eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
58.4هزار عکس
59.8هزار ویدیو
1.3هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ داستان از نیمه شعبان سال ۱۳۹۰ شروع شد نیمه شب بود هیئت تموم شده‌بود و علی مثل خیلی از ماها داشت بعد هیئت دوسه تا از دوستای خودشو که سنشون کمتربود و خونشون تا محل هیئت فاصله داشت رو میرسوند خونه هاشون! هیئت داخل محله ی نارمک بود و خونه ی بچه ها سمت تهرانپارس.. چهارراه بودند که یه تعداد جوون که مراحم دوتا خانوم شده بودن توجه علی رو جلب کردن و شرایط رو طوری دید که رفت جلو تا تذکر بده _بچه ها شما وایسین +چشم علی آقا _آقا چخبره...چیکار میکنین..؟ *به تو چه...چی میگی؟ (دوووپ!یکی کوبوند تو سینه علی) جوونا که تو حال خودشون نبودن فورا درگیر شدن و حتی اون بچه ها هم یه کتک ریزی خوردن! این وسط یکی از جوونا اسمش بود که یه کاری کرد که داغی به دل خیلی ها گذاشت چاقویی که تو دستاش بود رو از پشت تو گردن فرو کرد شاهرگ علی پاره شد..🖤 ادامه دارد... ۹۰ @ShahidAliKhalili