4_468051916576786804.mp3
4.02M
❣️ #زیارٺ_عاشـورا ❣️
#هر_روز_یڪ_زیارت_عاشورا_بخوانیم
به نیت ظهور و سلامتی 😍
#مولا_صاحب_الزمان_عج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حدیث کساء۩علی فانی.mp3
7.51M
💠💎📿 #حدیث #کساء
🎙 با نوای علی فانی
حسوحالمعنوی:⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد»
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
زیارتجامعهکبیره۩علیفانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا
📖 #زیارت صوتی #جامعه_کبیره
بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است
🎙 با نوای علی فانی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
•°🌱
#السلامعلیڪیااباعبدلله
بھنیتزیارتشمیخوانیم:
صَلَےاللّٰھُعَلَی۟ڪ۟یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟
السلامعلےمنالاجابھتحتقبتھ
السلامعلےمنجعلاللھشفاءفےتربتھ🍃
#صباحڪمحسینی♥(:
#سلام_ارباب_خوبم😍✋
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#سلام_امام_زمانم😍✋
اے بودم،از نبودِ تو نابود مےشوم
میسوزم از فراقِ تو و دود مےشوم
آقا بیا و با دَمِ عیسایے ات ببین
نابودم و زِ بودِ تو موجود مےشوم
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
من به قلبم قفل ایمان میزنم
پیش تو دل را به دریا میزنم
تا بگویم رهبرم سید علی
من خودم دشمنت را به خاک میزنم
#رهبرانه
#سلام_حضرت_آقا☺️😍
#امام_خامنه_ای
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مــدافـ؏حیــایــم❗️
و امــانٺدارچــادرےهســٺـم
ڪہبعضـےهــافــࢪامۅݜـݜڪردند...💔
#دخٺࢪونھ✨
#حجاب
#عفاف
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
tavassol-mansuri.mp3
5.55M
#سه_شنبه_های_جمکرانی
❣️ #دعای #توسل با روضه
#امام_زمان_ارواحنا_فداه 🕊💌
🎤 حاج مهدی#منصوری
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
هر سه شنبه به نیت ظهور #امام_زمان (عج) دعای توسل می خوانیم
بارانی و دلگیر هوایِ بی تو
محزون و غم انگیز نوای بی تو
برگرد که بیقرارم و بیتابم
بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو!
تعجیل درظهور مولاعج #۱۴صلوات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصلچهارم ( #ایامنوروزومشهد) #قسمت51 سفر جنوب تازه فهمیدم چقدر بودن کنار ه
✨﷽✨
#یادت_باشد❤
✍ #فصلچهارم
( #ایامنوروزومشهد)
#قسمتـ52
پیله کرده بودسال تحویل کنار حرم حضرت معصومه(س)باشیم،گفتم:((حمید آخر سال جاده ها شلوغه،ما هم که ماشین نداریم،سختمون میشه)).
گفت:((تو از پدر ومادرت اجازه بگیر،خودش جور میشه،من تو رو از حضرت معصومه (س) گرفتم می خوام بریم تشکر کنم)).
از پدر ومادرم اجازه گرفتم که یک روزه برویم و برگردیم،روز بیست و نه اسفند آفتاب نزده راه افتادیم.
میخواستیم قبل از این که ترافیک بشود به یکجایی برسیم ولی جاده ها خیلی شلوغ بود،انگار همه نیت کرده بودند لحظه تحویل سال کنار حرم باشند.
با هزار مشقت به قم رسیدیم،یک ساعت مانده به تحویل سال حوالی ساعت دو بعد از ظهر حرم بودیم.
وقتی خواستیم برای زیارت از هم جدا بشویم اصلا حواسمان نشد یک جای مشخص قرار بگذاریم که لحظه تحویل سال کنار هم باشیم.
فکر کردیم گوشی هست و میتوانیم بعد زیارت تماس بگیریم،رفتنمان همان و گم کردن همدیگر همان!
گوشی ها آنتن نمی داد،چند بار صحن وسط آن همه شلوغی بین جمعیت دنبالش گشتم.
میدانستم حمید هم گوشه به گوشه دنبال من است، انگار قسمت نبود اولین سال تحویل زندگی مشترکمان کنار هم باشیم.
قبل از این که جدا شویم عینک دودی زده بودم،
حمید تمام این مدت دنبال یک خانم چادری با عینک دودی می گشت،غافل از این که من عینک را در آورده بودم.
من هم از بس بین جمعیت چشم دوانده بودم وگردنم را این طرف و آن طرف کرده بودم،انرژی برایم نمانده بود.
سختی راهی که آمده بودیم تاقم یک طرف، این چندساعتی که دنبال هم گشتیم یک طرف.
کنارحوض وسط صحن نشسته بودم که آنتن گوشی ها درست شد وماتوانستیم یک ساعت ونیم بعداز سال تحویل همدیگر را پیدا کنیم...
#ادامه_دارد...
التماس دعای فرج🤲🌹
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌺🍃🌺.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصلچهارم ( #ایامنوروزومشهد) #قسمتـ52 پیله کرده بودسال تحویل کنار حرم حضر
✨﷽✨
#یادت_باشد❤
✍ #فصلچهارم
( #ایامنوروزومشهد)
#قسمتــ53
تا حمید را دیدم گفتم:
از بس هوش و حواسم به پیدا کردنت رفته بود متوجه نشدم سال چطوری نحویل شد.
جواب داد:منم خیلی دنبالت گشتم،لحظه تحویل سال کلی دعا کردم برای زندگیمون.
دستش را محکم گرفته بودم،نمی خواستم لحظه ای بینمان جدایی باشد.
آن قدر شلوغ بود که نشد جلوتر برویم،همان جا داخل حیاط رو به روی صحن آیینه به سمت ضریح گفت:
((خانوم!خانومم رو آوردم ببینی، ممنونم که منو به عشقم رسوندی!)).
تقریبا غروب شده بود،آن موقع نه رستورانی باز بود نه غذایی پیدا می شد،آن قدر خسته بودیم که توانی برای چرخیدن دنبال غذا خوری نداشتیم.
چند تا بیسکوییت گرفتیم و برای برگشت سوار تاکسی به سمت میدان هفتاد و دو تن راه افتادیم.
قرار گذاشته بودیم تا شب خانه باشیم،چند باری از این که به خاطر شلوغی و گم کردن هم نتوانسته بودیم چیزی بخوریم عذرخواهی کرد.
برای قزوین ماشینی نبود،ناچارا سوار اتوبوس های زنجان شدیم که وسط راه پیاده شویم.
بدجوری ضعف کرده بودم،با این گرسنگی بیسکوییت هاحکم لذیذترین غذای ممکن را داشت.
حمید با خنده گفت:
((تو زن کم خرجی هستی،من از صبح نه به تو صبحونه دادم،نه ناهار،برای شام هم که می رسیم قزوین،اگر این انقدر کم خرج باشی هر هفته می برمت مسافرت))
،مسافرت های یک روزه این مدلی زیاد می رفتیم،گاهی ساده بودن و ساده سفر کردن قشنگ است!
از قم که برگشتیم عید دیدنی و دید وبازدید ها شروع شد،حمید برای من مانتو شلوار گرفته بود،مثل همیشه شیک ترین لباس ها را انتخاب کرده بود،زیاد از این مرام ها می گذاشت.
معمولا هدیه برای من لباس یا شاخه گل طبیعی می خرید.
من هم برایش عطر و ادکلن گرفتم،همه مدل عطر وادکلن استفاده می کرد از عطر هایی مثل گل یاس و گل محمدی تا ادکلن هایی مثل فرانس و هالیدی و لاو.
عید آن سال حمید حسابی تیپ زده بود،کت و شلوار با عینک دودی،ساعتی هم که من به عنوان کادوی روز عقد برایش خریده بودم،انداخته بود...
#ادامه_دارد...
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌺🍃🌺.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌺.🍃🌺.═╝