دست داده و تا كاملا درمان نشده)
3. بي دين و لا مذهب (رعايت اين توصيه براي تمام افراد بشر با هر دين و مذهبي مفيد است)
4. بد اخلاق ، تند خو (كسي كه اخلاقش قابل پيش بيني نيست)
5. مادی و بخيل
6. مجرم خو ، #تبهكار و خلاف كار
7. دوست باز افراطی (و مطلقا بي تمايل نسبت به خانواده)
8. بی كاره و علاف
9. #زن زيبا از خانواده فاسد
10. بچه ننه (وابستگي شدید به #مادر و خانواده)
🔰 8. یکی از مهمترین علل شایع مشکلات دختر خانم ها پایین بودن عزت نفس و احساس ارزشمندی آنهاست! عاشقی یک طرفه شاید ناشی از پایین بودن عزت نفس هم باشد. خودت را بهتر بشناس و به توانایی ها و استعدادهایت بیشتر توجه کن...
🔰 9. تا پسری از شما صریح و روشن ، محترمانه و جدی -نه سرِکاری- #خواستگاری نکرده او را جدی نگیرید و در موردش فکر و بررسی نکنید ؛ چون موجب ایجاد زمینه های علاقه های وهمی و #عشق های یک طرفه و در نهایت شاید زمینه ی رابطه نامشروع باشد (چون اغلب پسرها این رفتار دختر را صحیح ارزیابی نمی کنند و او را عفیف نمی پندارند. پس متاسفانه به نیت گناه ... یعنی تو با اشتباه #استراتژیک خودت یک جوان پاک را به گناه انداختی و شاید زمینه خطاهای بعدی او را فراهم کردی).
🔰 10. #عشق های یک طرفه و علاقه های وهمی مهمترین عامل تخریب فرصت های ازدواج یک دختر خانم است. #اختیار با شماست. دخترها مراقب کاهش تدریجی شانس ازدواج باشند. عشق برای شما نباید فقط یک سرگرمی باشد ؛ بلکه باید بسیار مهمتر باشد چون مقدمه زندگی مشترک و #ازدواج است و ازدواج بازی نیست ❗️
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
# *حرف_قشنگ* 🌷
وقتی از چیزی که دوست داشتی گذشتی...!
با هوای نفست #مقابله کردی...!
همه کاراهاتو برای رضای خدا
فقط و فقط رضای #خدا انجام دادی...!
وقتی بدی کردن بهت ،
فقط #خوبی کردی..!
وقتی بجز #عشق خدا و اهل بیت (علیهالسلام)
و شهدا تو دلت نبود...!
وقتی عاشق #فداکردن جونتو سرت
در راه #امام_حسین (علیهالسلام) شدی...!
وقتی تونستی نگاهتو روی کفشات ثابت کنی...!
و راه بری...!
و خیلی وقتی های دیگه...!
شهید میشی...💚
#چگونهشهیدشویم ✨
#نگاهتورویکفشاتثابتکن
#اللهمعجللولیڪالفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله
🌸 #دیرزمانینیست که #دریافتهام
وقتی از کسی. #رنجش و #کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت #برده ی او می شوم؛
او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛
اشتهایم را ازبین می برد؛
آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و
لذت کار کردن را از من می گیرد؛
اعتقاداتم را ازبین می برد
و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛
او آزادی فکرم را می گیرد و هرکجا که می روم
برایم مزاحمت ایجاد می کند؛
هیچ راهی برای فرار از او ندارم.
تازمانی که بیدارم، بامن است و
وقتی که خوابیده ام، وارد رویاهایم می شود؛
وقتی مشغول رانندگی هستم
یا وقتی در محل کار خود هستم، کنار م است؛
هرگز نمی توانم احساس شادی و راحتی کنم...
او حتی بر روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می گذارد؛
او مجبورم می کند تا به خاطر سوء هاضمه،
سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم؛
او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من می دزدد؛
🌸 بنابراین دریافته ام اگر نمی خواهم یک #برده باشم،
در دل نسبت به دیگران کینه و رنجشی نداشته باشم!
خود را در آیینه نگریستم و دریافتم
ارزش من بیش از یک فکر نا آرام است.
دانستم دلم جایگاه #خداوند است که
همواره مرا لبریز از #عشق و #مهربانی و #آرامش می کند.
❤ پس دلم را برای او از هر چه غیر او بود خالی کردم
#أللَّہُمَ_عـجِّڸْ_لِوَلیِڪَ_ألْفَـرَج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #نهم
_برنامه ت چیه؟! میخای چکار کنی؟! میبینی که یاشار راهش رو انتخاب کرد.میره سر خونه زندگیش!! از نظر من هیچ مشکلی نیس. اگه تصمیمت قطعیه، مهسا مورد خوبیه.!
صاف و بااقتدار نشست و گفت:
_سریعتر خبرش رو بهم بده، برا هر دوتاتون میخام یه جشن بگیرم! اما خیلی مفصل. یاشار که نهایتا تا عید صبر کنه. تو هم زنگ بزن ب اقای سخایی، قرارعقد رو برا قبل عید، بذار.
سکوت کرده بود.تا کلام پدرش به #اتمام رسد.😔
_بابا شما دیگه چرا!! ؟؟شما که منو میشناسین! من از...😒
پدرش کلامش را قطع کرد و باعتاب گفت:
_تو چی هااان؟! از مهسا هم خوشت نمیاد؟؟😠
کم کم صدای پدرش بالا میرفت..
_فکر کردی کی هسی؟؟همین که من میگم..!😠یا تا ٧ فروردین مراسم برپا میشه یا کلا از ارث محرومی!!! حتی یه پاپاسی هم گیرت نمیاد!! اینو تو کلت فرو کن..!!مطمئن باش.!😠☝️
کوروش خان پشت سرهم این جملات را ردیف کرد.و عصبی راه اتاق را در پیش گرفت...
یوسف مات از حرفهای پدرش، ازتصمیماتش، نمیدانست جواب را چه بدهد..!!!که حرف دل خودش باشد..ناچار فقط #سکوت کرد! حداقل #بی_حرمتی نمیکرد!😔
اکبرآقا باناراحتی نگاهش میکرد.
سهیلا سری با تاسف برایش تکان میداد.
مادر وخاله شهین هم دلخور از وضعیت نیم نگاهی به او انداختند و باز گرم حرفهای خودشان شدند.
حس اضافی بودن را داشت.
از خودداری خودش هم خسته شده بود.
حالا یاشار و سمیرا هم از حیاط به جمع آنها اضاف شده بودند.یاشار بدون توجه به جو ایجاد شده، روبه اکبرآقا کرد و گفت:
_اکبرآقا اگه اجازه بدید،ما امشب #محرم بشیم. ٧ فروردین هم عقد و عروسی باهم بگیریم. توی این یکماه و خورده ای، همه کارها رو انجام میدم.
یاشار نگاهی به خاله شهین کرد تا تایید حرفش را بگیرد.
خاله شهین_خیلی هم خوبه، من که موافقم، شما چی میگین اکبرآقا! ؟
اکبر اقا با خنده گفت:
_چی بگم،..!خب... داماد که ماشالا راضی، عروس هم راضی، گور 'بابای عروس' ناراضی😁
همه خندیدند.😀😃😄حتی یوسف. جلو رفت صمیمانه دست برادرش را فشرد.
_خیلی خوشحالم برات داداش، خوشبخت بشین😊
یاشار _ممنون. تو هم یه فکری کن زودتر تا سرت ب باد نرفته.😜
و قهقهه ای زد.😂یوسف هم خنده اش گرفته بود.😁به درخواست یاشار، محرمیتشان را یوسف خواند.همه دست میزدند. همه خوشحال بودند.😁😊👏👏فخری خانم بلند شد شیرینی🍰 را گرداند تا همه دهانشان را از این وصلت شیرین کنند.
همه مشغول حرف زدن بودند.فخری خانم بالا رفت برا دلجویی از همسرش.
با پایین امدن پدرش از پله ها،اکبرآقا گفت:
_کوروش خان ما تصمیمات اصلی رو گذاشتیم شما بیاین بعد.
کوروش خان، با شکوه و اقتدار دستانش را درجیبش کرد، و آرام از پله ها پایین می آمد.بسمت اکبرآقا رفت.
_همه بیاین اینجا
همه روی مبلهایی نزدیک به هم نشستند...
سمیرا، به محض محرم شدنشان،روسری و مانتو اش را درآورد...
دیگر جایی برای یوسف نبود.#سربه_زیر #بالبخنداز جمع خداحافظی کرد.به آشپزخانه رفت وضو✨ گرفت.و به اتاقش پناه برد.
اینجور انتخاب کردن...
برایش مفهومی نداشت. همیشه عقیده داشت، حرمت #دختر، حرمت#بزرگترها، و حتی #عشق هم برایش #حرمت قائل بود.
وارد اتاقش شد..
فکر اینکه چرا اینهمه میان خود وخانواده اش تفاوت هست،یک لحظه او را رها نمیکرد.
آدم درد دل کردن و بازگو کردن دردهایش نبود.اما چراهای زندگیش، زیاد بود. سوالهای ذهنش چند برابر شده بود..!
فکرش بسمت آقابزرگ رفت.پدر پدرش. با او راحت تر بود.حتی راحت تر از پدرش.
شب از نیمه گذشته بود..🌌
سجاده را پهن کرد، خواست ✨دو رکعت نماز✨ اقامه کند، برای #آرامشش_ازفکر
تا دستهایش را بالا برد....
تمام تصویرهای میهمانی مانند فیلمی🎞 مقابلش صف بست.😈نمیدانست چه کند،..😱😰
با دستهایش روی صورتش را پوشاند، چند صلواتی✨ فرستاد،ذهنش را متمرکز کرد و دوباره برای تکبیر دستهایش را بالا برد.
باز هم نشد،...😰
#شیطان تصمیمش را گرفته بود،😈آنهمه عشوه های دختران و زنان کارخودش را کرده بود!!!
معصوم که نبود!!
خیلی نگاهش را #کنترل میکرد، #مراقب بود!اما خب بهرحال #مرد بود، #جوان بود، زیبا بود، و مورد توجه همه.!
خودش را #یکه_وتنها در بیابانی میدید.. #بی_یارویاور. و نیروهایی که #ازهمه_سمت به او هجوم می آوردند.😱😈😰😈😱
دستهایش را پایین انداخت..
عادت داشت چفیه روی دوشش می انداخت بهنگام نماز...
ادامه دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@zohoor_nazdike_enshaallah
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #هفتاد_وچهار
تا ساعت ۴ عصر حرف زدند..
غذا خوردند. سمیرا درددل میکرد.گریه میکرد و ریحانه دلداریش میداد..
از بی عاطفه بودن یاشار..
از زخم زبانهای مادرشوهرش..
از اینکه صاحب اولاد نمیشدند..
از تمام بی احترامی ها..
سمیرا گریه میکرد و عذرخواهی میکرد..
گریه هایش از #درد بود..
درد هایی که روی هم #انباشته شده بود..
یاشار غد بود..
عذرخواهی نمیدانست.. مهم بود زندگیش اما بلد نبود که چه کند.. چگونه دل بدست آورد..
💭ریحانه یادش آمد..
به وقتی نامزد بودند.. چطور یوسفش دلخوری را از دلش درآورد.. چطور او را به سفره خانه برد.. همه کار کرد تا لکه سیاه اندوه دلش برطرف شود..
سمیرا میگفت...و ریحانه صبورانه گوش میکرد..
سمیرا_ هیچ وقت یادم نمیره که مراسمتونو بهم زدم..همه چی رو مسخره میکردم.. از اول جریان شما تا شب عروسیتون.. ریحانه منو ببخش..😞
_یه چیزی بود.. دیگه گذشته..😊
_تمام این بلاها نمیدونم از کجا نازل شد😭مگه من چن سالمه.. میخاد #طلاقم بده منم #مهریه ام رو گذاشتم اجرا😭 ازش #شکایت کردم.. بدم میاد ازش..😭ازدواج ما #تب_تندی بود که بعد ١ ماه زود سرد شد..😭۶ ماه بقیه رو #تحملش کردم ریحانه.. تحمل میدونی چیه.!؟😭#سوختن و #ساختن میدونی اصلا.. 😭
ریحانه_😒😔
سمیرا_ نه بابا... تو چه میدونی من چی میگم. تو و یوسف #عاشقانه دارید زندگی میکنین نه مث من بدبخت😭
سمیرا بلند بلند حرف میزد..
گریه میکرد..
عذرخواهی میکرد..
ریحانه گاهی گوش میکرد..
گاهی نصیحتش میکرد..
و گاهی همدردی..
ساعت نزدیک ۵ بود..
ریحانه تماسی گرفت با حبیبش،😍 که میوه بخرد..🍉 آبروداری کند.. که میهمان دارند..
ورودی خانه را...
یوسف، #پرده ای را آویزان کرده بود..
که وقتی درب خانه باز میشود، خانه اش، #دید نداشته باشد..😊☝️
سمیرا....
مات حرکات ریحانه شده بود..😧😳
برایش باورکردنی نبود..
مگر ریحانه آرایش بلد بود..!!؟؟😳
مگر #دلبری میدانست..؟؟!!😳
چقدر ریحانه #زیبا بود..
چقدر بانو بود..
با اینکه همیشه #پوشیده بود..فکر میکرد حتما ایرادی دارد.!😞😥
#چقدراشتباه_کرده_بود..
چقدر زندگیش با او فاصله داشت..
زندگی ریحانه و یوسف پر از #محبت و #عشق ولی زندگی خودش اول #پول و بعد #هرکسی_راحتی_خودش😭
ریحانه...
حسابی به خودش رسیده بود.💅
سمیرا به عادت همیشگی اش،...
لباس آزاد می پوشید..
عجب #بانویی.. عجب #عشقی..
آیفون خانه به صدا در آمد..
ادامه دارد...
@zohoor_nazdike_enshaallah