eitaa logo
ظهور نزدیک است
777 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
40 فایل
•بسم ا... "با حضور گرم خانواده شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده" _این گروه ابتدابه برسی علایم ظهورواثبات نزدیکی آن میپردازد _بعد دنیای زیبای پس ازظهور‏ _سوم وظایف منتظران •امید است یاریمان کنید انتقادات وپیشنهادات: @Sarbaze_mah ادمین تبادل @Ahmadii_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
همرزم شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده:
در یکی از شهر های حلب که به تازگی توسط رزمندگان اسلام آزاد شده بود مردم بومی منطقه وارد شهر شدند در ابتدا امکانات لازم برای مردم فراهم نبود چون تمام زیر ساخت های آن منطقه از بین رفته بود، مردم در تغذیه و مواد غذایی مشکل اساسی داشتند. 
آقا رضا پیشنهاد دادند که غذاهای اضافه دوستان را جمع آوری کنیم و شبانه میبردند به این منازلی که تازه مردم در آن ساکن شده بودند البته سعی می کردند مخفیانه این کار را انجام دهند و خیلی تاکید داشتند که نامی از ایشان به میان نیاید سعی می کردند ما را جلو بی اندازند دوستان گمان می کردند ما پیشرو در این قضیه بودیم در حالی که فکر و کار اصلی با خود شهید حاجی زاده بود. 
❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
همرزم شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده:
داشتیم میرفتیم کمین برای قاچاق مشروبات الکلی که تا اذان مغرب نزدیک کمینگاه شدیم همان جا نمازمان را خواندیم هوا که تاریک شد رفتیم همانجایی که از قبل شناسایی شده بود شهید رضا به عنوان تک تیرانداز و تامین بچه ها بود که حدود ساعت 2 شب شهید رضا چون دوربین دید در شب داشت متوجه آمدن قاچاقچیان شد که با بیسیم به بچه ها خبر داد که بیشتر حواسشان را جمع کنند آنها  آمدند تو کمین  قاچاق چیا که غافل گیر شده بودند پا به فرار گذاشتن یه گوشه توی تاریکی شب قایم میشدند آقا رضا که دوربین دید در شب داشت  با تیر اندازی نزدیکشون آنها را گیج کرده بود آنها مرتب تغییر موقعیت می دادند، بازم تیراندازی میکرد تا این که همه قاچاق را گرفتیم  و به پایگاه رفتیم. 

این عکس برای صبح همان روز است 
اینجا هم محل شهادت شهید روح الله سلطانی هست. 
❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
دوست و همرزم شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده: راستش من سربازیم را در معیت دوستم آقا رضا حاجی زاده بودم و تو ماموریت های پیرانشهر با هم بودیم. "خیلی دوستش داشتم"

انسان آرامی بود و کمی تو این زمینه شبیه به هم بودیم، همین مسئله موجب افزون شدن محبتم به او شد. 

❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
چه فرقی دارد کربلای عاشورای ۹ دی باشد؛ کربلای شلمچه یا کربلای خانطومان..؟ حسینی که باشی همیشه سینه ات سپر بلای اسلام و رهبر است..✌️
برادر عزیزم..🌷

برای ماموریت کاری در اصفهان بودی که درگیری و فتنه ۸۸ شروع شد وبا لباس شخصی به همراه دوستانت به دفاع از آرمانهایت سینه سپر کردی..
برایت همه آن سختی ها شیرین بود تا به کج فهمان و فتنه گران بفهمانی..
شیرمردان ایرانی در هرلباس و مقامی که باشند حافظ دین و سرزمین شان هستند..

پاینده باد ایران..
✌️ ❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
نوبت بازدید از مکان استقرار وسنگر آماده شده توسط شد. درخط دفاعی گردان یاسر، سنگری برای تجمع وقرار همیشگی داشتیم. ‌ اون سنگر را همگی باهم ساخته بودیم وبه سنگر حاجی معروف بود. اونجا آقارضا را دیدم گفتم بیابرویم مکان تک تیراندازی شما را ببینیم. درجوابم گفت نه. گفتم چرا نه؟ گفت: اون مکان بهشت من هستش،
بگذارید فعلا مخفی بمونه تا بهشتم فاش نشه.
درتاریخ ۱۶ اردیبهشت ۹۵،   از آن مکان مشغول شکار تکفیریهای ملعون شد وتلفات سنگینی از آنان گرفت جنگید و جنگید تا براثر تیرهای دشمن بشهادت رسید. 
از آن سنگری که بهشت خود می نامید به جوار الهی عروج کرد ودرجنات النعیم سکنی گزید. 
روحش شاد و راهش پررهرو باد
. ❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
🎙به روایت مادر شهید
روز مادر برایم یک تابلو خریده بود، تابلو شیشه اش شکست.
وسایل کار با چوب را برایش تهیه کرده بودیم در خانه خودش یاد میگرفت سال بعد به آن تابلو با هنر دستان خودش چیزهایی اضافه کرد و روز مادر به من هدیه داد. 
"ای نرگس باغ بهشت دوستت دارم" ❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
ظهور نزدیک است
🎙به روایت مادر شهید روز مادر برایم یک تابلو خریده بود، تابلو شیشه اش شکست. وسایل کار با چوب را برای
تو آخرین ماموریت قبل از اینکه ماموریت سوریه پیش بیاد. "مهر ماه 94"
منطقه ارتفاعات حاج ابراهیم  پیرانشهر بودیم پایگاه گومه دسته گردان توپخانه بود، به دلیل بدی آب و هوا این گردان اومد پایین و گردان ما جایگزین شد، برای پدافند اونجا مستقر شدیم. 
آب و هوا خیلی بد بود شب اول قرار شد پست ساعت 12تا 2 شب رو من بدم اولین شب و آخرین شبی بود که مهتاب کامل بود شب قشنگی بود ولی به دلیل مهتابی بودن و  وجود قاچاقچیان و گروهک پژاک خیلی خطرناک میشد من رفتم سر پست
ساعت 2 شد پستی بعدی نیومد
3 شد نیومد
4شد نیومد
خدایا یخ زدم این بالا، از ترس اینکه نکنه برا صدا کردن پستی برم، پایگاه رو بزنن(چون تنها نگهبان اونجا بودم) از سر پستم پایین نرفتم دیدم آقا رضا  برا نماز  بلند شد وضو بگیره اومد بیرون، هوا خیلی تخیلی بود با اینکه مهتاب بود خیلی سرد بود من با اینکه زیر اور نظامی ژاکت پوشیده بودم ودستکش دستم بود حتی کلاه فیس هم رو صورتم بود نمیتونستم از سرما تکون بخورم هر از چند گاهی بپر بپر میکردم یخ نزنم
ولی آقا رضا اون وقت از اتاق گرم و اون کیسه خواب گرمتر زد بیرون
گفتم آقا رضا میشه پستی بعدی رو صدا کنی؟
دمش گرم رفت صداش کرد
از فردا شده بودم سوژه بچه ها 
که 4ساعت پست بخاطر اینکه ترس از حمله داشتم
زیبایش اینجاست که آقا رضا اون موقع که همه خواب بودن بیدار شده بود
. ✍به روایت همرزم شهید رضا حاجی زاده ❥¦@shahidrezahajizadeh_95¦❥ •به کانال مـا بپیوندید👆🏻
•مطالعه زندگینامه شهید حاجی زاده👇🏻 •مطالعه خاطرات شهید حاجی زاده 👇🏻
هدایت شده از ظهور نزدیک است
•مطالعه زندگینامه شهید حاجی زاده👇🏻 •مطالعه خاطرات شهید حاجی زاده 👇🏻
هدایت شده از ظهور نزدیک است
•مطالعه زندگینامه شهید حاجی زاده👇🏻 •مطالعه خاطرات شهید حاجی زاده 👇🏻
هدایت شده از ظهور نزدیک است
•مطالعه زندگینامه شهید حاجی زاده👇🏻 •مطالعه خاطرات شهید حاجی زاده 👇🏻