سلام حضرت منجی ، مهدی جان
ما تشنکامان باران ظهور ، عمری است دست دعا به آسمان اجابت داریم .
عمری است که چز به دیدارتان نیاندیشیده ایم ، جز فراقتان، غمی به دل راه نداده ایم ؛ جز بوییدن عطر زهرایی اتان ، حسرتی در دل نداشته ایم ...
ما عمری است از غم هجرانتان سوخته ایم ...
بیایید و آرام کنید این آتش جان سوز را ای مهربان ترین پدر ...
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷) نزاع مجرمان حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۸)
جاده های انحرافی
سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است
چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم...
آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
با تعجب پرسیدم:چرا؟ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
داغ کردن
به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
✍ادامه دارد...
→ @zohur_media
🔴کنترل زبان و خشم،
اولین شرط رسیدن به درجات معنوی
آیت الله فاطمی نیا:
تا خودت پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمی دهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب می کنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم.
حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت می رویم، نماز جماعت می خوانیم، ماه رمضان روزه می گیریم، پس چه می شود که توفیق نداریم و پیشرفت نمی کنیم؟ وقتی بررسی کنیم می بینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. با حرف کسی را می زنیم یا غضب و پرخاش می کنیم.
آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: پرخاش برکات زندگی را می برد. کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟
خواجه نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مساله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه می رود و بدنش از پشم پوشیده است. من دوپا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام! نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم حداقل می نوشتیم خودتی! پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم..
╭─┅═ঊঈ💐ঊঈ═┅─╮
→ @zohur_media
╰─┅═ঊঈ💐ঊঈ═┅─
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 وضعیت #قران در آخرالزمان
→ @zohur_media
🌍 آخرالزمان؛ واپسین دوران جهان
آخرالزمان کلمه ای عربی، به معنای دوره پایانی جهان است که در همه ادیان الهی به آن اشاره شده است. جریان مهدویت و آخرالزمان، دو موضوع به هم وابسته هستند. بنابراین در ابتدا باید معانیِ آخرالزمان در روایات را بررسی کنیم:
معنای عام: در این معنا، آخرالزمان از بعثت پیامبر خاتم و پا به عرصهی وجود گذاشتنِ کامل ترین دین آغاز می شود و ما امّت آخرالزمان به معنای عام هستیم.
معنای خاص: در این معنا، آخرالزمان از شهادت امام حسن عسکری و همراه با آغاز امامت امام زمان آغاز می شود. تمام کسانی که بعد از شهادت امام یازدهم به دنیا آمده اند، مردم آخرالزمان به معنای خاص هستند. بر اساس روایات، به تمام مردم آخرالزمان به معنای خاص، اجازه داده شده است که با کسب آمادگی، ظهور را رقم بزنند.
معنای خاص الخاص: در این معنا، آخرالزمان دوره ایست که شرایط و علائم ظهور بسیار پررنگ می شود و مردم می توانند با زمینه سازی برای ظهور، این امر را رقم بزنند.
در مبحث آخرالزمان، در ابتدا به علائم و شرایط آخرالزمان در کتب ادیان مختلف، سپس به طور ویژه، به علائم و شرایط آخرالزمان در اسلام و روایات اسلامی و در پایان، به مبحث آخرالزمان در غرب و شرق خواهیم پرداخت.
→ @zohur_media
🔴 فاطمه و شناخت امام زمان
🔹 امام، خلیفة الله است و مردم در انتخاب امام هیچ نقشی ندارند.و شرط امامت، حاکمیت و خلافت ظاهری نیست
🔹 امام باب مبتلای تمام بشریت است چه غریب در مدینه، چه در زندان بنی عباس و چه در غیبت باشد..
🔹 حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) زمانی تحریف در معنای خلافت را دید، انتخاب سخن بر سکوت داشت
🔹 انتخاب امام نور بر امام نار داشت
حضرت، مضطر به امامش بود و با تمام وجود این اضطرار در رفتارش نمایانگر بود.
اما متأسفانه ما، زندگی خود را بدون امام پیش میبریم و حتی برخی افراد میگویند که چه نیازی به امام دارند
🔹 در حالی که اولین مسأله، معرفت به امام و فهم واقعی نقش و جایگاه امامت است.
🔺 باید به پاسخ این سوالات برسیم که امامت چیست، ونقش امام در زندگی ما و همچنین رابطه آن حضرت با ما در عالم هستی چگونه است؟
🔹 آری ما میتوانیم مانند اهل مدینه در غفلت از حجت خدا زندگی خود را سپری کنیم، اما چیزی عاید ما نمیشود و با حسرت و دست خالی از این دنیا خواهیم رفت...
🔹 فریاد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) این است که امام زمان خود را بشناس و دست خود را از دست ولی زمان خارج نکن تا به گرفتاری و بدبختی دچار نشوی.
→ @zohur_media
سلام مولای ما ، مهدی جان
سرانجام این آدینه های چشم براه با شمیم نرگس زارهای معطر ، بهاری می شود و شاخه های خزان زده ی انتظار با نسیم نفس های شما پر از شکوفه های صورتی دیدار می گردد.
سرانجام این کوچه های چشم براه ، صدای گام های حیدری شما را در پیچ غم گرفته شان خواهند شنید و از هر خشت مرده ی آن هزار شاخه شمعدانی خواهد رویید .
سرانجام بازخواهید آمد و بر چهرهی شب زده و سرد دنیا آفتاب امید ، سنجاق خواهید کرد ...
یکی از همین روزهای نزدیک ...
→ @zohur_media
امام زمان و ظهور
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۸) جاده های انحرافی سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و
📚سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت 19)
قطعه آتش
☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند.
با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد.
در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود؟
نیک جواب داد:
افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند.
نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد....
پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از آنجا دور شدیم.
رفتیم تا به شخصی رسیدیم که دستانش را جلو گرفته و با احتیاط قدمهای کوتاه برمیداشت..
نیک به او اشاره کرد و گفت : این شخص از وقتی از غار بیرون آمده کور شده. آنگاه به یک جاده انحرافی اشاره کرد و گفت:این جاده دنیا پرستان است که او به زودی وارد آن میشود.
پرسیدم چرا؟ گفت چون دنیا را به آخرت و دنیا پرستان را به مومنین ترجیح میداده است.. این افراد بزرگترین ضرر و زیان را برای خود خریده اند ...
دوباره به راه افتادیم. راه مستقیم را به خوبی طی کردیم. گاهی از کسی جلو میزدیم و گاهی دیگران از ما سبقت میگرفتند.. در مسیر خود آدمهای گوناگونی میدیدیم.
آدمهایی که دو زبان داشتند که از دهانشان بیرون زده بود و اتش از آنها زبانه میکشید و میسوزاندشان که به گفته ی نیک اینها دورو و منافق صفت بودند.
همچنین افرادی که اعمال منافی عفت و لذتهای نامشروع را مرتکب شده بودند را در حالی مشاهده کردیم که لگامی از آتش بر دهان آنها زده شده بود و میسوختند.
اما از همه زجرآورتر جاده انحرافی زنان بود. این مسیر به بیابانی ختم میشد که زنان بسیاری در آن عذاب میشدند.
عده ای به موهایشان آویزان شده بودند که نتیجه نشان دادن موها به نامحرم بود.
گروهی دیگر از زنان زیر فشار ماموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند چون اینها در دنیا خود را برای نامحرمان زینت کرده بودند و باعث از هم پاشیدن زندگی های بسیاری شده بودند.
برخی نیز سرشان به شکل خوک و بدنشان به شکل الاغ بود چرا که در دنیا به سخن چینی عادت داشتند.
آنچه شگفتی مرا در تمام این صحنه ها بر انگیخته بود این بود که نیک های آنان همگی صدها متر دورتر بودند و از هدایت و کمک به صاحب خود عاجز بودند...
گذرگاه مرصاد
براحتی مسافت زیادی را پیمودیم تا به یک گردنه رسیدیم. در پشت تپه سرو صداهای زیادی می آمد . وقتی به بالای تپه رسیدیم از آنچه دیدم بسیار متعجب شدم و ترس و اضطراب وجودم را فرا گرفت.
جاده و بیابانهای اطراف آن پر بود از ماموران الهی و اشخاصی که گیر افتاده بودند.
هرکس قصد عبور از جاده را داشت شدیدا کنترل میشد.
آهسته به نیک گفتم : اینجا چه خبر است؟
نیک گفت: اینجا گذرگاه مرصاد است.
گفتم: گذرگاه مرصاد چیست؟
گفت: محل رسیدگی به حق الناس...اینجا اگر کوچکترین حقی از مردم بر گردنت باشد ازکشتن انسان گرفته تا سیلی و بدهکاری،همه ی اینها باعث گرفتاری تو می شود...
بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم.گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند.
عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند.
عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند.
هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد.
نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم.
با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم؟
نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد...
✍ادامه دارد..
→ @zohur_media
روایـت اسـت کـه:
✍هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی (عـج) را زمـزمـه کـند..هـمزمان امـام زمـان (عج) دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...چـه خـوش سـعـادتـند کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند...
پی نوشت:
امام زمان ارواحنا فداه فرمودند:
اَكثِـر و الـدُّعا بِتَعْجيل الْفَـرَج فـانَّ ذلك فَـرَجَكُـم
براى تعجيل فرج زياد دعا كنيد,زيرا همين دعا كردن,فرج و گشايش شماست.
📚کمال الدین ۴۸۵
→ @zohur_media
#یوم_الحسرت
از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند:
روز حسرت، کدام روز است که خدا
می فرماید: بترسان ایشان را از روز
حسرت؟
حضرت جواب دادند:
آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران
هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر
نیکی نکردند.
پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز
حسرت نداشته باشد؟
حضرت فرمودند:
آری،کسی که در این دنیا مدام بر رسول
خدا صلوات فرستاده باشد.
→ @zohur_media