🌸🌹🥀🍂🍁🌺☘🌿🍃🍂🍁🌺
#بانوجان
از خودت و خواسته هات نگذر ...
یکسری از خانم ها وقتی مادر میشن از خیلی از احساس های دیگه مثل:
👈🏻من میخوام
👈🏻من نیاز دارم
👈🏻من دوست دارم
👈🏻من شایستگی این رو دارم و ... انصراف میدن
در حالیکه همین کار در گذر زمان باعث افزایش احساس خشم در وجودشان میشود و همین باعث ایجاد نتایج منفی روی روابطشان با سایر اعضای خانواده و مخصوصا همسرشان میشود.
⛔️ پس فداکاری های بی رویه ممنوع
هرکار خوبی که اعتماد به نفستو بالا میبره انجام بده ( مثل باشگاه، کلاس نقاشی و... مطمئن باش بعد از اون حالت خیییلی بهتر میشه 😍
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
--❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅--
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#همسرانه
روانشناسان معتقدند بیشترین قهری که در یک رابطه زناشویی صورت میگیرد از سوی خانم هاست و تاکید میکنند که قهر بدترین نوع خشم است
💠قهر کردن زیادی نشانه عدم بلوغ روانیست...
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#سیاست_همسرداری
🔐چگونه به طرف مقابل بگوييم رفتار او باعث ناراحتي ما شده؟
✍ مثلا همسرتان دير به خانه برگشته، به تلفنهاي شما پاسخ نداده يا دير امدن خود را اطلاع نداده است. شما نگران هستيد اما با ديدن او نگراني شما تبديل به خشم و عصبانيت ميشود.
❌رفتار اشتباه
▪️به محض ديدن او بدون هيچ كلمه ايي پرخاشگري ميكنيد: سلام كردنت بخوره تو سر من، يه زنگ نميتونستي بزني؟
▪️استفاده از كلمات هميشه يا هيچ وقت: تو هميشه بي فكر و بي خيالي، هيچ وقت من برات مهم نيستم.
▪️به جاي رفتار اشتباهش، شخصيت او را نشانه بگيريد: يه كم شعور داشتي يه زنگ ميزدي
▪️مشكلات گذشته را بازگو ميكنيد: يادته روز خواستگاري هم دير اومدي؟ همون موقع بايد ميشناختمت
✔️روش درست
▫️لحظه ايي درنگ كنيد. نفس عميق بكشيد. جمله خود را با كلمه وقتي كه شروع كنيد،،، سپس احساس خود را بيان كنيد و در اخر دليل خود را بگوييد.
▫️"وقتي" تو دير ميايي و جواب تلفنتو نميدي "احساس نگراني ميكنم" چون فكر ميكنم برات اتفاق بدي افتاده كه جواب نميدي.
🔑 وقتي .... احساس ميكنم .... چون ....
✍ يك متد موفق در داشتن رابطه موفق است. به جاي آنكه انگشت خود را به سمت طرف مقابل بگيريد از احساس خود حرف بزنيد:
🔻وقتي غر ميزني حس ميكنم برات كافي نيستم
🔻وقتي قهر ميكني حس ميكنم خيلي ازت دورم
🔻وقتي داد ميزني حس ميكنم منو دوست نداري
🔻وقتي گريه ميكني حس ميكنم با من خوشبخت نيستي....
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
Morteza Pashaei | موزیکدل1_4348006925.mp3
زمان:
حجم:
7.86M
🖍...نگران منی که نگیره دلم واسه دیدن تو میره دلم...
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
💙
گاهی وقتا بد نیست همراه همسرتون فوتبال ببینید اینجوری بیشترهواتونو داره.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
❤️رمان جدید❤️
💜نام رمان:عقیق فیروزه ای💜
💚نام نویسنده : بانو فاطمہ شکیبا💚
🖤ژانر : مذهبۍ _ عاشقانھ_شهدایی_امنیتی🖤
💙تعداد قسمت: 60 💙
🧡با ما همراه باشید🧡
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌷🍀رمان امنیتی #عقیق_فیروزهای🌷🍀
🇮🇷قسمت #اول
رکاب (خانم)
آن قدر دانههای تسبیح را شمردهام که حتی نقش هریک را حفظ شدهام.
میدانم دانه سی و یکمی ترک برداشته و روی سه تا مانده به آخری، یک خال کوچک قهوهای هست که روی هیچ کدامشان نیست.
خانه ساکت است و صدای بهم خوردن دانههای تسبیح، بلندترین صدایی است که میشنوم. حتی ساعت هم آرام گرد است و صدا ندارد.
کلیدش داخل در میچرخد، مثل همیشه.
یاالله آرامی میگوید، مثل همیشه. طوری در را میبندد که صدایش بلند نشود، مثل همیشه. نمیبینمش اما میدانم دقیقا چه کار میکند.
تسبیح را کناری میگذارم و میروم پشت دیوار راهرو، جایی که بر او مشرف باشم. به انتهای راهرو که میرسد،
مچش را میگیرم و میپیچانم پشت سرش؛ اگرچه به سختی بین انگشتانم جا میشود. چون غافلگیر شده، هنوز مقاومتی نشان نداده. هلش میدهم تا بچسبد به دیوار جلویی و از پشت سر درگوشش میگویم:
-هیس! مسلحی؟🤫☺️
صدای نفس کشیدنش در چند لحظه سکوت، تنها صدایی است که به گوش میرسد.
ناگاه به جای جواب، لگدی به ساق پایم میزند و وقتی تعادلم برهم میخورد، مچم را میگیرد. دستانش کل ساعدم را گرفته و مقابل خودش میکشدم.
حالا من به دیوار چسبیدهام و شدهایم چشم در چشم هم. لرزش خفیفی برای چند لحظه قلبم را دربر میگیرد. ق
بل از این که نقشه فرار در ذهنم بسازم، انگشت اشارهاش را روی لبانم میگذارد:
- هیس! با اسلحه که نمیان مرخصی!😉
صدایش آرام است؛
انگار نمیخواهد کسی بشنود. چند لحظه سکوت میکند تا چشمانش سخن بگویند. نمیدانم چند وقت است که ندیدمش؟ یک ماه؟ دو ماه؟ شاید کمی بیشتر و کمتر.
فقط میدانم آن موقع که دیدمش، لب پایینش زخم نبود.
نور تنها چراغ روشن خانه روی صورتش سایه روشن ساخته. دستم را رها میکند:
- چرا نخوابیدی؟
-میخواستم شام بخورم تو رسیدی!
نیشخند میزند:
-ساعت دوازده شب که وقت شام نیست! مگه اینکه تو...
هلش میدهم عقب. دو دستم را در هوا میگیرد و جملهاش را کامل میکند:
-منتظرم مونده باشی!😌
دستانم را میرهانم:
- خب که چی؟🙄
پیروزمندانه شانه بالا میاندازد:
-لو رفتی خانوم!😎
🍀ادامه دارد...
✍🏻نویسنده خانم فاطمه شکیبا
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae