eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
58.8هزار عکس
60.3هزار ویدیو
1.3هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀 حمایت امام از ما، هم «حمایت مادی» است هم «حمایت معنوی» 🌀 امام، حمایت‌کنندۀ انسان بعد از انجام خطا و معصیت است 🌀 آیا می‌شود خدا به دعای پیامبر و امام برای امت، ترتیب اثر ندهد؟! 💠 بی‌تو به‌سر نمی‌شود(۷) 🔹 حمایت امام از ما، هم «حمایت مادی» است (برای اینکه آزادی و امکان زندگی و رشد و شکوفایی پیدا کنیم) هم «حمایت معنوی» است، اما حمایت معنوی یعنی چه؟ 🔹 دین یک برنامه‌ای برای شکوفایی به ما می‌دهد، ولی ممکن است ما در اجرای این برنامه، دقیق عمل نکنیم، یعنی اشتباه یا معصیت کنیم. در این صورت آیا اولین اشتباه، آخرین اشتباه ما خواهد بود و جبران نخواهد شد؟ 🔹 یکی از کارهایی که امام انجام می‌دهد این است که حمایت‌کنندۀ انسان بعد از خطا و معصیت است. قرآن می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» کسانی که به خودشان ظلم کردند اگر پیش تو آمدند و استغفار کردند و تو برای آنها استغفار کردی، خداوند تواب رحیم است! 🔹 وقتی خدا به دعای پدر و مادر برای فرزند و دعای مؤمنین در حق هم، ترتیب اثر می‌دهد، آیا می‌شود به دعای پیامبر و امام برای امت، ترتیب اثر ندهد؟! درحالی‌که می‌دانیم پیامبر(ص) و ولیّ خدا چقدر حق به گردن ما دارند و چقدر ما را دوست دارند! اینها زمینه‌ای برای استجابت دعایشان دربارۀ ما پدید می‌آورد. 🔹 استغفار و دلسوزیِ پیامبر(ص) و امام برای امتش در عالم مؤثر است. واقعاً اگر امام‌زمان(ع) در این شب‌ها برای ما طلب مغفرت نکنند ما بیچاره می‌شویم. ایشان در مرقومۀ مبارک خود فرمودند: اگر دعای ما برای شما نباشد، دشمنان شما را نابود خواهند کرد. «وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاء» 🔹 گاهی استغفار می‌کنیم اما تا وقتی ولیّ خدا از ما راضی نشود امکان ندارد خدا معذرت‌خواهی ما را بپذیرد. در زیارت جامعه می‌خوانیم: «يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُم‏» اصلاً امکان ندارد بدون رضایت شما، من بتوانم از این گناهان عبور کنم. 🔹 اگر ما ولیّ خدا را آزرده کرده باشیم، اول باید عذرخواهی کنیم. این «حق‌الناس» است و ما در واقع برترین انسان‌ها را اذیت کرده‌ایم، لذا باید عذرخواهی کنیم. تا او از ما راضی نشود خدا هم راضی نمی‌شود. یک نمونۀ ساده‌اش این است که اگر پدر و مادر راضی نشوند خدا نمی‌بخشد. 👤علیرضا پناهیان 🚩حرم امام رضا - ۹۹.۰۲.۱۳ 👈🏻 صوت و متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/6209 @Panahian_ir 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
🔰 بسته پیشنهادی برای آمادگی شب قدر | سخنرانی، کلیپ و متن 🔻شب قدر از چه چیزی توبه کنیم؟ 🔻برخی از شرایط قلبی برای حضور در شب قدر 🔻سه وجه اهمیت شب قدر 🔻 آداب بهتر دعا کردن و مراسم قرآن به سر 🔻آمادگی برای شب قدر با ترس از هیبت شب قدر 🔻نقش احساس تنهایی برای داشتن یک شب قدر خوب 🔻 نقش امید به خدا برای داشتن یک شب قدر خوب 🔻نگرانی از عاقبت بخیری، مهمترین مسأله شب قدر 🔻رمز استجابت دعا و استغفار از گناه چیست؟ 🔻فهرست یازده‌گانۀ برای آمادگی قلبی در شب قدر 🔻مراتب سه‌گانه حیات بشر + مراسم قرآن به سر 🔸برای مشاهده و دریافت به لینک زیر مراجعه کنید: 📎 Panahian.ir/post/6273 @Panahian_ir
Panahian-Clip-PeymoodanRaheSadSale.mp3
899.4K
🎵برای پیمودن راه صدساله در یک شب آماده‌ای؟ @Panahian_ir 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
📌برنامه علیرضا پناهیان در شب‌های قدر 🔸 قرائت دعای جوشن کبیر، از ساعت ۲۲:۳۰ | میدان فلسطین، مسجد جامع امام صادق(ع) 🔻تذکر مهم: با توجه به برگزاری مراسم در فضای باز، زیرانداز همراه خود داشته باشید. 🔸 سخنرانی و مراسم قرآن به سر، از ساعت ۲:۱۰ بامداد، مصلی بزرگ تهران؛ پخش زنده از شبکۀ افق 🔻تذکر مهم: برنامه مصلی بدون حضور جمعیت برگزار میشود. 👈🏼 پخش زنده صوتی: 📎 aparat.com/panahian_Audio/live 👈🏼 پخش زنده تصویری: 📎 aparat.com/panahian_ir/live 📎 instagram.com/Panahian_live @Panahian_ir
🔰 تفسیر سوره حمد 3️⃣ 3️⃣ | غایت سیر غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است؛ چنانچه در قدسیّات وارد است:‏ ‌‏یا بنَ آدَمَ خَلَقتُ الاشیَاءَ لِاجلِکَ، وَ خَلَقتُکَ لِاجلی؛‌‎ ‌‏و در قرآن شریف خطاب به موسی بن عمران- علی نبینا و آله و علیه السلام- فرماید که:‌‏ وَ اصطَنَعتُکَ لِنَفسِی ‌‏و نیز فرماید:‌‏ وَ انَا اختَرتُکَ ‏پس، انسان مخلوق «لاجل الله» و ساخته شده برای ذات مقدّس اوست؛ و از میان موجودات او مصطفی و مختار است؛ غایت سیرش وصول به باب الله و فنای فی ذات الله و عکوف به فناء الله است؛ و معاد او الی الله و من الله و فی الله و بالله است؛ 📚 کتاب تفسیر سوره حمد، ص۴۱ 🏴 @Sahifeh_noor 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 گناهی که با شفاعت پیامبر هم بخشیده نمی‌شود 🔸گفتاری از حجت‌الاسلام قرائتی @doshmanshenasiy 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
✖️تصویر دیده نشده مقام معظم رهبری، سردار قاآنی و ادواردو آنیلی @doshmanshenasiy 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سید بحرالعلوم در شب قدر از خدا چه خواست؟ علامه حسن زاده آملی ☑️@doshmanshenasiy 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شیخ حسین انصاریان در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان: 💠 خدایا به محرومیت در ماه رمضونت صبر کردیم، اما به محرومیت از صبر نداریم 💠 خدایا ما در ماه جریمه شدیم، ما رو با محروم شدن از ابی عبدلله جریمه نکن 😔😔 @doshmanshenasiy 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️بحران در اروپا : از هر 7 زن اروپایی 1 نفر قربانی خشونت خانگیست! ⚡️در این کلیپ ویرانگر، از اوضاع اسفبار زنان سوئد، کشوری که بالاترین میزان برابری جنسیتی را داراست با خبر شوید و حقایقی که از دید بسیاری از عوام پوشانده اند را با دقّت مشاهده فرمائید.
ای آرزوی هرشب احیای ما، بیا... ☑️@doshmanshenasiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صیحه آسمانی در سالی که بناست بشود شنیده میشود! 🔸این صیحه در ماه رمضان شنیده می شود. 🔸این صیحه در سحر یا صبح ماه مبارک رمضان شنیده می شود. 🔸امشب غوغا کنید و ظهور را تمنا کنید... 🎬 حجت الاسلام ☝️ http://eitaa.com/joinchat/2363949065C888149b305 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در غرب یک زنی که برای سوار شدن به مترو ماسک نزده بود پلیس‌های مهربان آنجا بجای کتک و بگیرو ببند(جلوی چشم بچه‌اش) یک ماسک به او دادند تا به مقصدش برسد شما افکارتون نسبت به غرب نایس خرابه🙃 http://eitaa.com/joinchat/2363949065C888149b305 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
❗️ 🍃امام علی (ع) : اگر مردم خبر داشتند که در قبرها چه می گذرد حتی یک گناه هم نمی کردند . @Arefin 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
🍃آیا هیچ نگران هستیم؟! این‌جور متدین هستیم؟! اگر به راستی شیعیان کسانی هستند که: «یفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یحْزَنُونَ لِحُزْنِنا؛ برای شادی ما شاد، و برای ناراحتی ما محزون می‌شوند»، آیا ما این‌طور هستیم، آیا در شادی و غم با ائمه علیهم‌السلام شریکیم؟! آیا می‌شود شیعه باشیم و یک شب بگذرد و برای نابودی دشمنان اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام دعا نکنیم؟! @Arefin 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🌸استاد آیت الله (ره) موضوع : درس اخلاق و پرسش و پاسخ (۱) 💯👌👌 ✅خیلی فوق حتما گوش کنید👌 ⭕️ @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@dars_akhlaq (22).mp3
3.1M
📢 💐🎙آیت الله تهرانی (ره) 💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک رمضان ( روز بیست و دوم ) ✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@dars_akhlaq .mp3
1.35M
📢 🌸آیت الله تهرانی (ره) موضوع : روایت حضرت موسی (ع) و بنده گناهکار 💢 💢 @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@dars_akhlaq.mp3
3.15M
🔊 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 🔵موضوع:توصیه های در مورد نماز ⭕️ ⭕️ @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@dars_akhlaq (2).mp3
943.9K
📢 🎙🌸 آيت الله (ره) 🔴موضوع:من یک روز نماز می خوانم، دو روز نماز نمی خوانم چکار کنم⁉️ 🔍 @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@dars_akhlaq.mp3
8.74M
📢 🍃🎙استاد آیت الله 🔵موضوع: عظمت شب قدر @dars_akhlaq 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. ص
✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف ا
✍️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110