🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
شهید سید احمد علی هاشمی اهل روستای نصرآباد در اطراف تربت جام بود. 🏠
قبل از انقلاب هم در مشهد و هم در تربت جام فعالیت میکرد و در برهه ی انقلاب ،برادرش به شهادت رسید.✨
این سید بزرگوار💚 ابتدا بسیج و سپس کمیته و پس از آن در نیرو انتظامی مشغول به کار شد.
او از طرف بسیج و کمیته به جبهه اعزام شده بود و در جبهه ی کردستان برا نجات جنازه و اسلحه ی شهیدی از چنگال کومله ،خود را به آب انداخته و جانبازی مختصری را نصیب خود کرد.❤️🩹
💍ازدواج ایشان با بانویی از سادات طباطبایی مشهد ،توسط معرف صورت گرفت . پس از ازدواج برای کار راهی تربت جام شده و در روستای نصرآباد ساکن شدند.از این سید بزرگوار ،چندین فرزند👨👩👧👦 به یادگار مانده که در هنگامه ی شهادت یک سال از ازدواج دختر بزرگ ایشان میگذشت و دختر کوچک ایشان،شش ساله بود.
⚜از خصوصیات اخلاقی ایشان میتوان به: رفاقت با بچه هایش🤹♂
و شوخ طبعی اش اشاره کرد.
ایشان قبل ورود به نیروی انتظامی از همسر خود رضایت گرفته و گفته بود:«اگر ناراضی هستی،نمی روم».🤷🏻
⚜ماجرای شهادت ایشان از زبان 🧕همسرشان،شنیدنی است:« حاج آقا،در هنگام عزیمت به ماموریتی در بیرجند ،گفتند که هفتاد و یک روز دیگر شهید می شوم و این وعده ای بود که در دستخطش هم نوشته بود_ایشان قبل هرماموریت در دفتری📜 وصیت نامه می نوشتند_ و همان هم شد.
اشرار در بازه ای از زمان،در شهر ها و روستا ها شلوغ می کردند . ایشان در صبح🌞 پنجشنبه ای بیرون رفتند و گفتند:«دعا کنید تو راه تصادف نکنم و شهید بشم» ، این سید بزرگوار و همکارانشان در پاسگاه ابتدای تربت جام ، با اشرار درگیر شدند❌ که در این درگیری حاج آقا به شهادت رسیدند .✨ بعدا گفتند که قاتل ایشان را کشتند.
جنازه ی شهید را بنابر وصیت خودشان در بهشت رضای مشهد دفن کردیم⚰
چون ایشان وصیت کرده بودند ، مرا همانجا دفن کنید که می خواهید زندگی کنید ، ما هم قصد عزیمت به مشهد را داشتیم .🏠
بعد از شهادت ایشان ، چند سالی نصرآباد ماندیم و پس از قبولی بچه ها در دانشگاه به مشهد آمدیم ».
❤️بانوی سادات از پس از شهادت می گوید:«به همان عشق قدیم،فکر میکنم با ما زندگی میکند،خوابش را می بینم.برا ازدواج بچه ها،با حاج آقا مشورت میکردم و خوابشان را می دیدم.خیلی از آشنا ها از حاجت گرفتن از شهید می گویند».❤️
🤲برای ظهور منجی بشریت و شادی ارواح مطهر شهدا،صلوات🤲
#کانون_خادمین_گمنام_شهدا
#عید_دیدنی_سید_شهدایی
#شهید_سید_احمدعلی_هاشمی
#خواهران
🆔 @KhGShohada_ir
۱۶ تیر ۱۴۰۲
هدایت شده از کانون خادمین گمنام شهدا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
شهید سید احمد علی هاشمی اهل روستای نصرآباد در اطراف تربت جام بود. 🏠
قبل از انقلاب هم در مشهد و هم در تربت جام فعالیت میکرد و در برهه ی انقلاب ،برادرش به شهادت رسید.✨
این سید بزرگوار💚 ابتدا بسیج و سپس کمیته و پس از آن در نیرو انتظامی مشغول به کار شد.
او از طرف بسیج و کمیته به جبهه اعزام شده بود و در جبهه ی کردستان برا نجات جنازه و اسلحه ی شهیدی از چنگال کومله ،خود را به آب انداخته و جانبازی مختصری را نصیب خود کرد.❤️🩹
💍ازدواج ایشان با بانویی از سادات طباطبایی مشهد ،توسط معرف صورت گرفت . پس از ازدواج برای کار راهی تربت جام شده و در روستای نصرآباد ساکن شدند.از این سید بزرگوار ،چندین فرزند👨👩👧👦 به یادگار مانده که در هنگامه ی شهادت یک سال از ازدواج دختر بزرگ ایشان میگذشت و دختر کوچک ایشان،شش ساله بود.
⚜از خصوصیات اخلاقی ایشان میتوان به: رفاقت با بچه هایش🤹♂
و شوخ طبعی اش اشاره کرد.
ایشان قبل ورود به نیروی انتظامی از همسر خود رضایت گرفته و گفته بود:«اگر ناراضی هستی،نمی روم».🤷🏻
⚜ماجرای شهادت ایشان از زبان 🧕همسرشان،شنیدنی است:« حاج آقا،در هنگام عزیمت به ماموریتی در بیرجند ،گفتند که هفتاد و یک روز دیگر شهید می شوم و این وعده ای بود که در دستخطش هم نوشته بود_ایشان قبل هرماموریت در دفتری📜 وصیت نامه می نوشتند_ و همان هم شد.
اشرار در بازه ای از زمان،در شهر ها و روستا ها شلوغ می کردند . ایشان در صبح🌞 پنجشنبه ای بیرون رفتند و گفتند:«دعا کنید تو راه تصادف نکنم و شهید بشم» ، این سید بزرگوار و همکارانشان در پاسگاه ابتدای تربت جام ، با اشرار درگیر شدند❌ که در این درگیری حاج آقا به شهادت رسیدند .✨ بعدا گفتند که قاتل ایشان را کشتند.
جنازه ی شهید را بنابر وصیت خودشان در بهشت رضای مشهد دفن کردیم⚰
چون ایشان وصیت کرده بودند ، مرا همانجا دفن کنید که می خواهید زندگی کنید ، ما هم قصد عزیمت به مشهد را داشتیم .🏠
بعد از شهادت ایشان ، چند سالی نصرآباد ماندیم و پس از قبولی بچه ها در دانشگاه به مشهد آمدیم ».
❤️بانوی سادات از پس از شهادت می گوید:«به همان عشق قدیم،فکر میکنم با ما زندگی میکند،خوابش را می بینم.برا ازدواج بچه ها،با حاج آقا مشورت میکردم و خوابشان را می دیدم.خیلی از آشنا ها از حاجت گرفتن از شهید می گویند».❤️
🤲برای ظهور منجی بشریت و شادی ارواح مطهر شهدا،صلوات🤲
#کانون_خادمین_گمنام_شهدا
#عید_دیدنی_سید_شهدایی
#شهید_سید_احمدعلی_هاشمی
#خواهران
🆔 @KhGShohada_ir
۲۱ تیر ۱۴۰۲
꧁ بِسمِرَبِشُهِداءِوِالصِدیقین ꧂
جانباز دفاع مقدس"سیدهاشممیربمانی"
از زبان سید هاشم 🧔🏻♂
⚜من سیدم و متولد ۱۳۴۵ که جانبازی ۲۵ درصدی از ناحیه پا دارم و هم اکنون در ساختمان سه طبقه ای در مشهد ساکن ام که هر سه طبقه از همسایگان جانبازهستند.🏘
💍من در سال ۱۳۶۶ ازدواج کردم در حالی که جانبازی در سال ۱۳۶۵ رخ داده بود.
از زبان همسر سید هاشم🧕
ایشان سال ۶۵ که مجروح شدند سال ۶۶ به خواستگاری بنده امدند برادرم هم مانند برادر حاج اقا شهید هستند ، من یادمه اون زمان درس میخوندم و خیلی برایممهم بود..
وقتی خانواده حاج اقا امدند خواستگاری ، به یاد دارم همانجا مادرم با همان حال ناخوشی گفتند🥲
اگه همین الان من بميرم اون دنیا جواب حضرت زهرا" سلاماللهعلیها " رو چی بدم😞🤷♀
بگم مومن بود✨ سید بود 💚چون جانباز بود ندادیم! بنده هم قانع شدمو جواب بله رو دادم😁⚡️
⚜نحوه جانبازی سیدهاشم
🧔🏻♂وی نحوه جانبازی خود را اینگونه تعریف میکند: ما تو شلمچه یه شهرکی داريم که فاصلش با نقطه مرزی عراق ۲۵ متره که اندازه یک نهر فاصلشه..
اونجا تو واحد عملیات که بودیم روزی یک بار باید میرفتیم سرکشی میکردیم👀
تو این رود سه لوله بود برای مواقعی که جذر و مد میشه 🌊
وقتی اب بالا میاد سر ریز نکنه و بره آبیاری نخلستان ها 🌴که دوتاش پر ازگِل شده بود.
دیگه مورد استفاده نبود فقط یک لوله بود که تهش کمی گِل بود ، ظاهرا بچه های تخریب تو این لوله رو یازده تا مین کاشته بودند💣 و به ما هم نگفته بودند ما هم هر روز از انجا عبور میکردیم.🏃🏃
روزی رفتیم به یکی از دوستامون اونجا رو نشون بدیم 🤌که بعدش بریم مرخصی اونجا گفتیم یه نارنجک بندازیم تو سنگر عراقی ها که اگه یک وقت عراق حمله کنه بهمون چقدر ممکنه تلفات بگیره.😥
💣نارنجکو انداختم و باشتاب رفتم تو لوله
🦵پام رفت رو یه مین اول فکر کردم عراق آرپیجی زده ولی گرد و غبار🌪 که خوابید فهمیدم پام رفته رو مین خونریزی هم زیاد نداشت چون با اتش سوزی سوخته بود .🔥
و پام از مچ به پایین قطع شده بود.❌
🤲برای ظهور منجی بشریت و شادی ارواح مطهر شهدا،صلوات🤲
#کانون_خادمین_گمنام_شهدا
#عید_دیدنی_سید_شهدایی
#جانباز_دفاع_مقدس
#جانباز_سید_هاشم_میربمانی
#خواهران
🆔 @KhGShohada_ir
۲۴ تیر ۱۴۰۲