فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بفاطمه، بفاطمه، بفاطمه 🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لگد زدم بچه شو انداختم . . 💔
#حسینستوده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جزحسیــن فاطمه برای ماشاهی نیست...
حاج#مهدی رسولی
.
.
.
.
.
#دلتنگ_کربلا#زیارت#بین الحرمین#
از زبون امیرالمؤمنین دارم میگم
با فهم نداشته خودم :
زهرا جانم داری میری ؟! :)
داری علی رو بین این نامردا تنها میزاری ؟!
نمیگی علی دلش برات تنگ میشه ؟!😭
زهرا جانم چرا جواب نمیدی عزیز دلم ؟!💔
فاطمیہکہمیشود
زیاددسترویسینہبگذارید
وسلامکنیدبهعلیعلیهالسلام
اینروزهاکسیجوابسلامعلی
رانمیدهد...
#فاـطمہاُمے
#فاطمیہ
💔❤️🩹
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام مادر
الهی مادر ، برات بمیرم...🖤
اللّهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ ابیها وَ بَعلِها و بَنیها وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما احْاطَ بِه عِلْم
یا صاحب الزمان
تلافی سیلیِ کوچه آرزوی ماست...
برگرد و روی غیرت ما هم حساب کن...
قرار بود اگه ۶۰۰ نفر بشیم ۱۰ تا پارت بزارم 🥲
بریم برای گذاشتن پارت از رمان 🪴
🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸
💗🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗
🌸💗🌸💗🌸💗🌸💗
💗🌸💗🌸💗🌸💗
🌸💗🌸💗🌸💗
💗🌸💗🌸💗
🌸💗🌸💗
💗🌸💗
🌸💗
💗
👒#دخترعموی_چادری_من
📗#پارت56
- چی می گی برای خودت! یاس دختر عموی منه! بی خود کردی از ما بگیریش!
تا همین الان که اینجایی خدا رو شکر نرفتم حکم جلب تو بگیرم!
پاشا پوزخندی زد و گفت:
- اولا صداتو برای من نبر بالا! اصلا از تو یکی خوشم نمیاد بخوای دور زنم بپلکی! بعدشم من توی اتفاقات بین شما هیچ دخالتی نداشتم یاس هم قانونی زن منه و هیچ غلطی نمی تونی بکنی پس بیخودی جلز و ولز نکن !
پسر عموم باز خواست چیزی بگه که عمو گفت:
- پارسا بشین!
پارسا نشست و با خشم به پاشا نگاه کرد.
پاشا هم بی خیال نگاهش کرد و بیشتر حرص می خورد پسر عموم.
رو به همه گفتم:
- من زندگی مو دوست دارم پاشا با بقیه فرق داره لطفا چون پاشا از اون خانواده است باهاش بدرفتاری نکنید!
بی بی گفت:
- باشه دخترم تو راست می گی .
رو به پاشا گفت:
- ببخشید پسرم ما به قدر کافی بدی دیدیم از اون خانواده که اینطور می کنیم نمی خوایم یاس یادگار برادر شوهرم هم بلایی سرش بیاد.
پاشا گفت:
- درک می کنم حالتون رو.
گوشی پاشا زنگ خورد.
بلند شد و با ببخشیدی سالن رو ترک کرد.
بی بی با لبخند گفت:
- اقا یاس و ببین مثل مادرش چادری و قشنگ و موادبه!
و اه کشید و اشک توی چشم هاش جمع شد.
عمو گفت:
- خانوم بسه به جای اینکه خوشحال باشی تهتغاری داداشم پیدا شده دورش بگردم