eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
خیلی دلم از کارا فاطمه گرفته بود اشکام دونه دونه امدن پایین واقعا اگه فاطمه اینطور پیش بره و بابا بف
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۳ و ۴ با صدای بحث کردن فاطمه و علی از خواب بیدار شدم چه خبرشونه انقد جیغ و داد میکنن. از تختم امد پایین و از پله ها رفتم پایین علی و فاطمه داشتن باهم دعوا میکردن فاطمه که خیلی عصبانی بود گفت: _تو به چه حقی دست زدی به وسیله‌های من هاان بگو ببینم تا نزدمت علی هم خیره شد تو چشماش و گفت: _خوب کردم دلم خواست تا تو باشی دیگه اونجوری ارایش نکنی اصن باید همه رژاتو میشکوندم تا حالیت بشه فاطمه امد بدوئه دنبالش که گرفتمش _زشته فاطمه مثلا تو بزرگتری خجالت بکش!! علی که پشت من پناه گرفته بود گفت: _ابجی تو بگو من کار بدی کردم؟ فاطمه گفت: _یه کلمه حرف نزن تا دستم بهت برسه رو کردم به علی و گفتم: _اره داداش جونم، کارت اشتباه بود، نباید دست میزدی به وسیله هاش بدون اجازه +مگه به چی دست زدم خیلیم کارم درسته که دیگه نره رژ بزنه و بره بیرون فاطمه امد که بزنه بهش دستشو گرفتم و گفتم: _خجالت بکش...علی توام عذر خواهی کن سریع علی اعتنایی به حرفم نکرد و گفت: _کار بدی نکردم که عذرخواهی کنم فاطمه گفت: _ببین چقدرم زبون داره حالا ببین من نشونت میدم.. و از پله ها رفت بالا...رفتم سمت علی و دستاشو گرفتم و گفتم: _آبجی جانم کارت اشتباه بود دیگه قبول کن الانم میای صبحانه میخوری و میری عذرخواهی میکنی باشه لباشو اویزون کرد و گفت: _باشه +مامان کجاس؟ _نمیدونم پاشدم خونه نبود انگار رفته بیرون +اهان باشه بیا اماده شد صبحانه بخوریم بعد از خوردن صبحانه سفره رو جمع کردم و رفتم تا ادامه مانتوی طوسیمو بدوزم بالاخره بعد از یک ساعت تمومش کردم.. اوف بعد دوهفته دوخته شد بالاخره چقدر ذوقشو دارم که زود بپوشمش.. صدای در خونه امد رفتم پایین مامان با یه دسته سبزی امد تو. گفتم: _ سلام وای مامان چرا سبزی خریدی؟ +سلام عزیزم، واه سبزی میخرن چیکار. میخوام تمیز کنم ببریم خونه آقاجون. آقاجون سبزی خیلی دوست داره رفتم بخرم ببریم _ بیام کمک؟ +نه مامان جان تو برو کم کم اماده شو بابات گفت نیم ساعت دیگه میاد بریم به بقیه هم بگو _چشم رفتم تو اتاق فاطمه مشغول چت کردن بود و یه لبخند ملیحی هم روی لباش نقش بسته بود _فاطمه مامان میگه پاشو اماده شو بابا نیمساعت دیگه میاد +اه دوباره باید بریم اونجا همش بشینیم نگا فرشا کنیم اون از تو که تا ته سرتو خم کردی که مبادا چشمت بخوره به محسن چون نامحرمه اونم از محسن که دست کمی از توی ناخن خشک نداره _فاطمه بس کن همش غرغر می‌کنی پاشو اماده شو انقدم غر نزن تو کاریو که دوست داری بکن منم همینطور رفتم سمت کشو روسری‌هام روسری لیمویی طوسیمو برداشتم و قشنگ روی سرم تنظیمش کردم و چادر عبامو روی سرم انداختم چقدر بهم میومد. روسریمو تا جایی که همیشه جلو می‌بردم کشیدم جلو و کیفمو برداشتم رفتم پایین...بابا، با دیدنم لبخند کمرنگی زد و گفت: _اماده شدی عزیزم؟ +سلام بابا جانم بله من آمادم _خواهرت کجاس پس؟ +داشت اماده میشد الان میاد پایین رفتم کنار علی نشستم و مشغول بازی باهاش شدم که بالاخره خانم تشریف اوردن. نگاه همه رفت سمتش. از بالا تا پایین نگاهی بهش انداختم. یه جوراب کوتاه پوشیده بود و روسریشم کمی عقب بود و موهاش دیده میشد نگاهی به صورت بابا انداختم که ببینم عکس العملش چیه. بابا فقط سرخ شده بود اما چیزی بهش نگفت فقط نگاهش کرد بابا بلند شد و گفت : _من رفتم دم در بیاید بیرون چشمی گفتم و بابا رفت نگاه کردم به فاطمه و گفتم: _خجالت نمیکشی تو؟ +از چی دقیقا باید خجالت بکشم؟ _از این تیپت! +تیپ من چشه خیلیم خوبه _اره فقط زیادی خوبه مچ پات کاملا مشخصه موهاتم که قشنگ تو دیده شیشه عطرم که رو خودت خالی کردی تازه میگی تیپم چشه؟؟ +دوست دارم صدبار گفتم تو دخالت نکن خوبه منم بهت گیر بدم؟؟ امدم جوابشو بدم که مامان گفت: _بسه دیگه همش میپرین بهم برین بیرون سریع زودتر از فاطمه رفتم و کنار پنجره نشستم علی هم وسط ماشین و فاطمه هم کنارش. تا خونه آقاجون حرفی نزدم. خیلی از دستش ناراحتیم. هم من هم مامان بابا. اما بابا میگه چیزی بهش نمیگم که حساس نشه و بدتر کنه! اما واقعا با این کاراش مامان بابا رو سر افکنده میکنه اونم جلو خاله و دایی که همه مقید هستن... بالاخره رسیدیم به خونه آقاجون. به در خونه که رسیدیم نمیدونم چم شده بود الکی الکی تپش قلبم بالا رفت و استرس گرفتم زیر لب زمزمه کردم الابذکر الله...و رفتیم تو. اول مامان و بابا بعدم منو فاطمه و علی وارد شدیم خاله و شوهرش و محسن به احترام ما ایستادن. رفتیم جلو و با آقاجون و خانوم جون سلام و روبوسی کردیم. همه از دیدن فاطمه تعجب کرده بودن اما به رو نیاوردن. اما آقاجون سرمو بوسید و بلند گفت:
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۳ و ۴ با صدای بحث کردن فاطمه و علی از خو
_زهرا جان دخترم هیچکس حسنا نمیشه از خانمی هیچی کم نداره ماشاالله هم خانومه هم سرسنگین مامان لبخند زد و گفت: _بله دخترم خانمه ماشاالله خاله هم ادامه داد: _اره ماشاالله از خانمی هیچی کم نداره راستی خاله چقدم روسریت بهت میاد عزیزم لبخند دندون نمایی زدم و گفتم: _ممنون لطف دارین محسن که از اول تا اخر بحث سرش پایین بود و یا هر از گاهی نگاهشو میدوخت به تلویزيون. فاطمه هم که از این همه تعریف کلافه شده بود پوفی کشید و سرشو توی گوشیش کرد. خانم جون گفت: _برم یه چایی بیارم بخوریم تا امد بلند بشه اجازه ندادم بره ایستادم و گفتم: _خانوم جون پس من چیکارم خودم چایی میریزم شما بشینین زحمت نکشید لبخندی زد و سرمو بوسید و گفت: _دور سرت بگردم مادر الهی خیر ببینی لبخندی زدم و رفتم طرف آشپزخونه. بهانه اینکه بیام چایی بریزم فقط میخواستم یکم از فضایی که اقا محسن هم توش بود دور بشم. چاییا رو ریختم امدم بیارم بیرون که دیدم اقامحسن امد جلو و گفت: _حسنا خانم بدین من میبرم شما زحمت نکشید همینجوری که سرش پایین بود منم چشممو دوختم به چایی و گفتم: _ زحمت نکشید میبرم! +نه زحمتی نیست بدید به من _بفرمایید سینی رو از دستم گرفت و رفت من یکم صبر کردم و بعد از اقامحسن وارد پذیرایی شدم. همه مشغول حرف زدن بودن خاله و مامان و زن دایی یه طرف مشغول صحبت دایی و حسن آقا بابای محسن و بابام هم اخبار میدین و بحث میکردن. فاطمه هم که یه گوشه نشسته بود و با گوشیش کار میکرد علی هم با بچه ها شیطونی میکردن و بازی. منم رفتم کنار مامان نشستم.خاله گفت: _عزیزم برو چادرتو عوض کن چادر رنگی بپوش راحت باشی +راحتم خاله جان ولی چشم میرم خاله با لبخند نگاهم کرد. ایستادم و رفتم چادر رنگی که خودم اورده بودم خونه مامان جون تا هر وقت امد بپوشمش. چادرم که با گلای ریز صورتی داشت سرم کردم و رفتم بیرون... 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۱۰۲۴🌷 🌿زیارت آل ی
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۱۰۲۵🌷 🌿زیارت آل یاسین🌿 ✨اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِيثاقَ اللهِ✨ 🔺«اسیر خدا» 💠 زائر با سلام بر میثاق‌الله، خواهان آنست كه اسيرالله شود، او اسارت در دستان امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را خواهان است، زيرا امام جلوه كامل خدوند سبحان است. 💠 او با رسیدن به  مقام تسلیم، ذره‌ای اعتراض و ناشکری قلبی و لسانی ندارد در حقيقت: «پسندد آن‌چه را جانان پسندد» 💠در حكايات آمده است: 🔸 نوجوانی به اسارت سلطان محمود درآمدو پس از مدتی وزیر سلطان شد. روزی سلطان او را در حال گریه كردن ديد ،علت را جویا شد،اودر پاسخ گفت: مادرم همیشه  مرا به اسارت در دستان سلطان نفرین می‌کرد. به همین دلیل از اسارت سلطان بیمناک بودم. اما از زمان اسارت تنها لطف و مهر سلطان  نصیب من شده است. ای‌کاش ‌این اسارت زودتر برایم رقم می‌خورد. 💠زائر طالب بودن هميشكی در دستان امام است و  این امر با اسارت و پناهندگی به امام محقق می‌گردد. 💠 زائر با این ارتباط، عنوان «ثقه» را می‌يابد و از هرگونه خیانت و نقصان و كوتاهی رها می‌شود. دراین مرحله به گفتار و کردارش مُهر ثقه و اعتماد زده می‌شود.  ✨ اگر خواهی آری به کف دامن او ✨ برو دامن از هر چه جز اوست برچین ‌‌ 👈 .... قسمت اول مهدی شناسی👇 https://eitaa.com/zohoreshgh/55160 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸چهار راهکار برای اینکه محبت ما نسبت به عج بیشتر شود؟! 👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار 👈حتما ببینید و نشر دهید. عج ♥️ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_6048562658674740772.mp3
5.79M
🎧 🔸نذر برای ارواحنا فداه و برآورده شدن حاجات 👌بسیار شنیدنی 👈حتما بشنوید و نشر دهید. جهت و تعجیل در امر فرج صلوات عج ♥️ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
در ماه رجب چکار کنیم؟.mp3
1.73M
🎙️ ✍خدای واقعی؟؟ 🔰ساخته شدن ماه رمضان در ماه رجب * کاری کنیم خدا از ما رو برنگرداند. 📌 برگرفته از جلسات «بارش توجه» @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
کارگاه تفکر۴۲.mp3
11.22M
۴۲ آنچه در پادکست چهل و دوم می‌شنوید : - چگونه با علم می‌توان حجابِ ماده را برداشت و باطنِ علوم را دید؟ - چگونه انسان به وسیله علم می‌تواند پرده‌ی غیب را بشکافد و با آن محرم شود؟ منبع پادکست : جلسه ۱۸ از کارگاه تفکر @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️ملامت دلیل نماز نخواندن فرزند❗️ فرمول نماز خون کردن بچـــه ها و نوجـــوان ها 🎙حجت الاسلام راشد یزدی 🇮🇷 🔺 🔻 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان شهید در مورد اقتدای انصارالله یمن به سیدالشهدا (ع) @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بفرمایید تحویل بگیرید!😡😡😡 ☝️اعتراف ظریف (معاون غیر قانونی) دولت پزشکیان به خیانت قالیباف و اژه ای و شورای امنیت ملی در خصوص حجاب! 🎥سخنان ظریف جاهل در اجلاس داووس:با اینکه حجاب قانون است اما آقای پزشکیان قول داده بود به قانون عمل نکند ، اگر در خیابان های تهران قدم بزنید زنان بدون حجاب را می‌بینید ، با هدایت و شورای امنیت ملی ما داریم در مسیر درست حرکت میکنیم! @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ انتقاد از مسئولین تضعیف نظام نیست؛ تقویت نظام است 👌 ❇️ علامه مصباح یزدی: ☘ انتقاد از مسئولین تضعیف نظام نیست؛ تقویت نظام است.مسئولان فاسد و خائن باید برکنار شوند، اصولگرا و اصلاح طلب هم ندارد. با پاکسازی نظام از مسئولان فاسد انقلاب و نظام بیمه میشود.🌼 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🕊☘کربلای امروز کربلای حضور خانم های محجبه هست. ❌بی حجابها بیشتر نیستن ،بی حجاب ها بیشتر در سطح شهر حضور دارن. ‼️بر خودت واجب کن بگو روزی یک ساعت با این چادر حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) در خیابان ها راه میروم. ✅وعده ی ما حضور خودجوش محجبه‌ها ساعت پنج عصر به بعد در مسیر های آلوده ❌☝️به میدان بیایید‼️ ✅ و برای واجب فراموش شده ی امر به معروف و نهی از منکر به این صورت تذکر دهید : ✅ شروع با سلام ✅ بگو«این کار شما خلاف است،نکنید. » ✅مهربان و محترمانه ✅ وارد بحث نشوید ✅ فقط بگو و بگذر 🕊☘☘🕊☘ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️