بهترین روش آموزش کار خوب به کودکان:
جدول جایزه:
یکی از روش های موثر برای ایجاد عادت های خوب در بچه ها ، استفاده از جدول جایزه است.
روی یک مقوای بزرگ یک جدول بکشید که حدود پنج تا ده ستون داشته باشه. بالای جدول کاری رو که قراره بچه انجام بده رو بنویسید یا نقاشی کنید. هر بار که بچه اون کار رو انجام داد یه برچسب توی جدول بچسبونید . وقتی که یک ردیف پر شد، می تونید به بچه یه جایزه بدید مثل رفتن به پارک، سینما یا رستوران و یا خریدن بازی کامپیوتری، کارتون یا اسباب بازی کوچک. بهتره این جایزه رو خود بچه از قبل انتخاب کنه.
این روش رو می تونید برای تشویق بچه به نشستن روی لگن، مسواک زدن، خوابیدن تو اتاق خودش، ترک شب ادراری و .... استفاده کنید
این روش برای بچه های دو تا هفت سال استفاده كرد
از هفت تا يازده سال ميتوانيد با ژتون يا تيله اين كار را انجام داد
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
به فرزندتان دستور ندهید، از او بخواهید خودش فکر کند
مثلا اگر بچه اولِ صبح خوابش میآید یا حوصله ندارد، سر او داد نزنید که «زودباش دندونات رو مسواک بزن! کیفت رو آماده کردی؟ و…»، در عوض از او بپرسید: «حالا باید چیکار کنی تا آماده شی بری مدرسه؟» هدف این است که کاری کنید کودک روی مسئولیتهای خود تمرکز کند، هر روز صبح این کارها را تکرار کند تا بالاخره یاد بگیرد کارهایش را خودش انجام بدهد.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
◽️احترام به بزرگترها را چگونه به بچه ها آموزش دهیم؟
▫️کودکان احترام به بزرگترها و سالمندان و حفظ حرمت آن ها را از والدین خود یاد میگیرند، آن ها از پدر و مادر خود می آموزند که چطور احترام بزرگترها را حفظ کنند. احترام گذاشتن یکی از مهارتهای اجتماعی است که هر چقدر بهتر کودک آنرا مراعات کند مورد پذیرش دوستان و خانواده قرار می گیرد.
▫️پیامدهای منفی احترام نگذاشتن برای کودک اینست که گاهی برچسب های نامناسبی دریافت می کند که ممکن است او را آزرده و به سمت رفتار نامناسب سوق میدهد. احترام گذاشتن به دیگران یک مسئله یاد دادنی به کودکان است. اما گاهی کودکان به دلیل مقتضای سن دچار اشتباه و خطا می شوند که طبیعی است و نباید به آنها برچسبهای نادرست زد بلکه آنها را در معرض آموزش درست قرار دهید تا شیوه درست احترام را بیاموزند.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
مادر نباید به طور برهنه در برابر پسرش ظاهر شود یا با او به حمام برود معمولا پسر بچه ها بعد از سن ۴ سالگی کم کم از روی کنجکاوی توجهشان به تفاوت های اندام تناسلی مادرشان جلب می شود. از نظر روانشناسی پسر بچه ای كه بعد از ۴ سالگی با مادر به حمام ميرود و در رختخواب مادر ميخوابد و پدرش حضور عاطفی مناسب در زندگی او ندارد احتمال كشش به جنس موافق را بيشتر دارد.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
تکنیک های مقابله با پنهان کاری نوجوانان
بیشتر والدین که فرزندشان به سن نوجوانی رسیدهاند، از اینکه فرزندشان چیزی را از آنها مخفی کنند نگران هستند و این امر موجب ایجاد تنش بین والدین و نوجوانان میشود.
پنهانکاری فرزندان تبعات جبران ناپذیری دارد و ممکن است آینده آنان را به مخاطره بیندازد. هنگامی که فرزندان از سنین کودکی با پنهان کاری خو میگیرند ممکن است در نوجوانی و جوانی نیز با همین رویه، اشتباهات کوچک و بزرگ خود را از خانواده پنهان کنند.
علت پنهانکاری نوجوانان
عدم روابط دوستانه با نوجوان
بی مهری و بیتوجهی والدین موجب فاصله گرفتن فرزندان میشود و آن ها را مجذوب دوستان و افرادی میکند که ممکن است صلاحیت لازم برای دوستی را نداشته باشند. اگر نوجوان احساس کند والدین به او اهمیت میدهند، در همه مشکلاتش با آنها مشورت می کند و والدین به راحتی میتوانند بر رفتارهای او کنترل بیشتری داشته باشند.
عدم درک رفتارهای نوجوان
بسیاری از خانوادهها از خصوصیات و ویژگیهای دوره نوجوانی آگاه نیستند و همین امر موجب میشود تا باور نکنند فرزندشان با ورود به دوره نوجوانی احساس بزرگی میکند و دوست دارد خودش تصمیمگیر باشد.
نظارت مستقیم بر رفتار نوجوان
یکی دیگر از دلایل پنهان کاری نوجوانان، اعمال نظارت های مستقیم والدین است. در دوره نوجوانی نظارت مستقیم جواب نمیدهد و ممکن است مشکلاتی را برای نوجوان و والدین ایجاد کند. نظارت مستقیم برای ۲ دوره ۶ ساله اول زندگی کودک ضروری است، اما زمانی که فرزندان وارد دوره نوجوانی میشوند اگر نظارت والدین مستقیم باشد، معمولا فرزندان آن را تحمل نمیکنند و ممکن است در برابر آن واکنشهای بسیار تندی هم داشته باشند.
عدم اطلاعات از تکنولوژیهای نوین
یکی دیگر از دلایل پنهان کاری نوجوانان، اطلاعات نداشتن والدین از فناوری های روز است. مثلا بعضی از والدین پیشرفته ترین تلفن همراه را برای فرزندان شان تهیه میکنند اما نمیدانند که در تلفن همراه نوجوان چه میگذرد. در واقع با این کار والدین خودشان به نوجوان خود آسیب میزنند.
عدم هماهنگی پدر و مادر در رفتار با نوجوان
هماهنگ نبودن والدین در نحوه رفتار با نوجوان یکی دیگر از دلایل پنهانکاری است. یعنی رفتار پدر و مادر با نوجوان شبیه هم نیست. مثلا مادر میگوید فرزندش اصلا این کار را انجام ندهد و پدر اصرار میکند که نوجوان حتما باید این کار را انجام دهد و در نهایت نوجوان هم کاری را که دوست دارد، انجام میدهد.
✨✨✨✨✨✨✨
نکته های طلایی رفتار با کودکان و نوجوانان در👇
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️🩹بیش از اندازه قهـر نکنـید
💘قهر كردن هاى بيخودى يا دائمى فقط باعث ميشه بعد از يه مدت قهرتون ديگه تاثيرى نداشته باشه و حتى اگر واقعا حق با شما باشه و خداى نكرده قهر كنيد ديگه همــسرتون براى آشتى كردن يا ناز كشيدن پيش قدم نشه!
💘يه خانوم با سياست بايد با توجـــه به شناختى كه از همسرش داره بروز ناراحتيش رو درجه بندى كنه. اگر هر دفعه همون مدلى هميشگى باشيد خب معلومه ديگه براتون تره هم خرد نميكنند.
💘براى هر ناراحتى يک راهكار براى آشتى جلوى پاى همسرتون بذاريد و بهش فرصت آشتى بدید.
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
💑 مخالفت با همسر جلوی دیگران ممنوع
🔸اگر با همسـرتان سر یک قضیه اختلاف سلیقه دارید و با نظرش مخالف هستید اصلا در جمع دوستان و اقوام مطرح نکنید.
🔸جلوی دیگـران با زیرکی خاصی خود را همنظر و متحد با همسرتان نشان دهید تا باعث کدورت و مشاجره نشود سپس اختلاف خود را در خلوت خودتان و با آرامش حل کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
1_3882511823.mp3
2.81M
🏝️#سینا_سرلک
دانلودآهنگ #دلشوره
عاشقانه واحساسی 💔
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
1_4097975937.mp3
5.74M
🏝️#ماکان_بند
دانلودآهنگ #دیوونه_بازی
زیبا ❤️
👇کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
مهم ترین آدم زندگی شما
همون آدمیه که بعد از خوندن این جمله اسمش به ذهنتون میرسه.
این قدرها دوست داشتن پیچیده نیست.
عشــــِـــق یعنی ...
درمیان غُصه های زِندگی
یِک نَفر باشَد کِه آرامَت کند💍💙✦
کنار آدمی که دوستت دارد
بمان باور کن هیچ جای
این دنیاچیزی نگه نداشته اند برای تو♥️))✦
یادمه وقتی پدرم خونه رو سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود که ما روی دیوار چیزی نکشیم.
یک روز به مادرم گفتم :
ارزش ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟!
اون گفت : مادر جان، ارزش گچ و دیوار از شما بیشتر نیست اما ارزش زحمت و رنج پدرت خیلی بیشتر از اینهاست.
وقتی پدرت چندسال کار کرده، زحمت کشیده تا ما تونستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خونه رو سفید کنیم، حالا چرا ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگه زحمت بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه!
این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و موند، حرفی که باعث میشد ما شیشه ها رو نشکنیم "تلویزیون رو الکی خراب نکنیم " یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم " تا هیچوقت دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه پدرمون نباشیم "
نمیدونم چی برسر روزگار ما اومده که دیگه کمتر کسی پیدا میشه که به پیر شدن پدر خونه هم فکر کنه...
اینروزا، بچه، ال سی دی ده میلیونی میشکنه ، میگن: بابا چکارش داری؟ بچه بوده شکسته.
گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگن : هیچی نگو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره.
اما کمتر کسی میگه : این پدر خونه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه کار کنه تا بتونه جبران خسارت کنه.
ایکاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشونی آدمی بودیم که داره واسه ما پیر میشه...
جوانیش، عمرش، خوشیهاش، همه رو گذاشته واسه ما، که با بودن ما پیری رو از یاد ببره.
اما گاهی وقتا دونسته و ندونسته، تنها، دلیل رنج بیشترش میشیم و یادمون میره که اونم تا یه حدی توان داره، تا یه جایی بدنش قدرت کار کردن داره....
بیشتر هوای پدرا رو داشته باشیم
اقتدار پدر احترام مادراست
و احترام مادر شکوفایی خانواده❤️
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
♬♬♬
مهمترین کارى که یک پدر مى تواند براى فرزندانش انجام دهد
این است که، عاشقِ مادرشان باشد...!
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿 #قسمت_هشتاد_و_پنج ارمیا چمدانها را تحویل بار میدهد و کم کم وقت آن است ک
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿
#قسمت_هشتاد_و_شش
هواپیما که لندینگ می کند، دلم از بودن در ایران آرام می گیرد. تمام شد. اینجا دیگر خانه خودم است. می توانم همانطوری باشم که دوست دارم.
با اولین قدم هایم روی پله های هواپیما، هوای ایران را به سینه می کشم اما ناگاه یادآوری آنچه از ارمیا شنیده ام قلبم را در هم می فشارد.
من با پدر و مادری به اسم ستاره و منصور از ایران رفتم، و حالا که بازگشته ام همه چیز برایم تغییر کرده است. نه ستاره مادرم است و نه منصور پدرم.
خیلی از بنیان های فکری ام درهم ریخته و چیزی از دغدغه و نگرانی ام درباره ستاره کم نشده که هیچ، بیشتر هم شده. طعم گس بی اعتمادی به کسانی که روزی اعضای خانواده ام بودند، شیرینی ورود به ایران را تلخ کرده است.
نمیدانم میتوانم با دیدن عزیز و ستاره به روی خودم نیاورم یا نه.
با دیدن عزیز چمدانها را رها میکنم و خودم را در آغوشش میاندازم. عزیز همیشه بهترین پشتیبان عاطفیام بوده و شش ماه دور بودن از نوازشها و مهربانیهایش، انقدر تشنه ام کرده که تا ده دقیقه از او جدا نشوم.
بعد از عزیز نوبت آقاجون است و مادر که مثل همیشه سرد برخورد میکند؛ حتی با آرسینه.
عمو هم اینطور که پیداست، آب و هوای سوریه را پسندیده و به گواهی عزیز، هربار فقط سری به ایران میزند و میرود!
فرودگاه از الان که هشتم محرم است حال و هوای اربعین دارد. دیدن پرچمهای عزا و ایستگاههای صلواتی در کوچه و خیابان، بیشتر حالم را خوب میکند تا خود خاک وطن.
شاید دلیلش این باشد که کشورم را خودم انتخاب نکرده ام، اما محبت اباعبدالله چیزی فراتر از نژاد و ژنتیک و ملیت است.
یک محبت بین المللی ست؛ و چه افتخاری از این بالاتر که حسینی بودن، با خون و نژاد کسی پیوند خورده باشد و چه سرزمینی مبارک تر از کشوری که مردمش از کودکی خود را دلداده حسین بدانند؟ دلم برای حنیفا تنگ شده است.
اگر بود و این شور محرمی را میدید چه ذوقی میکرد. میگفت مسلمان شدنش دلیلی جز محبت حسین(علیهالسلام) ندارد و مسلمان شده حسین است.
ارباب ما همین است. با یک نگاه دل میبرد و آتش میزند و خاکستر میکند و بعد از میان خاکسترت دوباره زنده ات میکند و دوباره آتشمی زند و...
آرسینه قرار است خانه ما بماند و از این موضوع احساس خوبی ندارم. حس میکنم آرسینه قرار است حواسش به من باشد که دست از پا خطا نکنم.
بیاعتمادی به اطرافیانم مثل خوره به جانم افتاده و عذابم میدهد. حالا دیگر در اتاق خودم هم راحت نیستم. مخصوصا که لیلا پیام داد:
-بیشتر احتیاط کن مخصوصا توی خونه.
زینب همراه عزیز جانش آمده اند دیدنم و من هنوز نرفته ام پایین که سلام و احوال پرسی کنم. حالا دیگر جایگاه مریم خانم هم در ذهنم بهم ریخته است.
او قبلا فقط مادربزرگ دوستم بود اما حالا شده مادربزرگ خودم. دلم میخواهد خوب در آغوش بفشارمش تا بوی مادر خودم را از او استشمام کنم.
حالا دلیل خیلی از رفتارها و دلسوزی هایش را بهتر می فهمم؛ دلیل این که دفتر مادرم را داد که بخوانم. چطور توانسته تمام این مدت روی تمام عواطف و احساساتش سرپوش بگذارد و به من به چشم دوستِ نوه اش نگاه کند؟ حالا من هم باید مثل او قوی باشم.
من هم باید بازهم نقش دوست زینب را بازی کنم؛ اما میترسم که نگاه های گاه و بیگاهم به صورتش که شبیه مادر است، مرا لو دهند.
وقتی مرا مثل دختر خودش در آغوش میگیرد میفهمم چندان نتوانسته روی احساسش سرپوش بگذارد. مرا مینشاند کنار خودش و میخواهد برایش هرچه دیده ام را تعریف کنم.
حدسم درست بود؛ وقتی برایشان از حنیفای تازه مسلمان میگویم، چشمان زینب برق میزنند و میخواهد داستان مسلمان شدنش را برایشان تعریف کنم.
ادامه دارد ...
#شاخه_زیتون
✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿
#قسمت_هشتاد_و_هفت
دلم بهانه مزار پدر و مادر را میگیرد اما وقتی میبینم آرسینه و مادر ما را با حالتی خاص و زیرچشمی دید می زنند، میترسم حرفی بزنم که آشوب درونم را فاش کند.
دعا میکنم کاش عزیز یا مریم خانم پیشنهاد گلستان شهدا دهند و من با سر قبول کنم؛ اما پیشنهاد بهتری برایم دارند: روضه! شعبه ای از حرم اباعبدالله.
حالا فقط زیر لب صلوات میفرستم که آرسینه دلش نخواهد روضه همراهمان بیاید تا در طول روضه، نگران نگاههای سنگینش باشم.
دوست دارم بروم در آغوشش بگیرم و تکانش دهم و فریاد بزنم: مگه ما خواهر هم نیستیم؟ چرا باهام روراست نیستین؟ تو طرف کی هستی؟
دعایم مستجاب میشود و آرسینه و عمه جانش میمانند خانه. همین خانه ماندنشان هم برایم مایه نگرانی ست.
نکند بخواهند بین وسایلم یا حتی به لباسها و کیف هایم میکروفون نصب کنند؟ یک لحظه از دلم میگذرد در اتاقم را قفل کنم؛ اما نمیشود. شک برانگیز است.
مثل هرسال، همراه حرکت دستههای عزاداری حرکت میکنیم و چند دقیقه می ایستیم که دسته را تماشا کنیم.
از بچگی تا همین الان، دیدن زنجیرهایی که هماهنگ بالا میروند و با ملایمت روی شانه صاحبشان مینشینند، برایم لذت بخش است. شنیدن صدای بم طبلها و صدای زیر سنجها و دمامها با ریتم بندری روحم را حرکت وا میدارد.
انگار میخواهند بگویند یک حادثه عظیم اتفاق افتاده؛ حادثه ای که تمام نشده است و هنوز ادامه دارد. دارند میگویند تا کشتی نجات نرفته سوار شوید که جا نمانید. میگویند حسین هنوز هم سرباز میخواهد در این جنگ نابرابر...
میانه سخنرانی رسیده ایم و هنوز حواسم کاملا به سخنران جمع نشده که گرمای دستی را روی دستانم حس میکنم از جا میپرم. قبل از اینکه برگردم و ببینم کیست صدای لیلا را میشنوم:
-سلام خانومی! رسیدن بخیر!
از دیدنش ذوق میکنم و خودم را در آغوشش میاندازم:
-لیلا!
با تعجب میگوید:
-چی گفتی؟
یادم میافتد که نمیدانست در ذهنم لیلا صدایش میزنم. خجالت زده میگویم:
-من که اسمتون رو نمیدونم... فکر کردم اسم لیلا باید بهتون بیاد.
این را که میشنود، گونههایش سرخ میشوند و لبخند میزند:
-باشه. به همین اسم صدام کن.
با دیدن لیلا، انبوهی از سوالات به ذهنم هجوم آورده اند و لیلا وقتی میبیند در مرز فورانم، میگوید:
-بیا بریم یه گوشه خلوت تر حرف بزنیم.
وقتی یک گوشه جاگیر میشویم
میگوید:
-بابت پدر و مادرت خیلی متاسفم. من چنین شرایطی نداشتم؛ نمیتونم بگم درکت میکنم. اما امیدوارم آروم شده باشی.
اشک در چشمانم جمع میشود اما دوست ندارم جلوی لیلا گریه کنم. لبم را به دندان میگیرم و بحث را عوض میکنم:
-شما ارمیا رو از کجا میشناسین؟
لبخند میزند فقط. شاید این یعنی به من ربطی ندارد. بالاخره لب باز میکند:
-خودتم میدونی چیزایی که بهت نمیگیم برای خودته، درسته؟
چیزی نمیگویم تا ادامه دهد.
ادامه دارد ...
#شاخه_زیتون
✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا
رمان امنیتی شاخه زیتون 🌿
#قسمت_هشتاد_و_هشت
-درباره پسرداییت ارمیا، شاید بعدا خودش برات گفت یا ما گفتیم. گرچه فکر کنم خودت یه چیزایی فهمیده باشی.
البته یه تشکر ویژه هم ازت دارم بابت اینکه دهنت قرص بود و به این راحتی بهش اعتماد نکردی.
-من خیلی میترسم. تمام اعتمادمو از دست دادم. حرفای راشل خیلی منو ترسوند.
-میدونم. حق هم داری. حواست به ستاره و آرسینه باشه. متاسفم که اینو میگم اریحا، اما اوضاع خیلی خرابتر از اون چیزیه که ما فکر میکردیم. الان فقط ازت انتظار دارم مثل قبل آروم باشی و هرکاری میگن رو با نظارت ما انجام بدی.
-ارمیا میگفت توی آپارتمان آلمانم شنود گذاشتن... نکنه توی اتاقمم گذاشته باشن؟
-بعید نیست. من از اول احتمال میدادم خونه تون آلوده باشه.
دلم بدجور می لرزد و دیگر نمیتوانم ظاهرم را آرام نگه دارم:
-خب نمیشه میکروفون ها رو برداشت؟ ممکنه توی لباسا یا کیف و بقیه وسایلمم شنود بذارن؟
لبش را جمع میکند و بعد از چند لحظه میگوید:
-نه. اگه میکروفونها رو برداریم میفهمن تحت نظر ما هستن و همه چیز خراب میشه. البته بعیده انقدر تحت نظرت بگیرن.
چون از یه طرف فعلا آرسینه هست که حواسش بهت باشه و از یه طرفم هنوز نمیدونن تو بهشون مشکوک شدی.
با صدایی بغضآلود میپرسم:
-لیلا! ستاره چکاره ست؟ اگه بفهمه من با شما همکاری میکنم چکار میکنه؟
در آغوشم میگیرد و سرم را نوازش میکند:
-نگران نباش عزیزم. همه چی درست میشه. توکل کن به خدا.
روضه شروع شده اما سوالات من تمامی ندارند:
-ببینم، برای چی میخوان هیئت علمی دانشگاه بشم؟ به چه دردشون میخوره؟
-اونا الان شدیدا دنبال نفوذ توی جوامع دانشگاهی اند. مخصوصا توی حوزه علوم انسانی. میخوان از بین دانشجوهای همین مملکت، افراد مستعد برای اهداف خودشون رو شناسایی کنند و ازشون سربازای بی جیره و مواجبی بسازن که هرکاری میکنن: از نافرمانی مدنی و آشوب گرفته تا تبلیغ برای تفکر غربی و اسلام التقاطی. دانشجوها قشری هستن که همه چیزی میشه از بینشون درآورد. اونا احتمالا میخوان با تهدید تو، ازت برای شناسایی همین دانشجوها استفاده کنند. برای همین باید یه جایگاه خوب توی دانشگاه برات دست و پا کنن.
ادامه دارد ...
#شاخه_زیتون
✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا