eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌿🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼 🌿 🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌾 💠🔹پیامبر صلی اللہ علیہ و آلہ فرمودند: ✍ڪسے ڪہ در شب هشتم ماہ شعبان دو رڪعت نماز بگذارد 🔹در هر رڪعتے سورہ حمد یڪبار 🔸و آیہ امن الرسول 🍃🌼آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَنُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ * لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَتُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَطَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ🌼🍃 "آیه ۲۸۵ و ۲۸۶ سوره بقره را تا آخر آن پنج بار 🔻و سورہ توحید را پانزدہ مرتبہ بخواند. و در رکعت دوم «فاتحة الكتاب» یک  بار و آیه­ « قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا » یک بار و «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» پانزده بار؛ ✨پس اگر گناهانش بیشتر از ڪف دریا باشد خداوند او را بجز پاڪیزہ از دنیا نمےبرد و گویا ڪہ تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندہ باشد. 📗 اقبال الاعمال ✍ در صورت امڪان این نماز را انتشار دهید تا شما هم در ثوابش شریڪ باشید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین 🌹 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼 🌿 🌼🌿🌼 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۴۹ و ۵۰ _بفرمایید داخل اقامحسن _شما بفرم
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۵۱ و ۵۲ _خب زهرا جون، خواهر اگه اجازه بدید امشب انگشتر نشونو دست حسنا خانمم بکنم! _بفرمایید مبارک باشه خاله سمتم اومد و توی جا انگشتری زیبایی گذاشته بود جلو اومد و انگشترو دستم کرد بعد از اینکه رفت توی انگشتم همه صلوات فرستادن. مامان و خاله بوسم کردن و تبریک گفتن _ببینم انگشترتو اجی! انگشترمو طرف فاطمه گرفتم _وای خیلی قشنگه مبارکت باشه عزیزم! _ممنون عزیزدلم انشاالله روزی خودت! همهمه ای به پا شد هرکی داشت در مورد یه چیزی صحبت میکرد فقط من و اقامحسن ساکت بودیم و با لبخند بقیه رو نگاه میکردیم. که محسن این سکوتو شکست _مبارکتون باشه _ممنون حسن اقا ایستاد و گفت: _خب دیگه بیشتر از این زحمت نمیدیم دستتون درد نکنه. مبارک باشه خاله هم کنار حسن اقا ایستاد _حسین اقا اگه میشه فردا بیایم حسنا خانمو ببریم خرید عقد چون دیگه وقت نداریم همین فردا فقط وقته! _بفرمایید اشکالی نداره خاله رو به من کرد و گفت: _پس عزیز دلم فردا ساعت شش صبح اماده باش از ساعتی که خاله گفت مغزم سوت کشید اخه شش صبح که خیلی زوده. اما خب من از ذوقی که برای فردا دارم فکر نکنم اصلا خوابم ببره! خداحافظی کردیم و اومدیم تو علی که همون سر شب از بس خسته بود خوابش برد گوشه پذیرایی بغلش کردم و رفتم بالا روی تختش گذاشتمش. چادرمو درآوردم و اومدم پایین. _مامان الان میام ظرفا رو میشورم +نه عزیزم تو برو بخواب که فردا خسته نباشی فاطمه هست کمکم! _چشم شبتون بخیر +شب بخیر عزیزم رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم کلی فکر و خیال بعد از عقدمون اومد سراغم بدترین فکری هم که میکردم این بود‌ که چهل روز بیشتر بعد عقدم نمیتونستم کنار محسن باشم..‌. اما خب خودم همه شرایطشو قبول کردم و قول دادم با همشون کنار بیام...انقدر فکر و خیال کردم که فاطمه اومد توی اتاق _بیداری هنوز؟ +اوم خوابم نمیبره _اخی بچم فکرش درگیره! هر دو خندیدیم _خب حالا که خوابت نمیبره منم خوابم نمیاد! بیا باهم حرف بزنیم +باشه حرف بزنیم! _خب حسنا یه چیزی بگم! +اره بگو _اون روز بود که من توی اتاق مامان بودم و گریه میکردم! +خب _تلفن خونمون که زنگ خورد مامان فرداش بهم گفت که مامان همون اقا سید علی بوده. +اه بازم زنگ زده مگه مامان نگفت نامزد دارم من! _نه ایندفعه برا تو زنگ نزد +پس برا کی زنگ زد؟ _برا من! +تو؟ _اره +خب حالا میخوای چیکار کنی؟ 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۵۱ و ۵۲ _خب زهرا جون، خواهر اگه اجازه بد
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۵۳ و ۵۴ _چیو چیکار کنم؟! +میگم میخوای چی جوابشونو بدی؟! _فعلا گفتم فکرامو بکنم بعدم اومدم با تو مشورت کنم که باهاش حرف زدی چه جور آدمیه؟ +خب ادم خوبیه! _همین!؟ +فعلا در همین حد میتونم بهت بگم شما خودت فکراتو بکنم قرار بزارید همو ببینید ببین خوشت میاد یا نه! _اوم باشه بخواب مگه فردا صبح نباید بری خرید؟! +اره اما خوابم نمیبره چیکار کنم؟! _نمیدونم یکم چشماتو ببند تا خوابت ببره الان ساعت چهار صبح هست یک ساعت دیگه اذانه بعدشم باید بری +باشه شب بخیر _شبت بخیر بعد از چند دقیقه به زور خوابم برد با صدای اذان از خواب بیدار شدم رفتم طبقه پایین و وضو گرفتم اومدم بالا. اهسته از کنار اتاق علی رد شدم که بیدار نشه _ابجی حسنا! +جانم داداشی بیداری؟! _نه تشنمه اب بهم میدی +باشه عزیزم برگشتم توی آشپزخونه و لیوانو پر اب کردم رفتم بالا علی ابو خورد و خوابید. نمازمو با فاطمه خوندم و دیگه خوابم نبرد فقط کل امشب یک ساعت خوابیده بودم! صدای پیامک گوشیم بلند شد سمت گوشی رفتم اسم اقا محسن روی صفحه نشون میداد سریع رمز گوشیو باز کردم. _سلام حسنا خانوم صبح بخیر بیدارید؟ دستمو بردم روی صفحه تایپ و تایپ کردم: _سلام صبح شما هم بخیر ممنون بله بیدارم! بعد از چند دقیقه پیام فرستاد: _خب خداروشکر گفتم خوابتون نبره بیدارتون کنم برای نماز +ممنون زحمت کشیدید _خواهش میکنم فعلا یاعلی ساعت پنج و نیم شد بلند شدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم _سلام عزیزم بیدار شدی؟ میخواستم بیام صدات کنم +سلام صبحتون بخیر بله بیدار بودم خوابم نبرد _چرا پس؟ +نمیدونم خوابم نبرد _باشه بیا چایی بخور کنار مامان نشستم و صبحانمو خوردم _حسنا پاشو برو علی رو صدا کن باید بره مدرسه خودتم اماده شو الان باید بریم _چشم از سر میز بلند شدم و رفتم در اتاق علی _داداشی پاشو عزیزم باید بری مدرسه +حال ندارم برم من نمیرم امروز _عه پاشو دیگه +نمیخوام _پاشو دیگه اگه بری قول میدم برات یه کادو قشنگ بخرم چشماشو سریع باز کرد و با خوشحالی گفت _قول میدی؟! +اره عزیزم پاشو _چشم +افرین عزیزدلم علی از تختش بیرون اومد و رفت پایین رفتم توی اتاقم و حاضر شدم صدای زنگ در اومد سریع کش چادرمو روی سرم انداختم _حسنا مامان بیا اقا محسن و خاله اومدن _چشم اومدم 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 #عشق_پاک 🌟قسمت ۵۳ و ۵۴ _چیو چیکار کنم؟! +میگم میخوای چی
🌿🌟🌿🌟🌿🌟🇮🇷🌿🌟🌿🌟🌟🌿رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی 🌿 🌟قسمت ۵۵ و ۵۶ کیفمو برداشتم و سریع از پله ها رفتم پایین برای اخرین بار خودمو توی ایینه راهرو نگاه کردم. خب خداروشکر همه چی خوبه. کفش هامو برداشتم و رفتم بیرون. اقامحسن به ماشین تکیه داده بود و مامان و خاله هم توی ماشین نشسته بودن. _سلام ببخشید منتظر موندید! _سلام خواهش میکنم بفرمایید. داخل ماشین تا بریم سوار ماشین شدم و راه افتادیم بعد از چهل دقیقه توی راه موندن بالاخره رسیدیم جلوی مجتمعی بزرگ و شیک. _خب مامان جان من ماشینو پارک میکنم شما پیاده بشید تا بیام! _باشه عزیزم همه از ماشین پیاده شدیم و با خاله و مامان کنار مجتمع ایستادیم تا محسن بیاد _حسنا انگشترت دستت نیست؟! دست چپمو از زیر چادر بیرون اوردم و نشون خاله دادم _چرا خاله جان دستمه این دستم زیر چادرم بود _اها خب ترسیدم گفتم نکنه یادت بره بندازی تو دستت هیچ وقت از دستت در نیار یا اگه اوردی سریع دستت کن لبخندی دندون نما زدم. _چشم _چشمت بی بلا عزیز دلم گوشی خاله زنگ خورد خاله دستشو توی کیفش کرد و گوشیشو پیدا کرد _سلام عزیزم ما همینجا جلوی مجتمع ایستادیم بیا جلو میبینی ما رو مامان رفت کنار خاله ایستاد: _محسن بود؟! _اره میگه جا نبوده ماشینو آخر خیابون پارک کرده داره خودش میاد اقامحسن از دور داشت میومد سمت ما رسید کنارمون و مامان رفت جلو _چیشد خاله ماشینو کجا گذاشتی؟ _خیلی شلوغه ماشینو گذاشتم اخر خیابون فقط بعد خرید باید برم ماشینو بیارم اینجا محسن کنار خاله ایستاده بود و مامان کنار خاله و منم کنار مامان ایستاده بودم. وارد مجتمع شدیم خیلی شیک و بزرگ بود _حسنا جان خاله اول بریم طلا بخریم یا لباس؟ _نمیدونم خاله فرق نداره اقامحسن رو به مامانش گفت _اول بریم لباس بخریم برا طلا میریم مغازه همون رفیقم که انگشترو خریدیم _عه اره راستی باشه بعد از کلی گشتن مغازه ها چشمم خورد به یه مانتوی خیلی قشنگ که رنگش صورتی بود و گلای ریزی روی استیناش کار شده بود و مروارید داشت خیلی مانتوی قشنگی بود _مامان این مانتو قشنگه؟ خاله برگشت طرفم و گفت _کدوم عزیزم؟ مانتو رو با دستم نشون دادم _اره خیلی قشنگه آقامحسن و مامان هم تایید کردن و وارد مغازه شدیم. فروشنده خیلی حجاب بدی داشت جوری که اصلا هیچی سرش نبود و یه اهنگ بلند هم گذاشته بودن. بیشتر از همه نگران محسن بودم که تا وارد مغازه شدیم سرشو انداخت پایین و بی قرار بود. اروم به خاله چیزی گفت و اومد نزدیک من _حسنا خانم من میرم بیرون شما خرید بکنید من همینجا بیرون ایستادم خیلی از این کارش خوشم اومد لبخندی زدم و گفتم: _چشم 👈 .... رمان فانتزی، عاشقانه شهدایی ✍ نویسنده ؛ منتظر۳۱۳ 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖.🍂.💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════،💖.🍂.💖،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۱۰۳۳🌷 🌿زیارت آل
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۱۰۳۴🌷 🌿زیارت آل یاسین🌿 ✨اَلسَّلامُ عَلَيکَ أيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنصوبُ سلام بر تو ای پرچم افراشته✨ ‌ کسب سعادت با پیوست به امام 💠 امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه خواهان آن است که انسان‌ها با پیوست به پرچم برافراشته حق، سعادت دنیوی و اخروی را کسب کنند. 💠حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند:"ما همه حجت خدا بر مردم هستیم، اما حجت خدا بر ما مادرم فاطمه است." 📘 أسرار فاطميه، ص۱۷ و ۵۳ 💠انسان با مراجعه به پرچم ولایت در خدمت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قرار می‌گیرد. 💠در واقع رجوع به پرچم مهدوی سبب می‌شود تا امام زمان زائر را تحت نگاه و دعای خویش قرار دهند. در ابتداء فرد، تحت نگاه حضرت قرار می‌گیرد، در نتیجه قلب و وجود او متمایل به امام می‌گردد. 🍀رفعت مقام با بیرق هدایت 💠عبدالله ابن مسعود می‌گوید:"در خدمت پیامبر بودم و یک دسته از جوانان بنی‌هاشم از مقابل حضرت عبور کردند در حالی‌که چهره آنان درخشان بود. اشک از چشمان پیامبر جاری شد. علت گریستن از ایشان سؤال شد فرمودند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اِخْتَارَ اَللَّهُ لَنَا اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا...» «ما اهل بیت خانواده‌ای هستیم که خداوند برای ما آخرت را نسبت به دنیا ترجیح داده است و به زودی اهل بیت من کشته و طرد می‌شوند تا زمانیکه خداوند پرچمی را آشکار کند.» «ثُمَّ يَخْرُجُ عَلَيْهِمْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي إِسْمُهُ كاسمي وَخَلقُهُ كَخَلقي تَؤوبُ إلَيهِ أُمَّتِي كَمَا تَؤُوبُ اَلطَّيْرُ إِلَى أَوْكَارِهَا» «فردی از اهل بیت من خارج می‌شود که اسم و خلق او همانند من است و امت من همانند پرنده که به لانه‌اش رجوع  کند به او رجوع می‌کنند» 📘سایت مدرسه فقاهت 💠 لانه پرنده در مکان بلند و امنی قرار دارد. 💠 پرچم مهدوی هم در صدر و بلندی قرار دارد و انسان با پرواز به طرف این  پرچم در جایگاه امن و حمایت حضرت قرار می‌گیرد. 💠انسان به میزان پیوند و اتصال به «العلم المنصوب» به درجات متعالی رفعت یافته، از ذلت و خواری و منیت نجات می‌یابد. ‌‌‌ 👈 .... قسمت اول مهدی شناسی👇 https://eitaa.com/zohoreshgh/55160 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️امام صادق (عليه‌السلام) با زراره نشسته بود راجع به آخرالزمان و دینداری در آخرالزمان و همه ی اینها داشت صحبت می کرد 🔸زراره ترسید وقتی شنید در آخـــــــرالزمان دینداری اینقدر سخته، گفت آقا اگر ما آخـــــــرالزمان را درک بکنیم باید چکار بکنیم؟ ☀️امام صادق (علیه‌السلام) یه جمله فرمود این جمله کلیده، فرمود : ... 🎙"حجت‌الاسلام استــاد عالی" -------------------- 🌍او می‌آید. و با آمدنش دنیا را گلستان خواهد کرد. ---------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪐 مقامات عالی حضرت عباس علیه السلام تمام در روز قیامت به مقام قمر بنی هاشم غبطه می‌خورند آیت الله فاطمی نیا(ره) ---------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
در مسیر بیروت.mp3
12.21M
🔹 روایت استاد شجاعی از دردهای شیعیان و آوارگان در لبنان، بعد از بازگشت از سفر! • شماره کارت تجارت / محمد شجاعی
5859831041679472
• شماره شبا :
Ir840180000000004002596976

@zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
16.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ⚜️ گنبد ایران ✍هویت جمعی و ایجاد تشکیلات * اگر جامعه کبیره نبود سپاه قدسی هم نبود. * همه چیز ما از زیارت است * ظرفیت عظیم زیارت، هیچ کجا یافت نمی‌شود. 📌 برگرفته از جلسات «بارش توجه» @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
کارگاه تفکر ۴۵.mp3
11.4M
۴۵ آنچه در پادکست چهل و پنجم می‌شنوید : - بدن من تحمل اعمال عبادی و جهادی را ندارد! عموماً کسل و بی‌حوصله‌ام؛ چرا؟ - من چگونه می‌توانم چندین بیماری‌ روحی خودم را به سرعت و یکجا درمان کنم؟ - با وضعیت کنونی جهان، نگرانی از آینده مرا از لذت زمان حال باز داشته است، با این نگرانی چه کنم؟ منبع پادکست : جلسه ۱۹ از کارگاه تفکر @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ♻️ حماقتی به نام؛ حفظ ظریف‼️ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️