🔴ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ آیت ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻗﻀﯿﻪ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﻩ!
ﺑﻌﺪ ﻓﻮﺕ "آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ" ﺳﻨﮓ ﺗﺮﺍﺵ ﻫﺎ ی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺑﺮﺍﯼ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻥ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻌﻈﻤﯽ ﺳﻨﮓ ﺗﺮڪ میخوﺭﻩ ﺭﻭﯼ ی ﺳﻨﮓ ﺩﯾﮕﻪ مینویسن ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺯ ﺳﻨﮓ ﺗﺮڪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻩﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺗﺮڪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ میرﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽڪﻨﻨﺪ ﭼﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ؟
ادامه ماجرای عجیب👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3
چہ ڪرده ایم ڪہ آن آشنا نمےآید
پیامے از سر ڪویش بہ ما نمےآید
چہ ڪرده ایم،گره خورده ڪارمان اینقدر
چہ ڪرده ایم ڪہ مشڪل گشا نمےآید
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#روشناے دل من💚
حضرتـــ خورشید
→ @zohur_media
📚چگونه میتوانيم مهدی موعود را از #مدعيان_دروغين تشخیص دهیم؟
ظهور امری روشن است. در روايات متعدّدی بر اين نكته تأكيد شده است كه امر ظهور امام مهدی از آفتاب نيز درخشانتر است و به همين دليل، اين امر بر هيچ كس مشتَبه نخواهد شد و هيچ كس در حقانيت آن ترديد نخواهد كرد.
در اين زمينه از امام محمّد باقر چنين نقل شده است: «تا آسمان و زمين ساكن است، شما نيز ساكن و بیجنبش باشيد ـ يعنی بر هيچ كس خروج نكنيد ـ كه كار شما پوشيدگی ندارد. بدانيد كه آن نشانهای از جانب خدای عزّوجلّ است، نه از جانب مردم. بدانيد كه آن از آفتاب روشنتر است و بر نيكوكار و زشتكار پنهان نخواهد ماند. آيا صبح را میشناسيد؟ امر شما همانند صبح است كه پنهان ماندن در آن راه ندارد.»*۱
ابتدای روايت ياد شده، هشدار به كسانی است كه با پيش افتادن بر امامان معصوم و با اميد تشكيل دولت اهلبيت دست به قيامهای نا به هنگام و حساب نشده میزدند و سرانجام خود و گروهی از شيعيان ناآگاه را به هلاكت میانداختند.
در روايت ديگری، ميمون البان از آن حضرت چنين نقل میكند: «من در خيمه امام باقر نشسته بودم كه امام يک طرف خيمه را بالا زد و فرمود: امر ما از اين آفتاب روشنتر است، سپس فرمود: نداكنندهای از آسمان ندا میكند كه امام فلان پسر فلان است و نام او را میبرد و ابليس نيز از زمين ندا كند همچنان كه در شبِ عقبه بر رسول خدا ندا كرد.»*۲
با توجّه به روايات ياد شده میتوان گفت پديدهی ظهور و مقدّمات آن، چنان روشن است كه هنگام وقوع آن، همه مردم از آن آگاه میشوند و به حقانيت آن پی میبرند. اينگونه نيست كه تنها جمعی محدود از شيعيان از آن باخبر شوند و به همراهی با آن برخيزند.
اينكه میبينيم هر از چندگاهی كسی در گوشهای از كشورهای اسلامی، خود را به عنوان يكی از شخصيتهای مطرح در عصر ظهور معرّفی میكند و عدّه ناچيزی از مردمان ناآگاه يا فريبخورده نيز با او همراهی میكنند، اصلاً با واقعيتهای ظهور كه پديدهای جهانی و قابل درک برای همگان است، همخوانی ندارد.
📚 ۱. ترجمه كتاب غيبت (نعمانی)، باب ۱۱، ص ۲۸۶، ح ۱۷؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، صص ۱۳۹ و ۱۴۰، ح ۴۹
۲. ترجمه کتاب کمال الدّين و تمام النعمـة، ج ۲، ص۵۵۵
#پرسش_و_پاسخ_مهدوی
→ @zohur_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🕊 #توسل مرد بودایی به امام زمان علیه السلام🕊✨
→ @zohur_media
1_684974224.mp3
639.1K
🔴رجال الغیب چه کسانی هستند ؟
🎙پاسخ: #ابراهیم_افشاری
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۴) آتش حسرت از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر ج
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۵)
به سوی آتش!
🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزیدم، پرسیدم به کجا؟
گناه به کوه سمت چپ اشاره کرد و گفت: پشت این کوه وادی باصفایی است که دوست دارم تا قیامت در آنجا بمانی.
میدانستم لجاجت و طفره رفتن من بی فایده است پس به همان راهی که اشاره کرده بود قدم نهادم.
گناه با عجله و شادی کنان جلو میرفت.
هراز گاهی بر میگشت و مرا تشویق به ادامه راه میکرد.
با اینکه از گناه خیری ندیده بودم، اما مژدههای مکرر و شادمانی بی سبب او مرا نیز به وجد آورده بود و امیدوارانه به مسیر ادامه میدادم.
از نیمه کوه گذشته بودیم که نالههایی از دور به گوشم خورد.از ترس و دلهره بر جای ایستادم و به گناه گفتم: این چه صدایی است که به گوش میرسد؟
گناه گفت: من صدایی نمیشنوم، شاید هلهله و شادی اهالی آنجاست که غرق نعمتند.
گفتم: ولی صدایی که من میشنوم به ناله و فغان بیشتر شباهت دارد تا هلهله و شادمانی کردن.
گناه گفت: من چیزی نمیشنوم، بی جهت وقت را تلف نکن و زودتر به راهت ادامه بده.
دریافتم که گناه مطلبی را از من پنهان میکند و بی جهت خود را به ناشنوایی میزند...اما چاره ای نبود.
در کشاکش کوه و با شک و تردید به دنبال گناه در حرکت بودم که ناگهان صدای نیک را شنیدم، فریاد کشید: خودت را کنار بکش.
با عجله خودم را به کناری کشیدم، ناگهان سنگ سیاه بزرگی با شدت تمام به فرق گناه🔥 فرود آمد و او را به پایین کوه پرتاب کرد.
پس از آن نیک را دیدم که با عجله از قله کوه به طرفم آمد و مرا در آغوش گرفت.
من نیز صورت بر شانه مهربانش گذاردم و زار زار گریستم..
نیک در حالی که اشکهایم را پاک میکرد گفت: دوست من اینجا چه میکنی؟ هیچ میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه.
نیک سری تکان داد و گفت: تو در چند قدمی وادی عذاب هستی. اینجا جایگاه افرادی است که توان عبور از برهوت را ندارند و روز قیامت نیز قدرت عبور از پل صراط را نخواهند داشت و سرانجام به قعر جهنم سقوط میکنند.
نیک پس از آن مرا دلداری داد و خواست تا برای رفع خستگی اندکی استراحت کنم.
عذاب یکی از بزرگان برزخ!
در همین میان و در لا به لای فریادهای اهل عذاب صدای ناله ای را شنیدم که به ما نزدیک میشد.
پس از لحظه ای صدا واضح تر شد. و شنیدم که صاحب صدا با ناله ای جگر خراش از تشنگی شکایت میکرد.
با وحشت رو به نیک کردم و پرسیدم: این دیگر چه صدایی است؟
نیک نگاه مهربانانه اش را به صورت من دوخت و گفت: به بالای کوه بنگر و آرامشت را حفظ کن.
وقتی به اوج قله نگریستم شخصی را دیدم که در گردنش غل و زنجیر آویخته اند و دو مرد زشت رو و قوی هیکل سر زنجیر را به دست گرفته اند.
▪️آن شخص در حالیکه مرتب از تشنگی مینالید به این سو و آن سو نگاه میکرد.
پس از دیدن ما با عجله به طرفمان حرکت کرد؛ من از ترس خودم را به نیک رساندم و آهسته پرسیدم:
این شخص کیست؟
نیک گفت: صاحب ناله یکی از سرشناسان برهوت است که در دشت عذاب معذب است.
آن شخص همانطور که به ما نزدیک میشد دستهایش را مانند گدایی به سمت ما دراز کرده بود و طلب آب میکرد.
وقتی به چند قدمی نیک رسید، مامورانش با کشیدن زنجیر از نزدیک شدن او به ما جلوگیری کردند، او در حالی که اشک میریخت با التماس از نیک درخواست یک قطره💧 آب کرد، اما نیک امتناع ورزید. او همچنان التماس میکرد..
نیک از او پرسید: مگر تو از داشتن دوستت نیک محرومی؟
سر به زیر افکند و گفت: چه دوستی، چه نیکی، دوست من گناه من است که در همان لحظات اول مرا به دست این ماموران عذاب سپرد و رفت.
حال باید تا روز قیامت از این تشنگی عذاب آور رنج ببرم و در قل و زنجیر محبوس باشم.
نیک با کنایه گفت: پس دعا کن هر چه زودتر روز قیامت بر پا شود تا از این عذاب رهایی یابی.
او به ناگاه سر بلند کرد و با تمام قوی فریاد برآورد: نه، نه، نه، ما اهالی دشت عذاب هرگزنمی خواهیم قیامت برپا شود، عذاب اندک برزخ ما را به ستوه آورده تا چه رسد به عذاب جهنم که...🔥
اما ماموران با گرزهای آتشینی که همراه داشتند به جان او افتادند. آن شخص ناگهان از جا پرید و در حالیکه صدای شتری میداد که داغ شده باشد، شروع به جست و خیز کرد.
آتش🔥 از پیکرش زبانه میکشید و صدایش زمین را میلرزاند...
✍ادامه دارد..
→ @zohur_media
👌دستورالعملی از حضرت آیت الله #وحید_خراسانی درباره #سوره_توحید
🍂 "به دیگران هم سفارش کنید، نماز صبح را که خواندید، یازده بار سوره (قل هو الله احد) را بخوانید، وقت خواب هم یازده بار این سوره را بخوانید، بین روز هم که بیکارید، راه می روید، این سوره را بخوانید،
❤️ شما جوانها از حالا شروع کنید، بعد روحتان می شود اکسیر احمر، یک روز می بینی شب شده صد تا سوره (قل هو الله احد) خواندی، آن وقت این صد تا سوره چه می کند؟
🍂 به حکم روایات متعدده هم از طرق عامه، هم از طرق خاصه، قرائت یک سوره (قل هو الله احد) ثلث تورات، ثلث انجیل، ثلث زبور، ثلث قرآن، حساب می شود، آن وقت سه سوره که خواندی، خدا به رحمت واسعه اش اجر تورات و انجیل و زبور و قرآن را به تو می دهد، این سوره را بخوانید،
❤️ شروع کنید از امروز، همه را هم هدیه به امام زمان کنید، آن هدیه به امام زمان اثرش این است، که این سوره دیگر رد نمی شود."
➥ @zohur_media
#مدعیان_دروغین
💢پیدایش مدعیان دروغین از نشانه های ظهور
✨امام صادق عليه السلام می فرماید :
(لا يقوم القائم حتى يقوم اثنا عشر رجلا كله يجمع على قول أنّهم قد رأوه فيکذّبهم).
همانا که حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشريف)ظهور نمی کند تا آنکه دوازده نفر کذاب بگویند او را مشاهده کرده ایم (ادعای نیابت خاصه می کنند) سپس حضرت آنها را تکذیب می کند.
📚الغيبه النعمانی، صفحه ۲۷۷
@zohur_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹ابعاد شگفت انگیز حکومت امام زمان(ع)
🔹بهشتی که بعد از ظهور روی زمین ایجاد میشه
#جهان_پس_از_ظهور
→ @zohur_media
🌸🍃 #احادیث_مهدوی
🌹امیرالمومنین على عليه السّلام:
🔹 با #مهدى ما حجّت ها گسسته مى شود . او پايان بخش سلسله امامان، نجات بخش امّت و اوج نور و راز نهان است.
📚بحار الأنوار، ج 77، ص 300
🌹امام حسين عليه السّلام:
🔹 آن گاه كه برپا دارنده عدالت (امام #مهدى عليه السلام) قيام كند، عدالتش نيكوكار و بدكار را فرا گيرد.
📚المحاسن، ج 1، ص 134
🌹امام سجاد عليه السّلام:
🔹 آن گاه كه #قائم ما قيام كند، خدا آفت را از شيعيان ما بزدايد و دل هايشان را چون پاره هاى آهن [استوار] سازد.
📚 الخصال، ج 2، ص 541
🌹امام صادق عليه السّلام:
🔹 هر كس خوش دارد از ياران امام #مهدى عليه السلام باشد، بايد منتظر باشد و پارسايى پيشه كند .
📚 الغيبة، نعمانى، ص 200
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
╔═🌎🌙══════╗
@zohur_media
╚══════🌎🌙═╝
🔴ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ آیت ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻗﻀﯿﻪ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﻩ!
ﺑﻌﺪ ﻓﻮﺕ "آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ" ﺳﻨﮓ ﺗﺮﺍﺵ ﻫﺎ ی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺑﺮﺍﯼ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻥ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻌﻈﻤﯽ ﺳﻨﮓ ﺗﺮڪ میخوﺭﻩ ﺭﻭﯼ ی ﺳﻨﮓ ﺩﯾﮕﻪ مینویسن ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺯ ﺳﻨﮓ ﺗﺮڪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻩﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺗﺮڪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ میرﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽڪﻨﻨﺪ ﭼﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ؟
ادامه ماجرای عجیب👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3
🔴بالاخره کانال { شهید کافی } وارد ایتا شد!
از همه ی شما عزیزان دعوت میکنم با بروزترین مطالب و آثار ماندگار حاج شیخ احمد کافی(ره)، همراه ما باشید
🔽🔽
https://eitaa.com/joinchat/4033609749C6033d49560
❤️🌹❤️
هر چند دیدگان ما
از دیدار روے دلرباے زهرایےات،
محروم است اما قلب هاے شڪستہ ے ما
حضورِ مهربان و امید آفرینت را
احساس مےڪند...تو با دعاے خیرت،
با نوازش هاے مداومِ پدرانہ ات،
با نگاه سبز و بارانےات،با توجہ گرم و
حیات آفرینت،همواره بہ ما امان میدهے
از ما مراقبت مےڪنے و جان پناهمان هستے
شڪر خدا ڪہ در سایہ سار توایم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۵) به سوی آتش! 🔸در حالیکه از شدت وحشت و اضطراب به خود میلرزی
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت ۱۶)
ذوب شدن گناه
همان طور که مسیر را میپیمودیم، جریان ناراحتی و لاغر شدن گناه را به نیک گفتم.
نیک خندید و گفت: گناه حق دارد ناراحت شود چون هیکل او پیش از این در دنیا، بزرگ و عجیب بود که البته سختیهایی که در دنیا دیدی و صبر کردی زجری که هنگام مرگ کشیدی از قد و قواره او کاست.
هر چند یادآوری بلاها و سختیهای دنیا برایم طاقت فرسا بود اما از آنجا که از قدرت گناهم کاسته بود راضی و خوشحال بودم.
نور ایمان
رشته کوهی که در دامنه آن حرکت میکردیم سر بر دامن کوهی بلند داشت که به آسمان آتشین ختم میشد و چون سدی مرتفع راه را بر هر عابری بسته بود.
با دلهره و اضطراب خود را به نیک رساندم و گفتم دوست من ظاهراً به بن بست برخوردیم، راه عبورمان بسته است،
نیک همانطور که میرفت گفت: ناراحت نباش و با من بیا، در قسمتهایی از این کوه غارهای کوتاه و یا درازی وجود دارد که باید از یکی از آنها عبور کنیم تا به قدرت ایمان خود پی ببری.
با تعجب پرسیدم: قدرت ایمان؟! گفت: آری. گفتم: چگونه؟
گفت: بدان که در روز قیامت، هر کس به اندازه ایمانش سعادتمند میشود و در اینجا ذرهای از سنجش قدرت ایمان رخ میدهد که در هر صورت دیدنی است نه گفتنی.
چیزی نگذشت که غاری تنگ و تاریک و بی روزنه پدیدار گشت، چون وارد غار شدیم از تاریکی بیش از حد آن به وحشت افتادم.
پس از چند قدم از حرکت ایستادم و به نیک گفتم :راه رفتن در این تاریکی، وحشت آور و غیرممکن است.
به راستی اگر گناه در این تاریکی به سراغم آید و مرا از پا درآورد چه؟
نیک نزدیکتر آمد و گفت: از آمدن گناه آسوده خاطر باش زیرا ضربهای که بر او فرود آوردم باعث شد به این زودیها به ما نرسد به خصوص که هر لحظه ضعیفتر نیز میشود.
از اینکه برای مدتی از شر گناه راحت شدیم خوشحال بودم اما فکر تاریکی مسیر دوباره مرا به خود آورد به همین جهت از نیک پرسیدم: در این تاریکی چگونه پیش خواهیم رفت؟
نیک گفت: اکنون به واسطه قدرت ایمانت نوری پدیدار خواهد شد که چراغ راهمان میباشد.
چندی نگذشت که از صورت نیک نوری درخشید که تا شعاع چند متری را روشن میکرد.
با خوشحالی تمام همگام با نیک حرکت را آغاز کردم. گاه به گودالهای عمیقی میرسیدم که تنها در پرتو نور ایمانم میتوانستم از کنار آنها به سلامت بگذرم.
التماس کنندگان
هنوز راه زيادي نپيموده بوديم که در دل تاريکي ضجه و فريادهايي به گوشم رسيد. وقتي دقت کردم صداي چند نفري را شنيدم که التماس کنان از ما ميخواستند که نور ايمان را به طرف آنها هم بگيريم تا در پرتو نور ما حرکت کنند.
نيک همانطور که جلو ميرفت مرا صدا زد و گفت: گوش به حرفشان نده، اينها باقي مانده منافقين و کافران هستند که تا اينجا پيش آمدهاند اما دريغ از يک نور ضعيف که بتوانند در پرتو آن حرکت کنند
و سرانجام نيز در يکي از همين چاههاي وحشتناک غار سقوط خواهند کرد.
چون با اصرار آنها روبرو شديم نيک ايستاد و خطاب به آنها گفت: اگر محتاج نور ايمانيد برگرديد به دنيا و از آنجا بياوريد.
يکي از آن ميان رو به من کرد و گفت: هان اي بنده خدا! مگر ما با هم در يک دين نبوديم، مگر ما و شما روزه نميگرفتيم و نماز نميخوانديم؟
چرا حالا ما را به بازگشتن به آن سراي جواب ميدهيد که ميداني امکانش نيست؟!
در حالي که از خشم دندانهايم را به هم مي ساييدم، پاسخ دادم: بله با ما بوديد اما براي ريشه کن کردن دين ما و نه ياري آن، همواره براي ضربه زدن به دين و آيين اسلام در کمين نشسته بوديد و اکنون دريافتيد که از فريب خوردگان بودهايد...
✍ادامه دارد...
→ @zohur_media
توسل به حضرت زهرا(س).ogg
5.2M
💜 شیعه شدن یک خانواده مالکی مذهب (سُنی) به واسطه توسل به
حضرت زهرا (س)
بسیار شنیدنی
🎙 #حجت_الاسلام_دارستانی
🎼#حاج_حسین_سیب_سرخی
→ @zohur_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💽 دوستداری امام زمان را در چه
حالتی ببینی⁉️
✔️ #ملاقات خصوصی؟ یا ...
→ @zohur_media
سایه الهی!
سرورم!
🔻میپرسند مگر دنیا پر از ظلم و جور نیست، پس چرا شما تشریف نمیآورید؟!
و کسی نیست به آن ها بگوید که خدای متعال از روز اوّل با مردمان عهد کرده که برای شما باشند نه شما برای آنان. و شما خود فرمودید که جهت یاد آوری این تعهّد و تکلیف با همین عنوان به شما عرض سلام و ادب شود: ِ
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَه
سلام و سلامتی و تسلیم از ما بر شما که همان عهدالاهی هستید که خدای متعال از ما پیمان بر آن گرفته و تأکید بر آن فرموده است. (زیارت ال یس)
ولی ما «سُرنا را از سر گشادش زدیم»؛ شمارا برای خود خواسته و می خواهیم و میخواهیم اگر شما تشریف آوردید مشکل ما مردمان را حل کنید و حالا کسی نمی گوید که اگر شما تشریف بیاورید، این مردم با چنین تلقّی پای شما نخواهند ایستاد و گوش بفرمان شما نخواهند بود.
آنان شما را برای خود و برآورده شدن امیال خود می خواهند، نه خود را برای شما و میل شما.
آنان همین رفتار را در زیارت های خود نیز دارند؛به زیارت مشاهد مشرّفه، مشرّف می شوند و گمان دارند باید خواسته های خود را از آقا بگیرند و هر چه لازم دارند از او بخواهند؛ ولی نمیگویند:
«آقا! خدای متعال هر چه به ما داده به طفیل شما و صدقه سر شما و به وسیله ی شما به ما داده. شکر خدای متعال و تشکّر از شما. و العفو العفو که در مقابل این همه احسان، ما به جز قصور و تقصیر در حقّ شما کاری نکردیم.»
البته مانعی ندارد که خادم نیازهای خود را از صاحب و سرور خود تقاضا کند، ولی مودّبانه نیست که خادم بدون باور داشتن خادم بودن خود و انجام خدمت، فقط ابراز ما یحتاج خود به آقا کرده و اصرار در برآورده شدن آن ها داشته باشد. تلقّی او از آن سرور، چنین باشد که ما باید زندگی خود را بکنیم، بدون آن که کاری به ایشان داشته باشیم ولی هر وقت گرفتار شدیم به سراغ ایشان بیاییم اگر چه ایشان به لطف و کرم و رأفت خود هیچ سائلی را از درِ خود نا امید بر نگرداند.
تأخیر در ظهور اگر فقط یک علّت داشته باشد آن هم سستی ما در امر امامت وجود مبارک امام زمان علیه السّلام است.
از القاب مبارک آن حضرت «غریب» است و به فرمایش امیرالمومنین صلوات الله علیه:
▫️الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيب
▫️غریب کسی است که دوست واقعی ندارد (تحف العقول: ٨٤)
این فرمایش در واقع حکایت حال ما با وجود مبارک امام زمان علیه السّلام است.
سیّدنا العفو العفو
→ @zohur_media
🌹آیتالله بهجت(ره):
دعای تعجیل فرج دوای دردهای ماست، در روایت است که: در آخرالزمان همه هلاک میشوند، «إِلا مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ؛ مگر کسانی که برای [ تعجیل] فرج دعا کنند».
📚در محضر بهجت، ج١، ص٣۶٣
→ @zohur_media
📜نامه امام زمان(عج)به شیخ مفید:
✍اللهم عجل لولیک الفرج میشد زودتر از این ها هم اتفاق بیفتد...میشد زودتر بیایند به پیشم فقط کافی بود که پای قرارهایشان بمانند و دلشان با هم یکی شوند؛
👈اگر میبینی این همه تاخیر افتاده و من حبس شده ام دلیلش خود آنها هستند کارهایی که میکنند خبرش میرسد کارهایی که توقعش را از آنها ندارم.
📚بحارالانوار،ج۵۳،ص۱۷۷
╭─┅═ঊঈ💐ঊঈ═┅─╮
→ @zohur_media
╰─┅═ঊঈ💐ঊঈ═┅─
🌹سلام حضرت آفتاب، مهدی جان
در دل های غم گرفته ی ما ، در عمق جان های خسته و عطشناکمان ، در ژرفای سرد ناامیدی ها ... ایمان به آمدنتان ، همچون چشمه ی زلال و گرمی ، زنده مان می دارد ...
همچون سپیده که در ظلمانی ترین نقطه ی شب ، تاریکی را می شکافد و نور را بر چهرهی جهان می پاشد ، پس از این روزهای بی خورشید و دهشت بار ، صبح روشن ظهور شما طلوع خواهد کرد ...
به همین زودی.... به همین نزدیکی....
→ @zohur_media
🔹🔹 مفضل بن عمر گويد:
🔹 از امام صادق علیه السلام شنيدم که ميفرمود:
فرياد نکنيد، بخدا سوگند امام شما سالياني از روزگار غيبت کند و حتما مورد آزمايش واقع شويد تا به نهايتي که بگويند: او مرده يا هلاک شده...
و چشمان مومنان بر او بگريد و واژگون شوند همچنان که کشتي در امواج دريا واژگون شود و تنها کسي نجات يابد که خداوند از او ميثاق گرفته و در قلبش ايمان نقش کرده و او را به روحي از جانب خود تاييد کرده باشد و دوازده پرچم مُشتَبَه (شبيه به هم) که هيچ يک از ديگري باز شناخته نشود،
🔹 راوي گويد من گريستم.
آنگاه فرمود: اي اباعبدالله چرا گريه ميکني؟
گفتم چگونه نَگِريَم در حالي که شما ميگوئيد: دوازده پرچم مشتبه که هيچ يک از ديگري باز شناخته نشود، پس ما چه کنيم؟
راوي گويد: امام به پرتو آفتاب که به داخل ايوان تابيده بود نگريست و فرمود:
اي اباعبدالله! آيا اين #آفتاب را مي بيني؟ گفتم آري، فرمود: به خدا سوگند امر ما از اين آفتاب روشن تر است.
📚کمال الدين وتمام النعمه، ج۲، ص۲۴
→ @zohur_media
✍گفتن اين حرفها براي من خير مادي ندارد. نگفتنش هم ضرّ و شرّي ندارد. امّا والله العليّ العظيم، دوستتان دارم و از راه دوستي، آن چه را كه فهميده ام، به شما مي گويم.
✨آیا مي خواهيد به امام زمان علیه السلام راه پيدا كنيد؟ آیا مي خواهيد بالاخره طوري شود كه گوشه ابرويي به جانب شما هم كج بشود و گوشه چشمي در خواب يا بيداري، به جانب شما توجّه بشود؟ مي خواهيد؟
«تمام اعمال مستحبّی خود را به نيابت امام زمان علیه السلام انجام دهيد.» عيادت مريض مي روی، به نيابت حضرت برو؛ فرض كن حضرت 10 تومان به تو داده اند و گفته اند: «كربلايي محمد تقي! از جانب من برو احوال فلاني را بپرس». عيادت مريض به نيابت حضرت برو. ميخواهي به قم، به زيارت حضرت معصومه علیهاالسلام بروي، به نيابت حضرت برو؛ فرض كن حضرت 50 تومان دادهاند و فرموده اند بگير و سر قبر عمهام برو و به نيابت من، زيارت كن.
اين كار، بين شما و او يك پيوندی پیدا می شود. خوشا به حال آن كسي كه پيوندش با شجره ملكوتي امام زمان علیه السلام بگيرد.قَسَم به خود امام زمان علیه السلام، سرِّ مستترِ درگوشيِ، همين است كه به شما گفتم! رمزي بزرگ را من فاش كردم و گفتم!
حالا ديگر خودت مرد ميداني! بيا و عمل كن؛ عمل كن. ديگر عملش با خودت است. «حلواي تن تناني است؛ تا نخوري، نداني است.» بايد به ميدان عمل بيايي.
📚سخنرانی یکی از نیک بختان راه یافته به محضر امام زمان اروحناه فداه _مسجد سیّد اصفهان، 1392 قمری، شب29 ماه رمضان
→ @zohur_media
شدیم ما عاشق دیدار رویت
بگو تا کی رسیم ما بر سبویت
ز هجرانت همه تاریم و دل خون
کدام جمعه رسیم آخر به کویت
بده عزمی به این دل های عاشق
که هر روزی شده در جستجویت
ببین دنیا سراسر ظلم و جورست
و شیعه با دعا امد به سویت
بکن تعجیل در امر ظهورت
که امید بسته ایم بر خُلق و خویت
نه دیگر طاقتی ست بر درد دوری
ز جوری که بدیدیم از عدویت
به نادم قدرتی مانند حرّ ده
که با خیل گناه امد به سویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
السلام علیک یا بقیه الله✋❤️
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت ۱۶) ذوب شدن گناه همان طور که مسیر را میپیمودیم، جریان ناراحتی
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷)
نزاع مجرمان
حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند.
نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن.
وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم.
آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ ميخواستيد ايمان بياوريد.
ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟
وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند:
خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن.
هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت.
پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...
سرعت عبور
مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس...
هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس ميخورم.
از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
✍ادامه دارد..
→ @zohur_media
📚 #شناخت_امام_زمان ۱
ضرورت شناخت امام زمان چیست؟
برای پاسخ، لازم است ابتدا به ۱۱ دلیل برای اهمیت شناخت امام زمان بپردازیم
1️⃣ دلیل اول : علت خلقت انسان است
امام حسین در جمع اصحاب فرمودند:
ای مردم، خداوند بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند؛ هنگامیکه او را شناختند عبادتش کنند؛ وقتی او را عبادت کردند به برکت این عبادت، از عبادت غیر او بی نیاز شوند.
مردی پرسید: شناخت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: این است که اهل هر زمانی، امامی را که باید از او فرمان ببرند، بشناسند.
📚 بحارالانوار، ج۲۳ ص۸۳
📌 نتیجه :
شناخت خدا = شناخت امام زمان
→ @zohur_media
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام بر تو ای اباعبدالله و بر جانهایی که به درگاهت فرود آمدند، از جانب من سلام خدا بر تو باد همیشه تا هستم و تا شب و روز باقی است و خدا زیارت شما آخرین زیارت از سوی من قرار ندهد، سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و فرزندان حسین و یاران حسین
#شب_زیارتی
التماس دعا🙏🏼
→ @zohur_media
439782462(5).mp3
2.82M
🔊 #کلیپ_صوتی
🎬 موضوع:
«آیا رضایت #امام_زمان علیه السلام برایمان مهم است؟!»
👤 #استاد_معاونیان
╔═🌎🌙══════╗
@zohur_media
╚══════🌎🌙═╝
سلام حضرت منجی ، مهدی جان
ما تشنکامان باران ظهور ، عمری است دست دعا به آسمان اجابت داریم .
عمری است که چز به دیدارتان نیاندیشیده ایم ، جز فراقتان، غمی به دل راه نداده ایم ؛ جز بوییدن عطر زهرایی اتان ، حسرتی در دل نداشته ایم ...
ما عمری است از غم هجرانتان سوخته ایم ...
بیایید و آرام کنید این آتش جان سوز را ای مهربان ترین پدر ...
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷) نزاع مجرمان حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۸)
جاده های انحرافی
سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است
چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم...
آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
با تعجب پرسیدم:چرا؟ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
داغ کردن
به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
✍ادامه دارد...
→ @zohur_media