eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
61.7هزار عکس
63.2هزار ویدیو
1.3هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
(خاطرات و حکایاتی از مرحوم استاد صفایی حائری) 🔰 تفاوت ديد با يكى از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بوديم. او به پياز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. كودكى در آن جا بود، مقدارى از آن پياز را دهان گذاشت. اشكش سرازير شد و زبانش سوخت و آن را رها كرد. دوستم خنديد؛ خنده‌اى پربار و پر از برداشت؛ كه عده‌اى به خاطر جهتى از چيزهايى مى‌گذرند، اما عده‌اى ديگر، همان چيز را به همان خاطر مى‌خواهند. آن تيزى و تندى كه كودك را فرارى كرده، مرا به سوى خود كشانده است و سپس ادامه داد در برابر سختى‌ها و ناراحتى‌ها عده‌اى به همان خاطر كه ما فرار مى‌كنيم، به استقبال مى‌روند و از سختى‌ها بهره مى‌گيرند. همان دردها و فشارها كه ما را از پاى در مى‌آورد، همان‌ها به عنوان پا، عامل حركت و پيشرفت و ورزيدگى عده‌اى مى‌شود. 📚 آیه‌های سبز، ص۱۳ / مسئولیت و سازندگی، ص۱۰۹ 💪💪 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
(خاطرات و حکایاتی از مرحوم استاد صفایی حائری) 🔰 غفلت از سرمايه ما تا هنگامى كه سرمايه‌هاى خود را نديده و غافليم، باكى نداريم و سرحاليم و در جمع‌ها براى خالى نبودن عريضه مى‌گوييم: ما ضرر كرده‌ايم و خسارت داده‌ايم، آن هم با خنده و شكسته نفسى،... مى‌گويند يكى از تجار بزرگ بغداد يكى كشتى چاى از هندوستان خريدارى كرده بود. در راه، كشتى دچار توفان مى‌شود و صدمه مى‌بيند، اما با تلاش ملاحان، خسارتى بار نمى‌آيد و خبر سلامتى كشتىِ به غرقاب نشسته به تاجر بغداد مى‌رسد. تا روزى كه كشتى در كنار سامراء لنگر مى‌اندازد و بارهاى عظيمِ چايى را از آن بيرون مى‌كشند و روى هم مى‌گذارند و تاجر براى ديدار از مال التجاره‌ى به سلامت رسيده مى‌آيد... مى‌گويند هنگامى كه چشمش به كوه‌هاى بزرگ چاى افتاد كه روى هم سوار شده بودند، حالش عوض شد و با تعجب پرسيد كه: اين... اين... اين‌ها... مى‌خواسته غرق... غرق بشود؟ و افتاد و مرد. 🔸تاجر مادام كه مقدار و عظمت سرمايه‌ها را نديده، مسأله‌ى غرق شدن برايش جدى نيست و همچون شكسته نفسى مجلس داران، برايش جالب است، اما هنگامى كه مى‌بيند چقدر سرمايه در شرف غرق بوده و تا كام مرگ رفته... در اين هنگام مى‌سوزد و قالب تهى مى‌كند. 📚 آیه‌های سبز، ص۱۴ / مسئولیت و سازندگی، ص۱۰۵ 📒 معرفی کتاب: «آيه‌هاى سبز» مجموعه‌اى است از برخوردها و حكايات از زنده ياد على صفايى حائرى (ره) كه در نوشته‌ها و گفته‌هاى او پراكنده بود و به همت جمعى گردآورى شده است. 💪💪 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
از مرحوم استاد صفایی حائری 🔰عوامل حركت دوستى از من پرسيد تو از چه كسانى تأثير پذيرفته‌اى و با چه عواملى حركت كرده‌اى‌؟ گفتم: 1⃣ من از بيرون انتظارى نداشتم و ”تنهايى“ را يافته بودم 2⃣ و ”ضرورت حادثه“ را ديده بودم 3⃣ و از ”عشق“ و علاقه‌اى هم سرشارم كرده بودند و همين سه عامل براى حركت پاهاى فلج كافى هستند تا چه رسد به استعدادهاى آماده و آنگاه مثالى آوردم كه: 🔸دختر يكى از بزرگان قوم فلج شده بود و او را تا خارج هم برده بودند و مأيوس برگشته بودند. تابستان‌ها او را در كنار باغ ييلاقى مى‌گذاشتند و تنها با يك دختر بچه‌ى ملوس كه انيس و خدمت كار و دوست او بود، همراهش مى‌كردند. اين دو، روزها در ميان اين باغ كه يك آسياب آبى هم در كنارش بود، زندگى مى‌كردند. دخترك در امتداد نهر آب تا آسياب دنبال گل‌ها و پروانه‌ها بود و ريگ‌هايى براى بازى جمع مى‌كرد. يك روز در كنار نهر، پايش ليز خورد و داخل نهر افتاد و با دست و پا زدنش به آسياب نزديك‌تر شد و آرام مى‌آمد... تا در ميان تنوره... تا كنار پروانه‌هاى آسياب و آخر سر مى‌آمد تا باغ‌هاى ده آن هم با خونى كه به آب‌ها داده بود و استخوان‌هايى كه به آسياب بخشيده بود. 🔸دختر افليج كه شاهد مرگ دوست و خدمت‌كار ملوسش بود و تنها داغ ديده بود و ضرورت حادثه‌ها را يافته بود، به هيجان آمد و به خود فشار آورد و به پا خاست. دخترك را از آب گرفت و به ده آورد و هنگامى كه متوجهش كردند كه تو چه طور راه افتادى، از شوق غش كرد و افتاد. به دوستم گفتم: اگر او به انتظار كسى بود، فشار به گلوش مى‌آمد و فريادگر مى‌شد. و اگر عشقى در او نبود و ضرورت حادثه را نمى‌ديد، بى‌تفاوت مى‌ماند، اما با جمع اين هر سه عامل به حركت رسيد. 📚 آیه‌های سبز، ص۲۸ / مسئولیت و سازندگی، ص۲۵۱ 💪💪 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
از مرحوم استاد صفایی حائری 🔰عوامل حركت دوستى از من پرسيد تو از چه كسانى تأثير پذيرفته‌اى و با چه عواملى حركت كرده‌اى‌؟ گفتم: 1⃣ من از بيرون انتظارى نداشتم و ”تنهايى“ را يافته بودم 2⃣ و ”ضرورت حادثه“ را ديده بودم 3⃣ و از ”عشق“ و علاقه‌اى هم سرشارم كرده بودند و همين سه عامل براى حركت پاهاى فلج كافى هستند تا چه رسد به استعدادهاى آماده و آنگاه مثالى آوردم كه: 🔸دختر يكى از بزرگان قوم فلج شده بود و او را تا خارج هم برده بودند و مأيوس برگشته بودند. تابستان‌ها او را در كنار باغ ييلاقى مى‌گذاشتند و تنها با يك دختر بچه‌ى ملوس كه انيس و خدمت كار و دوست او بود، همراهش مى‌كردند. اين دو، روزها در ميان اين باغ كه يك آسياب آبى هم در كنارش بود، زندگى مى‌كردند. دخترك در امتداد نهر آب تا آسياب دنبال گل‌ها و پروانه‌ها بود و ريگ‌هايى براى بازى جمع مى‌كرد. يك روز در كنار نهر، پايش ليز خورد و داخل نهر افتاد و با دست و پا زدنش به آسياب نزديك‌تر شد و آرام مى‌آمد... تا در ميان تنوره... تا كنار پروانه‌هاى آسياب و آخر سر مى‌آمد تا باغ‌هاى ده آن هم با خونى كه به آب‌ها داده بود و استخوان‌هايى كه به آسياب بخشيده بود. 🔸دختر افليج كه شاهد مرگ دوست و خدمت‌كار ملوسش بود و تنها داغ ديده بود و ضرورت حادثه‌ها را يافته بود، به هيجان آمد و به خود فشار آورد و به پا خاست. دخترك را از آب گرفت و به ده آورد و هنگامى كه متوجهش كردند كه تو چه طور راه افتادى، از شوق غش كرد و افتاد. به دوستم گفتم: اگر او به انتظار كسى بود، فشار به گلوش مى‌آمد و فريادگر مى‌شد. و اگر عشقى در او نبود و ضرورت حادثه را نمى‌ديد، بى‌تفاوت مى‌ماند، اما با جمع اين هر سه عامل به حركت رسيد. 📚 آیه‌های سبز، ص۲۸ / مسئولیت و سازندگی، ص۲۵۱ ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan
🔰 شناخت اهميت‌ها استادم بارها مرا نصيحت مى‌كرد كه جايى خودم را گرو نگذارم و مطلع شده بود كه ضامن كسى شده‌ام. اين روايت را تذكر دادند كه «الضمانة غرامة»؛ضمانت غرامت است. غصه است. گفتم با توجه به همين مسأله اقدام كرده‌ام؛ چون بايد حساب كرد كه چه كسى غرامت را بهتر مى‌تواند تحمل كند و چه كسى تواناتر است. من اگر به اين خاطر به زندان هم بيفتم، هيچ باكم نمى‌شود و نظام كارم از هم نمى‌پاشد، در حالى كه آن طرف چه بسا به جنون برسد و يا به قبرستان نقب بزند و يا شيرازه‌ى زندگى‌اش از هم بپاشد. 📚 آیه‌های سبز، ص۵۵ / درس‌هایی از انقلاب، دفتر اول(کتاب انتظار)، ص۱۲۲ از مرحوم استاد صفایی حائری ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan