#بابا_روح_الله💛
هیچگاهازڪارهامایوسنشوید
چونهمہچیزیڪدفعہدرستنمےشود
وڪارهاےبزرگبایدبہتدریجصورتگیرد.🌱
امامخمینے(ره)
#دهه_فجر
#عید_انقلاب🎉
❣️ #مهدی_جان (عج)❣️
#بعضی_دردها_فقط_با_آمدن تو درمان می شود
بیا که جهان، بی تو بیمار است.
اللهم عجل لوليك الفرج
#۹_چيز_که_مانع_٩_چيز_ديگر_است:
١. غرور، مانع يادگيری
٢. تعصب، مانع نوآورى
٣. کم رويی، مانع پيشرفت
٤. ترس، مانع ايستادن
٥. عادت کردن، مانع تغيير
٦. بدبينی، مانع شادی
٧. خودشيفتگی، مانع معاشرت
٨. شکايت، مانع تلاش گری
٩. خودبزرگ بينی، مانع محبوبيت.
#چگونه_بفهمیم_چه_کسی_حاصل_نطفه_ی_شیطان_است؟
❤️ حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
شیطان مى آید و با زن و شوهرى در حال نزدیکى هستند شرکت مى نماید و با آن دو همکارى مى کند.
(همانند مرد با زن رابطه برقرار میکند بدون اینکه دیده شود)
🔰 ابوبصیر عرض کرد: از چه راه شناخته مى شود که این شخص از نطفه شیطان است یا انسان؟
🌸 حضرت فرمود: به دوستى و دشمنى ما اهل بیت...
هر کس ما را دوست داشته باشد، نطفه او از انسان،و هرکس ما را دشمن داشته از شیطان است.
🔵 برخی ویژگی انسان هایی که شیطان در نطفه آنها شریک شده:
1️⃣ فحاش:
🌺 امام صادق علیه السلام فرمود:
از نشانه هاى شرکت شیطان در نطفه بعضى از انسان ها این است که شخص بد زبان باشد. از آن چه مى گوید، و از آن چه درباره او مى گویند، باکی نداشته باشد(شرم و حیایی نداشته باشد و ناراحت نشود).
2️⃣ زنا زاده:
💥 یکى دیگر از کسانى که شیطان در شکل گیرى نطفه اش نقش داشته،زنا زاده است.
زن و مردى که از راه زنا و فحشا به هم رسیده اند فرزندى از آنها متولد شده شرعى نیست.
🔶 عبدالملک بن اعین مى گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
❎ هنگامى که شخصى مى خواهد زنا کند در همان وقت شیطان هم دست به کار مى شود و با وى شریک شده و عمل زنا را با هم انجام مى دهند...
🔥 در همان زمان نطفه آن دو مخلوط مى شود و اولادى که به وجود مى آید از شیطان است.
3️⃣ مهر کردن زن از مال حرام:
از جاهایى که شیطان در اولاد انسان شرکت مى کند، مال حرام را مهریه زن خود قرار دادن است که شیطان در اولاد او شرکت مى کند.
4️⃣ نگفتن بسم الله موقع جماع:
❎ وقتى انسان مى خواهد با عیال شرعى خود نزدیکى کند، اگر ((بسم الله)) نگوید، شیطان حاضر مى شود و با آن مرد همکارى کرده و در نطفه او شرکت مى کند.
5️⃣ جماع در اول و نیمه ماه:
🌼 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر یکى از شما بخواهد با عیال خود نزدیکى کند، باید اول و نیمه ماه نباشد؛
🔥 زیرا شیطان هم در این دو زمان مى خواهد صاحب فرزند شود که مى آید و با انسان در جماع شرکت مى کند. اگر فرزندى از آنان به وجود آید شیطان در آن شریک است.
6️⃣ شیطان زاده ها:
⛔️ مشارکت در نطفه کسانى که بغض اهل بیت علیهم السلام را دارند.
♨️ از برخى روایات استفاده مى شود که این مشارکت، مستقیم است و شیطان، در عملِ نزدیکی وارد مى شود؛ اگر چه براى انسان قابل لمس نیست.
♨️ عده ای هستند که آن ملعون مستقیما با مادرشان زنا کرده و آنها پدید آمده اند.
از جمله:
🔥 حجاج بن یوسف سقفی که مردی سفاک و خون آشام بود و چون شیطان پدرش بود، از خونریزی ودشمنی با اهل بیت لذت فراوان میبرد تا جایی که دستور میداد در ماه رمضان هربار موقع افطار دو نفر از سادات را سر ببرن و با خون آنها برایش نان بپزند....
🔥 یکی دیگر از شیطان زاده ها که از خون ریزی لذت می برد و خون هزاران انسان پاک و بی گناه را بر زمین ریخت یزید پسر معاویه (که نفرین و عذاب خدا بر او
باد) بود که به قول امام حسن مجتبی علیه السلام او از اولاد شیطان بوده است.
✅ از ابن عباس نقل شده که: روزی امام حسن مجتبی علیه السلام با یزید پسر معاویه نشسته بودند و خرما می خوردند.
♨️ یزید پلید عرض کرد: ای حسن بن علی! من از تو خوشم نمی آید و تو را دشمن دارم.
🌺 آن حضرت فرمود: پس در این صورت بدان که شیطان ملعون با پدرت در نطفه تو شرکت کرده است و تو از هر دوی آنها به وجود آمده ای!
🔥 این دشمنی و کینه را از شیطان به ارث برده ای.
از این بالاتر، بدان که شیطان با حرب – جد بزرگ تو – در جماع شرکت کرد و صخر جد دیگر تو از آن زاده شد. از این جهت بود که جد تو با جدم رسول الله دشمن بود (و تو هم الان با من دشمنی)
📒اصول کافی، ج ۴، ص
📕نور الثقلین، ج ۳، ص ۱۸۳ ؛ و تفسیر صافی ج ۱، ص ۹۷۹ و پاورقی ۹۷۸
📗 تفسیر القمى، ج ۲، ص ۲۲ ؛ «شرکه الشیطان فی الأولاد… و فی حدیث آخر إذا جامع الرجل أهله و لم یسم شارکه الشیطان».
📘مواعظ العددیه، ص ۳۰۸ ، حدیث اربعه ماءئۀ شماره ۳۹۷
📙بحارالأنوار، ج ۵۷، ص ۳۴۲، باب ۴۱
الکافى، ج ۵، ص ۵۰۲ ؛ و ......
#پندانه
▫️#ای_آنکه_طلبکار_خدایی، به خود آ
▫️از خود بطلب، کز تو خدا نیست جدا
✍ گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز میکرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک میشد و سعی میکرد که او را از این عادت منصرف کند.
روزی کیسهای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد، زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرّحمن الرّحیم" در پارچهای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشهای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالتزده کند و "بسم الله" را بیارزش جلوه دهد.
وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد، آن مرد ماهیها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود، درون شکم یکی از ماهیهاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین شد.
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
کارگاه انصاف_14.mp3
11.5M
#کارگاه_انصاف ۱۴
▪️فرق انسان ، با حیوان این است که؛
در نظام انسانی، #مقابله_به_مثل معنا ندارد.
یک انسان واقعی؛
نه تنها در مواجهه با بدیهای دیگران، مقابله به مثل نمیکند؛
که برای محبت کردن نیز، توقع جبران ندارند.
💥چرتکهای بیندازیم؛
اگر برای محبت کردن، سابقهی کسی را درنظر میگیریم،
یا در برابر اشتباهاتشان، قصد جبران داریم؛
هنوز در دایرهی زیستِ انسانی، وارد نشدهایم.
#استاد_شجاعی 🎤
@zohornzdikhst
#سلام_امام_زمانم
🌹بوی عطریاس دارد#جمعه ها❣
🌹وعده دیداردارد #جمعه ها❣
🌹#جمعه هادل یاد دلبرمی کند❣
🌹نغمه یاابن الحسن سرمی کند❣
#جمعه هست متعلق به #مهدی_فاطمه عج حداقل صد صلوات برای سلامتی و ظهورش و سوره توحید هر چه متوانید بخوانید وهدیه به مولا کنید. ان شاءالله از زمینه سازان ظهورش باشیم
#صبحتون_مهدوی
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
هدایت شده از کمالی
┄┅═✧🌴﷽🌴✧═┅┄
#سلام_مولا_جانم♥️
💜باز هم صبح دیگر آمد ولی مهدی کجاست⁉️
💙یک نفر میگفت مهدی جمعه ها در کربلاست
💛رو به سویش کردم که فریادش زنم
❤️بازهم با ندبه ای از هجرمولا دم زنم
💚آمد از سویی ندایی ای اهل انتظار..
❤️اندکی دیگر صبوری ... می رسد دیدار یار..
#صبحتون_مهدوی💚
🏴 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🏴
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
"رمان #از_روزی_که_رفتی
#قسمت_هفتم
_اگه فرار کنم تو رو اذیت میکنن! هم خودش، هم عمهها! من طاقت درد
کشیدن دوبارهی تو رو ندارم مامان!
زهرا خانم دست به صورت دخترکش کشید و با حسرت به صورتش نگاه
کرد:
_تو زن اون پیرمرد بشی من بیشتر درد میکشم!
رها بغض کرده، پوزخندی زد:
_یه روز میام دنبالت! یه روز حق تو رو از این دنیا میگیرم! یه روز لبخند به
این لبهای قشنگت میارم مادرم!
وقتی سوار ماشین پدر شد، مادر هنوز گریه میکرد. چرا پدرش حتی
اندکی ناراحتی نمیکرد؟ چرا پدر بیتابی دخترکش را نمیکرد!
چرا قلبش اینقدر سخت و سنگی بود برای دخترک کوچکش؟
رها به احسان فکر کرد! چند سال بود که خواستگارش بود. احسان، مرد
خوبی بود. بعد از سالها پدر قبول کرد و گفت عید عقد کنند. چند روز تا
عید مانده بود؟ شصت روز؟ هفتاد روز؟ امروز اصلا چه روزی بود؟ باید
امروز را در خاطرش ثبت میکرد و هر سال جشن میگرفت؟ باید این روز
را شادی میکرد؟ روز اسارت و بردگیاش را؟ چرا رها نمیکنند این رهای
خسته از دنیای تیرگیها را؟ چرا احسان رفت؟ چرا در جایی اینقدر دور
کار میکرد؟ چرا امروز و این روزها احسان نبود؟ چرا مردی که قول داده
پشت نبود؟ چرا پشتش خالی بود؟
پشت باشدنبود
پدر ماشینش را پارک کرد. رها چشمهایش را محکم بست و زمزمه کرد:
_محکم باش رها! تو میتونی!
نگاه نگرداند. سرش را به زیر انداخت، نمیخواست از امروز خاطرهای در
ذهنش ثبت کند! دلش سیاهی میخواست و سیاهی.
آنقدر سیاه که شومی این زندگی را بپوشاند. به مادرش هم نگاه نکرد! این آخرین تصاویر پر اشک و آه را نمیخواست.
گوشهایش را فرمان نشنیدن داد؛
اما هنوز صدای بوق ماشینها را میشنید. نگاهش را خیرهی کفشهای
پدر کرد... کفش واکس خورده
های مشکِی اش برق میزد. تنها چیز برا
براق امروز همین کفش ها خواهد بود. امروز نه حلقهای خواهد بود، نه
مهریهای، نه دسته گلی، نه ماشین عروسی و نه لباس عروسی! جایی
شنیده بود خون آشامها لباس عروسشان سیاه است... خدایا! من خون
چه کسی را نوشیدهام که سیاهی دامنگیرم شده؟!
به دنبال پاهای پدر میرفت و ذهنش را مشغول میکرد. به تمام
چیزهایی که روزی بیتفاوت از آنها میگذشت، با دقت فکر میکرد.
نگاهش را خیره کفشهای پدر کرد که نبیند جز سیاهیها را! میدانست
تمام این اتاق پر از آدمهای سیاهپوش است. پر از مردان و زنان
سیاهپوش. می دانست زنها گریه و نفرین می کنندش... رهای بیگناه را
مقصر تمام بدیهای دنیا میکنند! دستی نگاه مات شدهاش به کفشهای
پدر را پاره کرد. دستی که آستینهای سیاهش با سپیدی پوستش در
تضاد بود. دستی که نمیدانست از آن کیست و چیزی در دلش
میخواست بداند این دست چه کسی است که در میان این همه نحسی
و سیاهی، قرآنی با آن جلد سپید را مقابلش گرفته است! شاید آیه باشد
که باز هم به موقع به دادش رسیده است!
نام آیه، دلش را آرام کرد! دست دراز شده هنوز مقابلش بود. قرآن را
گرفت... بازش نکرد، با خدا قهر نبود آخر آیه یادش داده بود قهر با خدا
معنا ندارد؛ فقط آدمها برای توجیه گناهان خود است که قهر با خدا را
بهانه میکنند! قرآن را باز نکرد چون حسی نداشت... تمام ذهنش خالی
شده بود. در میان تمامی این سیاهیها حکمتت چیست که قرآن را به
دست من رساندی خدا؟حکمتت چیست که من اینجا نشستهام؟
معنایش را نمیدانم! من سوادم به این چیزها قد نمیدهد. من سوادم به
دانستن این تقدیر و حکمت و قسمت نمی رسد!
کاش آیه بود و برایش از امید حرف میزد! مثل روزهایی که گذشت! مثل
تمام روزهایی که آیه بود! راستی آیه کجاست؟؟؟؟
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
═══✵☆✵═══