ظهور نزدیک است
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته #قسمت81 نجوای خانم اُمِّ کلثوم: من با چشمهای کودکانهی خودم شاهد بودم که تو
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت82
نجوای خانم اُمِّ کلثوم:
داشت از مردم مردار، مردم مقبور، مردم جنازه صدا درمیآمد که:
- چه شده است؟⁉️ دختر پیامبر با خلیفه سخن نمیگوید.
و اینها میبایست، فکری بیندیشند، به خدعهای بیاویزند و نیرنگی بسازند.
دهها نفر را واسطه کردند تا از تو وقت ملاقات بگیرند و تو به همه پاسخ رد دادی.
آخر الامر دست به دامان پدرم علی شدند.
علی به باران میماند، بر مومن و کافر بیمضایقه میبارد. علی که از سینهی عمرو بن عبدود بیتقاضا برمیخیزد، تقاضای دشمنش را زمین نمیزند، هر چند که در جوف این تمنا، نیرنگ خفته باشد و او این نیرنگ را بداند و خدعهسازان و نیرنگ بازان را بشناسد.
(مولای مظلوم، مولای مهربون😭
پدر به تو گفت:
- آن دو تقاضای ملاقات کردهاند، شما چه میگوئید؟⁉️
تو گفتی:
- علی جان! تو رای مرا میدانی، اما خانه، خانهی توست و من مطیع فرمان تو.
وقتی آن دو وارد شدند و سلام کردند، تو روی برگرداندی و دیوار را بر آن دو ترجیح دادی.
ابوبکر گفت:
- ما اشتباه کردهایم، پشیمانیم، آمدهایم که از گناه ما بگذری و ما را ببخشی.
دروغ میگفتند، وقاحت بسیار میخواست گفتن این چند کلام. آنچه آنها کرده بودند اول غصب خلافت بود، دوم غصب فدک و باقی کارها به تبع آن.
بازگشت از این دو اشتباه یعنی دست برداشتن از خلافت و پاکشیدن از فدک.
و زمان برای این هر دو دیر نبود.
پس آنها قائل به اشتباه خود نبودند، دروغ میگفتند، از کردههای خود پشیمان نبودند، میخواستند هم خلافت و فدک را داشته باشند و هم از خشم و غضب تو در منظر عام در امان بمانند و این هر دو با هم نمیشد.
زر و زور را گرفته بودند، میخواستند به ریسمان تزویر هم چنگ بزنند و تو این ریسمان را با خنجر کیاست بریدی.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
⚫️اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
✍🏻 #به_قلم_سید_مهدی_شجاعی
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🆔 @mahfa110