eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
58.7هزار عکس
60.1هزار ویدیو
1.3هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
*شهیدی که واسطه ازدواج شد🌷* _موضوع داستان: شهدایی_ 👈ازدواج شهید مدافع حرم و همسرش به واسطه 🌷 🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم. این مطالعات به شکل کلی من را با ، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌. 🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان (عج) و از اولیا باشد. 🔹حاجتی که با عنایت ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم. 🔸یک شب خواب را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥. شهید لبخندی زد و به من گفت (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅. 🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر کنم. غافل از اینکه شدنی خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبی به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که این کارها را آسان می کنیم. 🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یکدیگر درآمدیم.  همان شب خواستگاری قرار شد با صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم! طوری که یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود که شهید علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را که تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن. گفتم چرا گریه می کنید؟ در کمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن و متدین برایم گفت.. راوی:همسر شهید *📖داستان شب 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
*شهیدی که واسطه ازدواج شد🌷* _موضوع داستان: شهدایی_ 👈ازدواج شهید مدافع حرم و همسرش به واسطه 🌷 🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم. این مطالعات به شکل کلی من را با ، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌. 🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان (عج) و از اولیا باشد. 🔹حاجتی که با عنایت ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم. 🔸یک شب خواب را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥. شهید لبخندی زد و به من گفت (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅. 🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر کنم. غافل از اینکه شدنی خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبی به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که این کارها را آسان می کنیم. 🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یکدیگر درآمدیم.  همان شب خواستگاری قرار شد با صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم! طوری که یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود که شهید علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را که تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن. گفتم چرا گریه می کنید؟ در کمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن و متدین برایم گفت.. راوی:همسر شهید *📖داستان شب 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
*شهیدی که واسطه ازدواج شد🌷* _موضوع داستان: شهدایی_ 👈ازدواج شهید مدافع حرم و همسرش به واسطه 🌷 🔹سوم دبیرستان بودم و به واسطه علاقه ای که به شهید سید مجتبی داشتم، در خصوص زندگی ایشان مطالعه📖 می کردم. این مطالعات به شکل کلی من را با ، آرمان ها و اعتقاداتشان بیش از پیش آشنا می کرد👌. 🔸شهید علمدار گفته بود به همه مردم بگویید اگر دارید، در خانه شهدا🌷 را زیاد بزنید. وقتی این مطلب را شنیدم🎧 به شهید سید مجتبی علمدار گفتم: حالا که این را می گویید، می خواهم دعا کنم خدا یک مردی را قسمت من کند که از سربازان (عج) و از اولیا باشد. 🔹حاجتی که با عنایت ادا شد و با دیدن خواب ایشان، باهمسرم که بعدها در زمره شهدا🕊 قرار گرفت، آشنا شدم. 🔸یک شب خواب را دیدم که از داخل کوچه ای به سمت من می آمد و یک جوانی همراهشان بود👥. شهید لبخندی زد و به من گفت (ع) حاجت شما را داده است و این جوان هفته دیگر به تان می آید. نذرتان را ادا کنید✅. 🔹وقتی از خواب بیدار شدم زیاد به خوابم اعتماد نکردم🚫. با خودم گفتم من بزرگ تر دارم و غیرممکن است📛 که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر کنم. غافل از اینکه شدنی خواهد بود👌. 🔸فردا شب سید مجتبی به خواب آمده و در خواب به مادرم گفته بود : جوانی هفته دیگر به خواستگاری می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند❌. شهید علمدار گفته بود که این کارها را آسان می کنیم. 🔹خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم مقاومت کرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت کرد🗣، پدرم دیگر حرفی نزد🚫 و کرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت✔️. 🔸پدر بدون هیچ رضایت داد✅ و درنهایت در دو روز این وصلت جور شد و به یکدیگر درآمدیم.  همان شب خواستگاری قرار شد با صحبت کنم. وقتی چشمم به ایشان افتاد تعجب کردم و حتی ترسیدم! طوری که یادم رفت سلام بدهم. 🔸یاد خوابم افتادم. او همان بود که شهید علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ایشان پرسید اتفاقی افتاده است⁉️ گفتم شما را در خواب همراه دیده ام. 🔹خواب را که تعریف کردم شروع کرد به گریه کردن. گفتم چرا گریه می کنید؟ در کمال تعجب او هم از خودش به شهید علمدار برای پیدا کردن و متدین برایم گفت.. راوی:همسر شهید *📖داستان شب 🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه نوشت به ایت الله بهجت (ره) که مشکل فراوان دارم چه کنم⁉️ فرمودند همه اهل خانه نماز اول وقت بخوانند... http://Eitaa.com/asatid_enghelabi 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
@dars_akhlaq .mp3
4.73M
🔊‍ 🎙🌸استاد آيت الله موضوع: ارزش و 🔊بسیار شنیدنی حتما گوش کنید👌 @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@dars_akhlaq,.mp3
3.14M
🔊 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 ✅ موضوع:جوان با نماز دلش روشن می شود، امید پیدا می کنه، شدابی و روحی پیدا می کنه.... 🔵👈 از سعی کنید... 🌹 بسیار زیبا و دلنشین 👌👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🔴کــانال درس اخلاق ✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
هدایت شده از ظهور نزدیک است
@dars_akhlaq,.mp3
3.14M
🔊 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 ✅ موضوع:جوان با نماز دلش روشن می شود، امید پیدا می کنه، شدابی و روحی پیدا می کنه.... 🔵👈 از سعی کنید... 🌹 بسیار زیبا و دلنشین 👌👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🔴کــانال درس اخلاق ✨✨✨✨ 🆔 @dars_akhlaq
★🌟★🌟★🌟★ 🌸گذشتی از های خوش نوجوانی ات !دعاکن 🤲برایم... 🌸تااین ، مرابه بازی نگیرد... 🇮🇷کانال اساتید انقلابی http://eitta.com/asatid_enghelabi http://sapp.ir/asatid_enghelabi
@dars_akhlaq,.mp3
3.14M
🔊 کلیپ صوتی 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 ✅ موضوع:جوان با نماز دلش روشن می شود، امید پیدا می کنه، شدابی و روحی پیدا می کنه.... 🔵👈 از سعی کنید... 🌹 بسیار زیبا و دلنشین 👌👌 @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
✳ لذت عبادت در جوانی است 🔻 مرحوم توسلی نقل کردند که: «یک شب متوجه شدم امام با صدای بلند گریه می‌کند. من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن. ایشان متوجه من شدند و فرمودند: فلانی! تا جوان هستی، قدر بدان و خدا را کن. لذت عبادت در است. آدم وقتی پیر می‌شود، دلش می‌خواهد عبادت کند اما حال و توانی برایش نیست.» 📚 برگرفته از کتاب «برداشت‌هایی از سیره‌ی »، ج۱ 📖 ص ۱۰۲ @asatid_enghelabi 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
☀️رهبر معظم انقلاب من خودم شخصاً جوانىِ بسیار داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که در سال 1341 شروع شد، که من در آن سال، 23 سالم بود.طبعاً دیگر ما در قلب هیجان های اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال 42 ، دو مرتبه به افتادم؛ بازداشت،زندان، بازجویی.می دانید که اینها به انسان هیجان می دهد. بعد که انسان بیرون می آمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزشها علاقه‌مند بودند، و رهبری مثل رضوان‌الله علیه را که به هدایت مردم می پرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح میکرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد.این بود که زندگی برای امثال من که دراین مقوله‌ها زندگی و فکر میکردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه این‌طور نبودند.البته طبعاً دور هم که جمع می شوند،چون طبیعتاً دلشان گرم است، یعنی یک نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است. شما باور نمی کنید که انسان وقتی از سنین گذشت،آن لذّتی را که شما مثلاً از یک غذای می برید، دیگر نمی‌برد و نمی داندچیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما چیزهایی می گفتند که ما تعجّب می کردیم چطور اینها این‌گونه فکر میکنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن خیلی هم بیراه نمیگفتند. البته من خودم را به‌کلّی از جوانی نکرده‌ام.هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میکنم و نمی گذارم که به آن حالت بیفتم.الحمدلله تا به‌حال نگذاشته‌ام و بعد از این هم نمی گذارم. 1377/02/07 ☀️نشر با منبع ☀️جامعترین کانال معرفی امام خامنه ای ☀️ @emamkhameneii
⭕️جوانی وقت اصلاح 🔹...فرصت را از دست مده و در خود را اصلاح کن. نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند می‌توانند تبهکاری‌ها و معصیت‌ها را بکنند و اگر از این جا منتقل شدند کار از دست آنان خارج است. 🔹دل بستن به - علیهم السلام - و تجرّی در از خدعه‌های بزرگ است. شما به حالات آنان که دل به شفاعت شان بسته و از خدا بی‌خبر شده و به جرات می‌کنید بنگرید، ناله‌ها و گریه‌ها و دعاها و سوز و گدازهای آنان را ببینید و بگیرید. 🔹در حدیث است که - علیه سلام اللّه - در اواخر عمر، و خود را احضار نمود و قریب به این مضمون به آنان فرمود که: «فردا با باید در محضر خداوند بروید و گمان نکنید بستگی شما به من فایده دارد». بیانات‌ حضرت‌ امام ۶۱/۰۲/۰۸ منبع: سایت جامع امام خمینی (ره) ─═┅═༅🇵🇸𖣔🇮🇷𖣔🇱🇧༅═┅┅─ به‌کانال‌ولایی بپیوندید👇 @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan