☔️🌧✧🌺꧁💜꧂🌺✧🌧☔️
#آشتی_با_امام_عصر_عج_الله
#دکتر_علی_هراتیان
#قسمت_هفتم
کسی از حضرت سیدالشهدا پرسید:آیا صاحب این امر شمایید؟ فرمودند:
«نه (من نیستم) صاحب این امر کسی است که از میان مردم کناره گیری می کند و به سرزمین های دوردست میرود و خواهان تقاص خون پدر است».
متاسفانه این غربت و تنهایی امام زمان علیه السلام تا زمان ظهور امتداد خواهد یافت چنانکه مولای متقیان فرموده اند:
«مهدی ما (از تولد تا زمان ظهور) تنها، یگانه و غریب خواهد بود»
امام صادق علیه السلام در مورد کیفیت ظهور امام عصر علیه السلام به مفضل میفرمایند:
«ای مفصل، او تنها ظهور میکند؛ به تنهایی وارد مسجد الحرام می شود؛ به تنهایی به دامن کعبه دست می یازد؛ تاریکی شب همه جا را فرا میگیرد و امام همچنان تنهاست... .»
آری، تولد آن حضرت مانند حضرت موسی علیه السلام مخفیانه و غریبانه صورت گرفته است و از همان لحظه تولد، فرعونیان زمان قصد به شهادت رساندن حضرتش را داشتند.
بسیار تعجب آور است که خاندان امامت ناچار بودند ولادت خاتم الاوصیا علیه السلام را حتی از عمویش پوشیده نگه دارند. در دوران غیبت، زندگی آن جناب مخفیانه و غریبانه است؛ به هنگام ظهور نیز به تنهایی و در غربت به مسجد الحرام خواهند آمد.
((سال های غیبت روزگار کناره گیری و عزلت امام))
حضرت امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«صاحب این امر را، به ناگزیر، غیبتی است و در دوران غیبت، باید از مردم کناره گیری کند و چه جایگاه خوبی است مدینه!»
توصیه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در بستر بیماری و در آستانه شهادت، به فرزند خویش این بود:
«... پسرم! بر تو باد جاهای نهان و دور، همواره در جاهای دوردست و پنهان زندگی کن که هر یک از دوستان خدا دشمنی خطرناک و مخالفی مزاحم دارند...»
امام زمان علیه السلام نیز در بیان سفارش پدر خویش چنین فرموده اند:
«به درستی که پدرم (امام حسن عسکری علیه السلام) با من عهد کرده اند که جز مخفی ترین و دورترین جای زمین، وطنی نگیرم تو امر خود را پوشیده سازمان و به خاطر وجود نیرنگهای گمراهان و منحرفان جایگاه خویش را از فتنههای امتهای گمراه محفوظ بدارم.»
سید سید الساجدین امام علی بن الحسین علیه السلام نیز درباره ی امام عصر علیه السلام فرموده اند:
«در قائم ما علیه السلام، شش نشانه از شش پیامبر هست...: نشانه ی او از حضرت نوح علیه السلام عمر طولانی اوست. نشانه ی او از حضرت ابراهیم علیه السلام تولد پنهانی و کنارهگیری از میان مردم است؛ نشانه ی او از حضرت موسی علیه السلام خوف و غیبت اوست. نشانه ی او از حضرت عیسی علیه السلام اختلاف مردم در حق اوست. نشانه ی او از حضرت علی علیه السلام فرج بعد از شدت است و اما نشانه ی او از حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم قیام وی به شمشیر است.»
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
جهت مطالعهی بخشهای دیگر این کتاب به کانال عطرظهور بپیوندید👇
┏❄️ 🌺 ☔️ 🌺 🌧┓
💜 @atr_zohoor 💜
┗🌧 🌺 ☔️ 🌺 ❄️┛
#وقایع_آخرالزمان
#قسمت_هفتم
نام یمانی
۱_ #یمانی: در بیشتر روایات ائمه، از این واژه استفاده شده است. امام باقر علیه السلام در پاسخ به این سئوال که: چه زمانی قائم شما ظهور خواهد کرد، فرمودند: «هنگامی که مردان شبیه به زنان شوند... و سفیانی از شام و یمانی از یمن قیام کند...»
۲_ #منصورالیمانی: امام باقر علیه السلام فرمودند: «... سپس منصور یمانی همراه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آنها رهسپار می شود.» [ همچنین «منصور» نیز به کار برده شده]
۳_ #خلیفة_الیمانی: از ارطاة چنین نقل شده: «در زمان آن پیشوای یمانی (خَلیفَةُ الیَمانی) که استانبول و روم به دست او فتح می شود، دجال ظهور می کند...»
۴_ #قحطانی: که ظاهرا یکی از نَسَب تیره های مختلف یمن، قَحطان است.
📔تأملی در نشانه های ظهور، ص۷۰-۷۹
🌻🌻🌻🌻🔹🌻🌻🌻🌻
#وقایعآخرالزمان
#منتظرانظهور
#اوخواهدآمد
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#کپیآزاد
#بهترینکلامهادرموردامامزمانعج
https://eitaa.com/zohornzdikhst
"رمان #از_روزی_که_رفتی
#قسمت_هفتم
_اگه فرار کنم تو رو اذیت میکنن! هم خودش، هم عمهها! من طاقت درد
کشیدن دوبارهی تو رو ندارم مامان!
زهرا خانم دست به صورت دخترکش کشید و با حسرت به صورتش نگاه
کرد:
_تو زن اون پیرمرد بشی من بیشتر درد میکشم!
رها بغض کرده، پوزخندی زد:
_یه روز میام دنبالت! یه روز حق تو رو از این دنیا میگیرم! یه روز لبخند به
این لبهای قشنگت میارم مادرم!
وقتی سوار ماشین پدر شد، مادر هنوز گریه میکرد. چرا پدرش حتی
اندکی ناراحتی نمیکرد؟ چرا پدر بیتابی دخترکش را نمیکرد!
چرا قلبش اینقدر سخت و سنگی بود برای دخترک کوچکش؟
رها به احسان فکر کرد! چند سال بود که خواستگارش بود. احسان، مرد
خوبی بود. بعد از سالها پدر قبول کرد و گفت عید عقد کنند. چند روز تا
عید مانده بود؟ شصت روز؟ هفتاد روز؟ امروز اصلا چه روزی بود؟ باید
امروز را در خاطرش ثبت میکرد و هر سال جشن میگرفت؟ باید این روز
را شادی میکرد؟ روز اسارت و بردگیاش را؟ چرا رها نمیکنند این رهای
خسته از دنیای تیرگیها را؟ چرا احسان رفت؟ چرا در جایی اینقدر دور
کار میکرد؟ چرا امروز و این روزها احسان نبود؟ چرا مردی که قول داده
پشت نبود؟ چرا پشتش خالی بود؟
پشت باشدنبود
پدر ماشینش را پارک کرد. رها چشمهایش را محکم بست و زمزمه کرد:
_محکم باش رها! تو میتونی!
نگاه نگرداند. سرش را به زیر انداخت، نمیخواست از امروز خاطرهای در
ذهنش ثبت کند! دلش سیاهی میخواست و سیاهی.
آنقدر سیاه که شومی این زندگی را بپوشاند. به مادرش هم نگاه نکرد! این آخرین تصاویر پر اشک و آه را نمیخواست.
گوشهایش را فرمان نشنیدن داد؛
اما هنوز صدای بوق ماشینها را میشنید. نگاهش را خیرهی کفشهای
پدر کرد... کفش واکس خورده
های مشکِی اش برق میزد. تنها چیز برا
براق امروز همین کفش ها خواهد بود. امروز نه حلقهای خواهد بود، نه
مهریهای، نه دسته گلی، نه ماشین عروسی و نه لباس عروسی! جایی
شنیده بود خون آشامها لباس عروسشان سیاه است... خدایا! من خون
چه کسی را نوشیدهام که سیاهی دامنگیرم شده؟!
به دنبال پاهای پدر میرفت و ذهنش را مشغول میکرد. به تمام
چیزهایی که روزی بیتفاوت از آنها میگذشت، با دقت فکر میکرد.
نگاهش را خیره کفشهای پدر کرد که نبیند جز سیاهیها را! میدانست
تمام این اتاق پر از آدمهای سیاهپوش است. پر از مردان و زنان
سیاهپوش. می دانست زنها گریه و نفرین می کنندش... رهای بیگناه را
مقصر تمام بدیهای دنیا میکنند! دستی نگاه مات شدهاش به کفشهای
پدر را پاره کرد. دستی که آستینهای سیاهش با سپیدی پوستش در
تضاد بود. دستی که نمیدانست از آن کیست و چیزی در دلش
میخواست بداند این دست چه کسی است که در میان این همه نحسی
و سیاهی، قرآنی با آن جلد سپید را مقابلش گرفته است! شاید آیه باشد
که باز هم به موقع به دادش رسیده است!
نام آیه، دلش را آرام کرد! دست دراز شده هنوز مقابلش بود. قرآن را
گرفت... بازش نکرد، با خدا قهر نبود آخر آیه یادش داده بود قهر با خدا
معنا ندارد؛ فقط آدمها برای توجیه گناهان خود است که قهر با خدا را
بهانه میکنند! قرآن را باز نکرد چون حسی نداشت... تمام ذهنش خالی
شده بود. در میان تمامی این سیاهیها حکمتت چیست که قرآن را به
دست من رساندی خدا؟حکمتت چیست که من اینجا نشستهام؟
معنایش را نمیدانم! من سوادم به این چیزها قد نمیدهد. من سوادم به
دانستن این تقدیر و حکمت و قسمت نمی رسد!
کاش آیه بود و برایش از امید حرف میزد! مثل روزهایی که گذشت! مثل
تمام روزهایی که آیه بود! راستی آیه کجاست؟؟؟؟
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
═══✵☆✵═══