eitaa logo
ظهور مهدی
22 دنبال‌کننده
954 عکس
1.9هزار ویدیو
17 فایل
🤲🏻🌱•|اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَجــے|•🌱🤲🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
(عليهاالسلام ) آنحضرت را قسم بده و آن معصومه را شفيعه خود كن . چون اين سخن را شنيدم شروع به گريه كردم و عرضكردم فدايت شوم بمن رحم كن و منت بگذار تو را بحق جده ات فاطمه زهرا صديقه مظلومه (عليهاالسلام ) قسم مى دهم كه مرا ماءيوس نفرما و بر من احسان كن و از در خانه خود مرا مران . تا اين سخن را حضرت شنيد بسوى من نگاهى كرد و مانند كسيكه گريه راه گلويش را بسته باشد فرمود چه كنم جاى شفاعت كه از براى ما نگذاشته ايد سپس دست هاى مبارك خود را بسوى آسمان برداشت و لبهاى خود را حركت داد. گويا زبان بشفاعت گشود. چون مرا بيرون آوردند ديگر آن آتش ‍ را نديدم و از عذاب آسوده شدم . در تحفة الرضويه نقل مى كند: برادر مؤ من همانشب در خواب ديد باغى است در جوار حضرت رضا (ع ) در نهايت صفا و در عمارت آن باغ ديد شخصى نشسته با نهايت عزمت چون خوب نگاه كرد ديد آن فرد برادرش است كه روز گذشته او را دفن كرده پس از حال او استفسار كرد شرح حال را گفت تا رسيد بآنجا كه پيرمرد در مرتبه سوم گفت : آنحضرت را بحق جدش پيغمبر قسم بده من چون بآن دستور عمل كردم مرا باين باغ آوردند و اينها همه از لطفى است كه تو در عالم برادرى با من كردى و اگر مرا باين مكان مقدس نمى آوردى من هميشه در عذاب بودم .
جماعتى مرد و زن از بحرين توفيق حاصلشان گرديد و بزيارت حضرت رضا (ع ) مشرف شدند و مدت هشت ماه در اين آستان مقدس توقف نمودند و كاملا از زيارت آنحضرت بهرمند شدند تا همه پول مخارج آنها تمام شد. هنگاميكه خواستند بسوى وطن خود حركت كنند مخارج راه نداشتند و به هركس هم رو انداختن كه بعنوان قرض جهت خرجى به آنها بدهد اجابت نشد از اين بابت مضطرب و پريشان شدند و با حال اضطراب داخل حرم حضرت امام هشتم (ع ) شدند و اظهار عنايت كردند و گفتند: اى آقاى ما اكنون ما درمانده شده ايم و نمى دانيم چه بايد بكنيم . از حرم بيرون آمدند شخصى نزد آنها آمده و فرمود: من چند راءس قاطر دارم و شنيده ام كه شما خيال رفتن بكاظمين را داريد حال آمده ام كه اگر مى خواهيد من عصر قاطرها را بياورم و شما حركت كنيد. بحرينيها حقيقت حال خود را اظهار كردند و گفتند ما خرجيمان تمام شده و مخارج راه را نداريم . و حالا هم حاضريم كه با تو همراه شويم لكن هرگاه آنچه لازم داشتيم بما قرض الحسنه بده تا بكاظمين برسيم و ما در آنجا تمام مخارج تو را خواهيم داد. آنشخص قبول فرمود: و عصر قاطرها را آورد و آنها را سوار كرد و براه افتادند و وقت شام بلب آبى رسيدند و فرود آمدند آن شخص به آنها فرمود: شما كنار اين آب وضو ساخته نماز بخوانيد و غذا بخوريد تا من قاطرها را در بيابان بچرا ببرم . سپس قاطرها را جهت چرا از آنجا دور نمود و مسافرين وضو ساخته نماز بجاى آوردند و غذاى خود را خوردند و هرچه در انتظار قاطرها نشستند خبرى نشد تا اينكه وحشت همه آنها را فرا گرفت . مردها از كنار زن و بچه ها برخواستند و باطراف رفتند كه تحقيق و بررسى كنند كه قاطرها چه شد هرچه گشتند اثرى نيافتند و با حال ياءس برگشتند و تا صبح بحال گريه و ناله ميان بيابان بسر بردند. صبح شد چون از آمدن آن شخص ماءيوس شدند علاج كار خود را منحصر در برگشتن بمشهد مقدس يافتند. لذا اسباب و اثاثيه خود را بر دوش گرفته با زنها و اطفال پياده روبراه نهاده چند قدمى كه برداشتند نخلستانها را از دور ديدند تعجب كردند كه در اين حدود كه از بلاد ايران است درخت خرما پيدا نمى شود در اين اثناء عربى هيزم كش رسيد از او پرسيدند كه اين نخلستان چيست و اين قريه چه نام دارد؟ گفت مگر شما نمى دانيد كه اينجا كاظمين است . تعجب ايشان بيشتر شد و گمان كردند كه آن مرد مزاح نموده پس چند قدمى ديگر كه برداشتند قبه مطهره و مناره هاى كاظمين پيدا شد و دانستند كه بنظر مرحمت ابى الحسن الرضا صلوات الله عليه به دو سه ساعت از مشهد بكاظمين رسيده اند.
مرحوم محدث نورى اعلى الله مقامه فرمود يكى از خدمتگذاران روضه شريفه رضويه گفت : يكى از شبهائى كه نوبت خدمت و شفيت من بود در رواقى كه معروف بدارالحفاظه است خوابيده بودم . ناگهان در خواب ديدم كه درب حرم مطهر باز شد و خود حضرت ابى الحسن الرضا (ع ) از حرم بيرون تشريف آورد و بمن فرمود: برخيز و بگو مشعلى بالاى گلدسته ببرند و روشن كنند زيرا كه گروهى از اعراب بحرين بزيارت من مى آيند و آنها راه را گم كرده اند از طرف طرق (اسم محلى است در دو فرسنگى شهر مشهد) و اكنون آنان سرگردانند و برف هم مى بارد مبادا تلف شوند و نيز برو به ميرزا تقى شاه متولى بگو چند مشعل روشن كنند و با جمعى بروند و آن زائرين را ملاقات كرده بياورند. از خواب بيدار شدم و فورا رفتم سركشيك را از خواب بيدار كرده و خوابم را باو گفتم پس او با حال تعجب برخواست و با يكديگر آمديم در حالتيكه برف مى باريد مشعل دار را خبر كرده و فورا رفت و مشعل روى گلدسته را روشن كرد آنگاه با جمعى از خدام بخانه متولى باشى رفتيم و خواب را نقل كرديم . متولى هم با جماعتى مشعلها را روشن كرده با ما همراه شد و از شهر بيرون آمديم و بجانب طرق روانه شديم تا نزديك طرق بآن زائرين رسيده ديدم كه در آن هواى سرد ميان برف در بيابان سرگردانند. پس چون ايشانرا ملاقات كرديم جوياى حالشان شديم گفتند كه در اين بيابان طوفان عظيمى شد و برف هم شروع بآمدن كرد ما راه را گم كرديم و هرچه تفحص نموديم راه را پيدا نكرديم و دست و پاى ما هم از شدّت سرما از حس و حركت افتاد لذا تن بمرگ داديم و از چهارپايان خود پياده و همه يكجا دورهم جمع گشته و فرشهاى خود را روى خود انداخته و شروع بگريه و زارى نموديم . در ميان ما مرد صالح و طالب علمى است چشمش كه بخواب رفت حضرت رضا (ع ) را در خواب زيارت كرد آنحضرت باو فرمود: (قوموا فقد امرت ان يجعلوا المشعل فوق المنارة فاقصدوا نحوالمشعل تصادفوا المتولى ) يعنى برخيزيد و رو براه بگذاريد كه من فرمان داده ام كه در گلدسته مشعل روشن كنند و شما رو به روشنائى برويد كه متولى باستقبال شما مى آيد. اين بود كه ما برخواستيم و راه افتاديم و روشنائى را ديده و بسمت روشنائى براه افتاديم تا اينجا كه شما بما رسيده ايد پس متولى آنها را بشهر آورد و بخانه خود برد و پذيرائى نمود. بلى حضرت رضا (ع ) ضامن غريبان و امام رئوف است و زائرين بلكه همه دوستانش را دوست دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 🌸 السلام علیک یا صاحب الزمان 🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمُنْتَظَرُ... ▫️سلام بر تو ای مولایی که خدا و خلق خدا در انتظار قیام تو اند. 📘 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578. ❀͜͡ 🥀•┈—┈—┈✿┈—┈—┈• اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج https://eitaa.com/zohormahdi1402