eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم 💔 پسر کوچولو وارد بقالی
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 روز اول مهر بود. داخل ماشین نشسته بودم و منتظر بودم تا مدرسه ی دخترم تعطیل شود. صدای زنگ مدرسه و بعد هیاهوی بچه ها به گوش رسید. کمی بعد از آن دخترم با یک شاخه گل سرخ سوار ماشین شد. بهش خسته نباشید گفتم و پرسیدم که گل را مدرسه به عنوان هدیه شروع سال تحصیلی داده است؟ دخترم با هیجان پاسخ داد که نه، یک پدر مهربان این گل را به تمام بچه ها هدیه داده است. با بی تفاوتی شانه هایم را بالا انداختم و ماجرا را فراموش کردم. ولی این اتفاق بارها و بارها تکرار شد. در هر مناسبتی به خصوص در جشن های مذهبی بچه های کلاس دخترم با یک هدیه کوچک به خانه می آمدند. 🎁هدیه ای از یک پدر مهربان. اوایل زیاد برایم مهم نبود ولی کم کم برایم به صورت یک معما در آمد که کدام یک از اولیاى بچه های کلاس این کار را انجام می دهد. پیش خودم فکر کردم که حتما می خواهند خودشان را به عنوان مهربان ترین پدر معرفی کنند. ⁉️دخترم تعریف می کرد که برای بچه های کلاس هم این موضوع به یک معمای مرموز تبدیل شده بود حتی خیلی از بچه ها ادعا می کردند که شاید پدر آن ها این کار را انجام می دهد ولی هنوز هیچ کس نمی دانست آن پدر مهربان کیست. تقریبا شش ماه از سال می گذشت که تصمیم گرفتم با چند نفر از والدین پیش معلم کلاس برویم و از او سوال کنیم که کدام یک از والدین این کار را انجام می دهد. مادر یکی از بچه ها معترض بود که با این کار بچه ها از این که پدر و مادرشون بهترین پدر و مادر نیستند ناراحت می شوند. معلم بچه ها قول داد که در جشن بعدی آن پدر را معرفی کند. هفته ی بعد که روز ولادت یکی از امامان علیه السّلام بود دخترم با هیجان سوار ماشین شد با تعجب دیدم که خیلی خوش حال است انگار که پدر او مهربان ترین پدر بوده است. با خوش حالی توضیح داد که فهمیده اند بهترین پدر چه کسی است! 👧🏻 دخترم گفت که بهترین پدر، پدر همه ماست. این هدایا در تمام طول سال از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف بوده است او که بهترین پدر برای همه ما شیعیان است. تا خانه پشت فرمان اتومبیل اشک ریختم و خدا را به خاطر داشتن این پدر مهربان شکر کردم و به قشنگی این کار و به ابتکار آن اولیایی که به این سادگی بچه ها را با امام عصرشون آشنا کرده بودن آفرین گفتم. 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم💔 روز اول مهر بود. داخل
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم می آید اسفند ماه بود، پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش. بیل که می‌زد از زمین خاک بلند می‌شد! در عالم خودم گفتم: پدر این بذرها سبز نمی‌شوند ! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری. هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم! پسر کفر نگو، من دانه‌ها را زیر خاک می‌گذارم، هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز می‌شود! اسفند بدون بارش گذشت. فروردین و اردیبهشت آمدند و بدون باران رفتند. خرداد بود که به خودم گفتم؛ دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بی‌خود گندم نکار سبز نمی‌شود! یک روز لکه‌ای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و ... آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد، به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود. پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقه‌ی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت می‌داد. پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی می‌لرزید ادامه داد: امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت، شبیه همان بذری می‌بینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم کمتر از پنج سال داشتم،
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 دیروز برای اصلاح سر به آرایشگاه محله‌ی جدید رفتم. با آرایشگر درباره ‌ی موضوعات مختلف صحبت کردیم. او گفت: من باور نمی‌کنم امام زمان وجود داشته باشد! پرسیدم: چرا؟ آرایشگر جواب داد: مگر شما نمیگین او پدر فقیران و یتیمان و گرفتاران است. پس چرا دنیا از فقر و گرفتاری و درد و رنج پر شده؟ اگر امام زمان وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشه. اصلاح تمام شد اما اشکال آرایشگر بی پاسخ مانده بود. به او گفتم راجع به این موضوع بعدا صحبت می‌کنیم. آرایشگر لبخندی زد و به شوخی گفت: باشه برو دَرسِت را بخون و بیا! به محض این که از آرایشگاه بیرون آمدم، در خیابان مردی ژولیده را دیدم با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده. برگشتم و به آرایشگر گفتم: می‌دونی چیه؟ به نظر من تو این شهر آرایشگری وجود ندارد! آرایشگر با تعجب گفت: می‌دونم منظور دیگری داری، اما چرا این حرف را می‌زنی؟ من که همین الان موهای تو را کوتاه کردم. با خوش‌رویی گفتم: نه! آرایشگری وجود ندارد، چون اگر وجود داشت، اگر تو وجود داری ،پس چرا آن مرد با موی بلند و ظاهر ژولیده است؟ آرایشگر جواب داد: خوب معلومه! او به من مراجعه نکرده وگرنه ردیفش می‌کردم. گفتم: آفرین گل کاشتی! دقیقاً! به نظرم نکته همینه. امام زمان هم وجود داره! ولی مشکل اینه که مردم به او مراجعه نمی‌کنند. مردم به همه جا مراجعه می‌کنن الا اونجایی که خدا معین کرده. ای کاش ما قبل از این که امام زمان را متهم کنیم بهش مراجعه کنیم تا کمکش را درک کنیم. 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم 💔 دیروز برای اصلاح سر به
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 پسرک چوب خط را برداشت. محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد و‌گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد. 😭باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست. او می دانست یتیم است. می دانست پناهش را از دست داده است. همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد. ❗️❗️ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم. من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد. دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. پدری که مرا می بیند... و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است. دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم 💔 پسرک چوب خط را برداش
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 وقتی کشتی را می‌ساخت هر روز عده‌ای به او می‌خندیدند و می‌گفتند: این پیرمرد چند صد ساله را ببینید، در این سرزمین خشک که دریایی در این نزدیکی نیست چه کار بیهوده‌ای می‌کند! 🌨آن روز رسید و آب از زمین جوشید، او به پیروانش گفت سوار کشتی شوند، آن عده هنوز مسخره می‌کردند... موج به بزرگی کوهها بود، نوح به پسرش گفت: يَابُنىَ‏ّ ارْكَب مَّعَنَا؛ پسرکم! بیا با ما سوار کشتی شو! پسر گفت: می‌روم بالای کوه تا از موجها در امان باشم. 🔆نوح گفت: قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِم؛ امروز هيچ نگهدارنده‌ای در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كس را كه او رحم كند! موج بین آن دو فاصله انداخت ... و پسر غرق شد........ 🌌امروز که دنیا را امواج کوبنده و درهم شکننده‌ی مشکلات فراگرفته، گویی صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله را می‌شنویم که می‌فرمایند: "مَثَل اهل بیتم، مَثَل کشتی نوح است؛ هر کس سوار شد نجات یافت. هر که تخلف ورزید غرق شد." 💠و ما را به کشتی فرزندش صاحب الزمان دعوت می‌کند... و بانگ دلسوزانه‌ی امام عصر علیه السلام را که جا ماندگان را می‌خوانند: فرزندانم! با من همراه شوید! خطر نابودکننده‌ای در کمین است؛ ❗️❗️یادمان باشد! لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِم ما را جز امام عصر پناهگاهی نیست! 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم💔 وقتی کشتی را می‌ساخت هر
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 ⭕️هرگاه کارد به استخوانت رسید... فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات معصومین علیهم السلام میشود. شب در عالم رؤیا ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت میکند. حضرت فرمودند: 🔅و أما الحجه فإذا بلغ منک السیف للذبح و أومأ بیده إلی الحلق فاستغث به فإنه یغیثک و هو غیاث و کهف لمن استغاث فقل یا مولای یا صاحب الزمان أنا مستغیث بک. اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید،به فرزندم استغاثه کن که او فریادرسی و پناهگاه هرکسی است که به او پناهنده شود و بگو: ♦️یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ الغَوثَ اَدرِکنی (مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...). ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان" سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد. 📖بحارالانوار، جلد۵۳ ، ص۳۲۳ 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم 💔 ⭕️هرگاه کارد به استخوا
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 آن طور که من می‌خواهم بنویس! غصه‌دار بود و دلواپس. غصه‌دار حیرت مردم در موضوع غیبت، عده‌ای اسیر شک و تردید، عده‌ای در مسیر فساد عقیده. خواب دید کنار خانه‌ی خدا داشت طواف می‌کرد. دور هفتم، ایستاد کنار آن سنگ سیاه بهشتی. دست می‌کشید و راز و نیاز می‌کرد، همان وقت کعبه‌ی آمالش را دید، جلو آمد. سلام کرد و جواب شنید. امام عصر علیه السلام از ضمیر غصه‌دارش خبر داشت. فرمود: "چرا کتابی با موضوع غیبت نمی‌نویسی؟ کتابی که تو را از این غصه نجات دهد" گفت: «نوشته‌ام یَابنَ رسول الله» فرمود: «آن‌ها، به روشی که می‌خواهم نیستند. "کتابی با موضوع غیبت بنویس. کتابی که غیبت انبیای الهی را بازگو کند" از خواب که بیدار شد، گریه امانش نمی‌داد. صبح همان شب، تألیف کتاب تازه‌اش را شروع کرد. شیخ صدوق نامش را گذاشته بود: کَمالُ الدّین وَ تَمامُ النِّعمَه 📚 مقدمه‌ی کتاب کمال الدین چند نکته: 🔸تو هم غصه‌دار شیعیانی هستی که از امامشان دور افتاده‌اند؟ راستی غصه‌های تو چیست؟ 🔸اگر برای امام زمان علیه السلام قدمی برداری، تو را از غصه نجات می‌دهد!! خدمت به امام زمان علیه السلام تو را از گرفتاری‌های روزمره رها می‌کند! امتحان کن! 🔸آن طور که امام زمان علیه السلام دوست دارند زندگی کن! 🔸اگر دغدغه‌ی مولایت را و یا شیعیان مولایت را داشته باشی، او نجاتت خواهد داد! 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم💔 آن طور که من می‌خواهم
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 به دخترم مرضیه آموخته بودم که همیشه قبل از خوردن غذا، دعای فرج بخواند. 🎉برای عروسی یکی از اقوام دعوت شده بودیم به سالن زیبایی که تنوع غذاهای رنگارنگش توجه همه را جلب کرده بود. وقتی مهمانان دعوت به شام شدند،مرضیه که با چند تایی دختر خانم‌های هم سن و سالش مشغول بازی بود، به عادت همیشگی، دوستانش را هم دعوت کرد تا قبل از صرف شام، دعای فرج بخوانند . 👧🏻 البته مرضیه منتظر جواب دوستانش نماند و وقتی دستهای کوچکش را بالا برد و شروع به خواندن دعا کرد، دوستانش نیز جلوی جمعیت با او همراه شدند. خواندن دعای فرج توسط کودکانی خردسال و با بیانی شیرین در حالی که دستانشان به حالت دعا گشوده شده بود، موجب شد صحنه‌ی بدیعی در سالن ایجاد شود. این صحنه آن قدر زیبا بود که زیبایی سالن و غذاهای رنگین را تحت الشعاع قرار داده بود و کسی برای خوردن غذا پا پیش نگذاشت. چشمانم پر از اشک شده بود و من هم بی اختیار، هم آوا و هم نوا با کودکان مشغول خواندن دعا بودم و وقتی سربلند کردم، دیدم همه‌ی فامیل به همراه مرضیه و دوستانش دعای فرج را زمزمه می‌کنند... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم 💔 به دخترم مرضیه آموخته
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 در تعطیلات نوروز به همراه خانواده ام به دریا رفته بودیم. فرزندانم در ساحل مشغول بازی بودند و من در کنار آنها بودم و نظاره گر آنها، یک آقایی به همراه کودک حدودا ۴ یا ۵ ساله اش آمد و از من اجازه گرفت که کودکش در کنار فرزندان من مشغول ماسه بازی شود. بعد از مدتی کوتاه که بچه ها کاملا سرگرم بازی بودند، آن مرد از من خواست همانطور که حواسم به بچه های خودم است، مواظب کودک او هم باشم بعد از ما فاصله گرفت و رفت درون ماشینش که چندین متر از ما فاصله داشت نشست و در حالی که حواسش به کودکش هم بود مشغول کاری که داشت شد. 👦🏻 من از فرزند خودم و آن کودک فاصله ای نداشتم و اوضاع تحت کنترلم بود، کمی بعد کودک سرش را بلند کرد در حالی که از شوق ماسه بازی چشمانش برق می زد اما در عین ناباوری پدرش رو پیدا نکرد، آن همه خوشحالی و شوق و شادی در چشمانش رنگ باخت و انگار دنیا بر سرش آور شد، چشمانش اشک بار و صدای گریه اش فضا را پر کرده بود، با اینکه من کنارش بودم و پدرش را که در اتومبیل نشسته بود به او نشان دادم اما قانع نشد و با سرعت به سمت پدرش دوید، پدرش هم سراسیمه از اتومبیل پیاده شد و سمت طفل صغیرش دوید تا او را در آغوش بگیرد و آرامش کند. ⏳ همه این اتفاقات چند لحظه بیشتر طول نکشید اما ذهن من برای مدت ها درگیر بود. به این فکر می کردم که آن کودک چه خوب غیبت پدرش رو درک کرد؛ چه مشتاقانه به سمتش دوید و سرانجام پدرش را در آغوش گرفت. اما من چه؟! چه آسوده دوران غیبت پدرم را سر می کنم، غافل از اینکه پدرم در کنارم نیست. چه مشتاقانه مشغول بازی های دنیا شده ام و پدر را فراموش کرده ام ولی او... ولی او چشم از من برنداشته که اگر غیر این بود مشکلات، من را از پا در می آورد. 💐 "سلام پدر مهربانم شرمنده ات هستم بابت تمام نبودن هایم، این که هیچ وقت به فکرتان نبودم، بیادتان نبودم، درکنارتان نبودم، هیچگاه برای شما نبودم. اما حال بسیار پشیمانم و دوست دارم که بر گردم، مطمئن هستم که هنوز هم راهی هست، آخر مگر می شود پدر دست پسرش را نگیرد هنگامی که می داند پسرش جز آغوش او راه دیگری ندارد" 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم💔 در تعطیلات نوروز به همر
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 🌅امام زمان (عليه السلام) ما را می‌بینند! 🖌موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است می‌گوید: "وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریه‌‌ی عده‌ای که جنازه‌ای را تشییع می‌کردند توجه‌مان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش می‌گیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند. مبهوت بودم و با خودم فکر می‌کردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا می‌گذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار می‌کنند؟ امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند: 👌"هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود " سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: " فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! " عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟ امام علیه السلام فرمود: موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟ 📚 بحارالانوار، ج49، ص98 🔸اگر کسی در محضر بزرگی ‌باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر می‌گیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام می‌دهد. ما انسان‌ها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون» 📔 توبه، 105 «و بگو كه هر عملی كنيد خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‌بيند [و از آن آگاه می‌شوند]. 🌅امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛ مراقب عملمان باشیم! 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم💔 🌅امام زمان (عليه السلام
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 نشسته‌ام کنار راننده‌ی اتوبوس، جوانی است با انرژی و فعال که از صفر شروع کرده و آرام آرام ترقی کرده و اینک اتوبوس را با قسط و بدهی سنگین مالک شده. 🚌اتوبوس درون شهری است و چون یکی از نزدیکان به رحمت خدا رفته، می‌رود به سمت بهشت زهرا سلام الله علیها . 👨🏻جوان با هیجان می‌گوید که چه گونه از برادر معلولِ بزرگترش مراقبت می‌کند و عجیب این که همسرش دوشادوش او به پرستاری برادر معلولش می‌پردازد تا او به شغل و کارش برسد. با لبخند و پرانگیزه حرف می‌زند و از مشکلاتش و از آرزوهایش که می‌گوید و این که می خواهد همسرش را و برادر معلولش را به مکه و کربلا ببرد، احساس حقارت غریبی درونم را چنگ می‌زند. خدایا! هنوز هستند بزرگ مردانی که بی‌ادعا و بدون ذره‌ای آلایش، با گرفتاری‌های بزرگ و سهمگین زندگی دست و پنجه نرم می‌کنند و پرانگیزه و بی آن که آلوده‌ی اشتباه و حرام شوند و با آرزوهایی مقدس به سلامت زندگی می‌کنند. 🌹شیفته‌ی روحیاتش شده‌ام. دوستش دارم، بی‌اختیار. تصمیم می‌گیرم هدیه‌ای معنوی به او بدهم. ❓می‌گویم: دوست داری برکت مالت را بیشتر کنی؟ با اشتیاق پاسخ مثبت می‌دهد. ❗️می‌گویم: امام زمان علیه السلام را در درآمدت شریک کن! می‌خندد و چشمانش را که پر از سوال است به من می‌دوزد. می‌گویم: من هم مثل تو با زحمت زندگی کرده و پله پله رشد کرده‌ام. از این که من را از جنس خودش می‌بیند حس رضایت می‌کند. ✅ادامه می‌دهم؛ روزی استادی به من گفت: امام زمان را در مالت شریک کن! و من هم مثل امروز تو گیج شدم و پرسیدم: چگونه؟ و او گفت درصد ناچیزی از درآمدت را به امام زمان علیه السلام اختصاص بده تا مالت را پر برکت کنی! و من سی و هفت سال پیش این کار را کرده‌ام تا امروز! جوان پرسشگرانه و تاییدگونه می‌گوید: خب؟! 💠می‌گویم : خب به جمالت! تو هم مثل من یک درصد از درآمدت را به امام زمان علیه السلام اختصاص بده! یعنی صد هزار تومان که درآمد داشتی هزار تومانش را برای امام زمان بگذار کنار! این کار را بکن! من کرده‌ام و برکت زیادی را در زندگی‌ام دیده‌ام! می‌گوید: قبول! اما یک درصد را چه کار کنم؟ می‌گویم: هر طور صلاح می‌دانی و در راهی که فکر می‌کنی رضایت امام زمان را به همراه دارد،خرجش کن! می‌توانی برای همسر وفادارت و یا برادر معلولت هزینه کنی و هدیه‌ای بخری و به آنها بگویی که تفاوت این هدیه با هدیه‌های قبلی در این است که این بار مهمان امام زمانید! به همین سادگی! 🍶و یا در اتوبوس مردمی را که تشنه‌اند به چند بطری آب معدنی مهمان کن و بگو برای شادی امام زمان صلوات بفرستند و السلام علیک یا ابا عبدالله بگویند. 🍭یا در نیمه‌ی شعبان کام مسافرانت را با شکلات و شیرینی شیرین کن و ....... به بهشت زهرا رسیده‌ایم و جوان مشتاقانه حرف‌های مرا قورت می‌دهد و می‌گوید: از همین امروز و با پول کرایه‌ی امروز شما که برکت دارد شروع می‌کنم و من ثواب این تبلیغ شیرین را به روح تازه گذشته تقدیم می‌کنم... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ #از_او_بگوئیم💔 نشسته‌ام کنار راننده‌ی
╭━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╮ @zohoreshgh ❣﷽❣ 💔 اندوهگین و غمگین با قدم‌های بی‌رمق به پیامبر نزدیک شد. ایستاد و سلام کرد. آرام دستش را بالا برد و اشک را از گوشه‌ی چشمش پاک کرد. پیامبر نگاهی به او انداخت، سری تکان داد و جواب سلامش را به گرمی داد. با تعجّب نگاهش کرد و پرسید: چشم‌های تو خیس است! آیا گریسته‌ای؟! مرد سری تکان داد و گفت: بله! پیامبر به طرف مرد چرخید. حالا رو در روی هم بودند. پرسید: برای چه گریسته‌ای؟! مرد آهی کشید و با بغض گفت: یتیم هستم. پدر و مادری ندارم. تنها و بی‌کس هستم. حیران شده‌ام! پیامبر نگاهش را داد به افق. به آفتاب که تا غروبش زمان کمی باقی بود خیره شد. کمی سکوت کرد و بعد رو به مرد گفت: می‌دانی ناگوارتر از یتیم بودن، چیست؟! مرد با تعجّب گفت: نمی‌دانم. شما بگویید تا بدانم! پیامبر نگاهش به آفتاب بود. گفت: ناگوارتر از یتیم بودن، جدایی آن کسی است که از امامش دور افتاده! شیعه‌ای که اهل بیت را ندیده و از علم ایشان بی‌خبر است همان یتیمی است که از امامش دور افتاده است. 📚 برداشتی آزاد از روایتی در تفسیر امام حسن عسکري علیه السلام 🔸دوستدار امام زمان! به پبرامونت نگاه کن! شیعیانی که توفیق آشنایی با امام زمانشان را نداشته‌اند و به فرموده‌ی پیامبر یتیم اند کم نیستند! وظیفه‌ی من و تو نیز روشن است! برای آشنایی بیشتر شیعیان امام زمان علیه السلام فرصت‌های زیادی را از دست داده‌ایم! اما؛ تا فرصت هست از این امر مهم غفلت نکنیم! 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╰━═━⊰🍃🌸🌸🍃⊱━═━╯