eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 بنیامین سریع از ماشین پیاده شد . × ‌آراد چی شده ؟ + نمی دونم بنیامین ، واقعا نمی دونم ! مرتضی سریع از ماشین پیاده شد و به سمتون اومد. - آراد ، من دیدمش . با تعجب گفتم . + چی میگی مرتضی ؟ درست بگو متوجه بشم. مرتضی نفسش رو با صدا بیرون داد و گفت : - مژده حالش خیلی بد بود ، تمام حواسم به مژده بود. تو همون حین خانم فرهمند اومد پیش مژده . نمی دونم چی بینشون رد و بدل شد که خانم فرهمند به سمت چادر ها رفت من فکر کردم میخواد بره داخل که دیدم کفشی پاش کردن و بعد هم نگاهی به جمعیت انداخت . آراد جاده قدیمیه هست ! به سمت جاده دوید خواستم برم دنبالش که احمد صدام زد و تو اون شیر تو شیر کلا فراموش کردم . آراد شرمندتم . شرمنده . گیج شده بودم ، اصلا نمی تونستم هضمش کنم. چرا همچین کاری کرده . + م ... مرتضی اون جاده قدیمیه رو میگی که پر از حیوون و دزد و راهزنه ؟! با داد گفتم : + مرتضی بدو ، بدو مرتضی . نگاه همه خواهرا به ما افتاد . با تمام توانم به سمت چادر خودمون دویدم و چراغ قوه بزرگی برداشتم . + احمد کجایی ؟! × جانم داداش . + احمد ماشین ها رو آماده کن. احمد فقط سریع . برید سمت جاده قدیمیه یکی از خواهرا رفته اونجا ! × یا علی ! چرا ؟! بابا اون جاده ! آراد الان شبه بدرد نمی خوره ! با داد گفتم . + کاری که میگم رو انجام بده . فقط بدو . مرتضی و بنیامین هم سریع با ماشین هاشون به سمت جاده قدیمی حرکت کردند. سوار ماشین شدم و پامو روی پدال گاز گذاشتم و حرکت کردم . &ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 [[[[[ از زبان مروا ]]]]] بوی گند گوسفندا هر لحظه بیشتر میشد و دماغم بیشتر از قبل تحریک میشد . دستمو جلوی صورتم گرفتم تا بوشون رو حس نکنم اما فایده ای نداشت . برای لحظه ای احساس کردم تمام محتوایات معدم دارن به گلوم هجوم میارن . نگاهی به گوسفند های بیچاره انداختم ، جلوی اینا که نمیشه بالا آورد ! به جاده نگاهی کردم ... توی کسری از ثانیه بلند شدم و دستم رو به میله های آهنی نیسان فشار دادم و رو به جاده بالا آوردم . یکم که احساس راحتی کردم دوباره نشستم . یکی از همون گوسفندای خپل به سمتم اومد که با پام پسش زدم . ای خاک تو سرت مروای بی عقل همه چیزو اونجا ول کردی و اومدی اینجا ! نه لباسی ، نه پولی ، نه موبایلی ! آخه کی همچین خریتی انجام میده که تو انجام دادی !؟ یکم فکر کنی هم بد نیستا ؟! این کفشای خرابه دیگه مال کیه ؟! بدبخت صاحبش که روحشم خبر نداره اینا پای توعه ! اخه چرا جایی به اون گرم و نرمی رو ول کردی و اومدی اینجا؟ عقلم خوب چیزیه والا . دستم رو ، روی شکمم قرار دادم . چقدر گرسنم بود ! از دیروز که بیمارستان بودم جز ناهاری که امروز خوردم و کیک هایی که آراد خریده بود دیگه هیچی کوفت نکرده بودم. آراد ! چقدر ... چیزی که دلم می گفت رو اصلا نمی تونستم به زبون بیارم . نه امکان نداره ! من به حجتی هیچ حسی ندارم ! هه! دلم براش تنگ بشه؟ با اون سیلی که جلوی جمع بهم زد؟ عمرا . خدای من ‌. چرا با من اینجوری می کنی ؟! مگه من بندت نیستم ؟ تا کی میخوای امتحانم کنی؟ به همین چیزا داشتم فکر می کردم که یک دفعه به یاد شهدا افتادم . توی دلم گفتم : دیدید به قولم عمل کردم ! من می دونستم شماها اونجایید ، مطمئن بودم . این بار نشد درست بیام پیشتون و باهم صحبت کنیم اما به موقعش قول میدم دوباره بیام . هی ، مروا ! با خودت چه ها که نکردی !؟ &ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 توی حس و حال خودم بودم که متوجه شدم ماشین متوقف شد . نگاهی به اطراف انداختم یه جای تاریک و متروکه و خلوت بود . با ترس از ماشین پیاده شدم . خانومه از ماشین پیاده شده بود و پشتش به من بود. به عقب برگشت که با دیدنش هین بلندی کشیدم و چند قدم عقب رفتم. چادر مشکی بلندی به سر کرده بود و پوشیه هم زده بود . حسابی ترسیده بودم اما با این حال به سمتش حمله ور شدم و با دستام گلوش رو فشار دادم. با صدایی که رگه های ترس توش موج می زد گفتم . - م ... من ، کجام ؟! منو کجا آوردی ؟! پیشونیش داشت کم کم قرمز می شد و نفس کشیدن براش سخت شده بود . - د حرف بزن لعنتی ! منو کجا آوردی . خانومه دستش رو ، روی دستم گذاشت و مچ دستم رو محکم فشار داد ، توی کسری از ثانیه دستام رو پس زد و گلوشو آزاد کرد ، با صدای بلندی شروع کرد به داد زدن . + ‌النجدة ! النجدة ! النجدة ! النجدة ! دوباره به سمتش رفتم . - چی داری میگی ؟! صداتو ببر !!! ‌همون مَرده با دشداشه از خونه ای که ماشین رو به روش متوقف شده بود اومد بیرون . دستشو به سرش زد و جملات عربی رو پشت سر هم تکرار می کرد که اصلا متوجه نمی شدم . هر ثانیه که می گذشت بلندی صداش بیشتر می شد . ناباور بهشون خیره شدم که همون مَرده چنان سیلی محکمی به زنه زد که از ترس تمام موهای بدنم سیخ شد و به گریه کردن افتادم . به سمتشون رفتم و با صدای گریون گفتم. ‌- مگه نگفتید منو میبرید اهواز !؟ پس اینجا کجاست ؟! منو کجا آوردید !؟ دوباره با صدای بلندی فریاد زدم . - منو کجا آوردید ! مَرده نگاه وحشتناکی بهم انداخت ... &ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 مَرده نگاه وحشتناکی بهم انداخت و به عربی گفت : × لا افهم . (ترجمه : متوجه نمی شوم.) با گریه نگاهم رو بین خودش و اون زنه رد و بدل کردم و رو به زنه با گریه ‌گفتم . - بهش بگو چی میگم . زنه شروع کرد به عربی حرف زدن . مَرده هم اسم چند تا شهر خوزستان روگفت که قبلا شنیده بودم ، آبادان و دزفول . بعد هم بدون توجه به حضور من ماشین رو بُرد و داخل حیاط پارک کرده . با ترس بهشون نگاه می کردم ، زنه به سمتم اومد که چند قدم عقب رفتم . به فارسی شروع کرد به حرف زدن ولی رگه های عربی و لهجش کاملا با فارسی آمیخته شده بود و یه لحن خیلی زیبا بود . + نترس دخترم . اینجا خونه ی ماست ! بیا بریم داخل ، الان شبه و هوا تاریک ، کجا میخوای بری ؟ از ما نترس ما کاری بهت نداریم . اکبر میگه فردا میفرستت اهواز الان جلال آبادانه فردا میاد با اتوبوس میری . حالا هم بیا . تمام این جملات رو با لهجه عربی جوری گفت که متوجه بشم. مجبور بودم بهش اعتماد کنم چون چاره دیگه ای نداشتم ! همراه باهاش به داخل خونه رفتم . یه حیاط کوچیک داشتند. وارد خونه که شدیم با اینکه خیلی کوچیک و نقلی بود اما وسایل هاش به خوبی و با سلیقه چیده شده بودند . در مورد عربا چه فکرای مزخرفی که نمی کردم ! خدایا الان داری بهم چیو اثبات می کنی ؟! مَرده وارد هال شد و پلاستیک های میوه ای که داخل دستش بود رو روی اُپن گذاشت . آشپزخونه نسبتا کوچیکی داشتند . یه دختر تقریبا هفده ساله از اتاقی که رو به روی در هال باز می شد بیرون اومد. با تعجب نگاهی به من کرد و به سمت آشپزخونه رفت . از کلمن آبی رنگی که روی اُپن بود لیوان آبی برای خودش ریخت . خانومه لباس هاش رو عوض کرد و بهم اشاره کرد که به سمتش برم . با ترس به سمتش رفتم ، هنوزم بدنم می لرزید . با لهجه گفت : + دخترم برو اتاق سمیه . سمیه غذا میاره . احساس می کردم خوب نمی تونه فارسی صحبت کنه چون جمله بندی درستی نداشت ! سَرمو به معنای باشه تکون دادم و بدون هیچ حرفی همراه با همون دختره که تازه متوجه شده بودم اسمش سمیه اس، به سمت اتاق رفتم. &ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 ‌به دیوار اتاقش تکیه دادم و پاهامو جمع کردم ، سَرمو روی پاهام قرار دادم و به قولی خودمو بغل کردم . چقدر نیاز داشتم با خودم خلوت کنم ولی حیف موقعیتش پیش نمی اومد . بعد از گذشت چند دقیقه سمیه با یه سینی بزرگ به داخل اتاق اومد و در رو با پاش بست . سینی رو روی زمین قرار داد و رو به من گفت : + خودم درست کردم ، نمی دونم خوبه یا نه . اما حداقل سیر میشی . با لبخند نگاهی بهش انداختم . اصلا لهجه عربی نداشت و اینجوری راحت تر می تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. - ممنونم عزیزم . دستت درد نکنه . با خنده گفتم : - حالا این چی هست ؟! به نظر خوشمزه میاد ولی تا حالا نخوردم. یکی از ابروهاش بالا رفت و با تعجب گفت : + مگه خوزستانی نیستی ؟! - نه عزیزم من تهرانیم . + واقعا ! - آره. + تو کجا و اینجا کجا ؟! - داستانش مفصله . حالا نگفتی ایناها چین ؟ خنده ای کرد که چال گونش مشخص شد . + به ایناها میگن کبه عربی ، خیلی خوشمزست حالا یکی امتحان کن. - همینجور هم به نظر می رسه ! ‌خیلی خوشگل هم هستن ، آدم دلش نمیاد بخورتشون . یه دونه از توی بشقاب برداشتم و خوردم . - فوق العادست دختر ! محشره . سمیه خنده ای کرد . + نوش جانت عزیزم. من برم کمک مامان ، تو هم راحت باش عزیزم غریبی نکن خونه خودته. در برابر این همه مهربونیش فقط لبخندی زدم . + راستی اسمت چیه ؟! ‌- مروا هستم . + چه اسم خوشگلی ! با خنده گفتم . - قابلتو نداره ! و هر دوتامون زدیم زیر خنده . بعد از رفتن سمیه افتادم به جون کبه ها . ‌چه قدر طعم خوبی داشتند ... &ادامـــه دارد ......
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 💠 ،‌ توهین، ‌ تحقیر و کار ساده‌ای است؛ ❌ مثل فشار دادن پدال گاز در رانندگی. هر کس می‌تواند این کارها را انجام دهد. اما درست مانند رانندگی با دقت و ظرافت، عکس العمل به موقع و مناسب در مواقع بحرانی و انتخاب بهترین راه برای حل تعارض توانمندی می‌خواهد و مهارت. ✅هر وقت در زندگی زناشویی خود با مشکل روبرو شدید، به جای این که پایتان را روی پدال گاز فشار دهید و بی مهابا تا آخرش بتازید، چند لحظه صبر کنید و به عواقب انتخابتان فکر کنید. 👈 دست خودم نبود و اعصابم به هم ریخته بود و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، همگی بهانه‌هایی برای توجیه انتخاب‌های اشتباه هستند. ❗️❗️ در مواجهه با تعارضات، واکنشی را انتخاب کنید که یک ساعت بعد هم بتوانید از آن دفاع کنید! 👩‍❤️‍👨کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
*خانمها بخونن* *توصیه_های_زناشویی_به_خانم_ها* شمایی که حس میکنی همسرت ممکنه سمت زن دیگه ای کشیده بشه و بهتون خیانت کنه یا از شما دوری میکنه 😣شما اول از خودت سوأل بپرس که: آیا همه نیازهای شوهرم رو تأمین کردم یا نه؟ آیا اون از من راضیه یا نه؟ آیا اونو راضی نگه میدارم از خودم یا تلاشی براش نمیکنم؟ از نظر جنسی، شیطنت ، پوشش، آرایش، و،،، به خودتون برسین بعد در مورد اشتباه شوهرت جستجو کن شاید کم کاری از خودمون باشه اما حاضر به پذیرفتنش نیستیم 👌 💕 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
تلاش كنيد تا در پنج زمينه زير، هر روز حداقل يک درجه پيشرفت كنيد: تسلط بر جسم: ورزش، تغذيه، كنترل وزن، رسيدگی به ظاهرتان، ترک سيگار،الکل و وابستگی های جسمانی ديگر. تسلط بر هيجانات: خشم، پرخاشگری، عصبانيت، افسردگی، دمدمی مزاجی، نااميدی، خوشی های بی اساس، لذت جويی با پيامدهای منفی. تسلط بر مسائل مالی: تعادل بين دخل و خرج، اقتصاد در مصرف و مديريت مالی زندگی. تسلط بر زمان: مديريت زمان، جلو افتادن از برنامه ها، پيگيری كارها و به موقع عمل كردن. تسلط بر روابط: مديريت روابط بين فردی و اجتماعی خود با ديگران (دوستان، خانواده، فاميل و رفت و آمدهای ديگر). کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ --❅ೋ❅♥️♡♥️❅ೋ❅-- ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
شریک زندگیتو سه جا میتونی بشناسی: ۱. ﺗﻮی ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎلفش ﺑﺎﺷﻪ ۲. ﺗﻮی ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ خونواده اش جمعن ۳. توی جمعی که بهترین دوستاش هستن ﺍﮔﻪ ﺗﻮی ﺍﯾﻦ سه ﺟﺎ تنھا نموندی بهترین رفیقته! یه حالت چهارم ھم تبصره میزنیم: توی شادی هاش یه قدم برو عقب و چیزی نگو! اگه خودش جاتو خالی دید و صدات کرد، بدون بهترین رفیق زندگیته ❤️ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻 ═══‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤: حسرت های یه مادر وقتی کوچولوش بزرگ میشه... کاش بیشتر حواسم به استعدادهای کودکم بود و کمکش می‌کردم تا بتونه استعداد هاشو پیدا کنه و اونا رو پرورش بده کاش با هم بیشتر بازی می کردیم و یه عالمه خاطره ی قشنگ دوتایی از کودکیش براش می ساختم کاش اولین روزی که راه رفت، اولین کلمه ای که گفت، اولین باری که خودش پی پی کرد رو توی یه دفتر می نوشتم و الان بهش کادو می دادم کاش هر روز بیشتر و بیشتر بغلش میکردم و بهش میگفتم چقدر بغل کردن و بوسیدنش حال منو خوب میکنه کاش هیچ وقت سرش داد نمیزدم اشکشو در نمیاوردم کمی صبور تر بودم کل دنیا فدای یه تار موش کاش اینقدر حرف مردم برام مهم نبود و می ذاشتم خودم و بچه ام از زندگی دوتاییمون لذت ببریم. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae مقصود ما از کار زشت، کاری است که برای بچّه، زشت باشد. مثلاً بازی با غذا، برای بزرگ‌ترها زشت است؛ امّا برای کودکان، نه تنها زشت نیست، بلکه جذّاب هم هست. پس این کارزشت به حساب نمی آید گفتن حرف رکیک و یا گاز گرفتن دیگران، از جملۀ کارهای زشت است.  هیچ کس نباید به بهانۀ آزادی، اجازه بدهد کودک، کار زشت انجام بدهد. بچّه‌ها وقتی در کودکی به کارهای زشت عادت می‌کنند، گاهی تا سنین نوجوانی و جوانی هم عادتشان را ترک نمی‌کنند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae برای کودک چیزی به اسم "دروغ مصلحتی" معنا ندارد. کودک فقط دروغ گفتن را از شما یاد می گیرد، چون هنوز درکی از "مصلحت" ندارد. در هیچ شرایطی دروغ گفتن را برای فرزندتان توجیه نکنید، چون اگر دروغ گفتن برای او عادی شود، ارتباط موثر با او غیر ممکن خواهد شد! برای استفاده صحيح از تنبيه مفید از اين دستورالعملها پيروي كنيد: 1- تنبيه را به مقدار كم اعمال كنيد. 2- تنها از تنبيه ملايم استفاده كنيد. 3- تنبيه را بلافاصله پس از وقوع رفتار بد اعمال كنيد. 4- تنبيه را زماني اعمال كنيد كه برخود مسلط هستيد. 5- به طور مختصر دليل تنبيه را بيان كنيد. 6-از تنبيه بدني بپرهیزید. 7-درمورد تنبیه ، پدر و مادر با هم یک رای باشند. 8-قبل از انجام تنبیه دلیل آن را بیان کنید 9- قبل از تنبیه انتظارات خود را از کودک بیان کنید. 10-تنبیه را متناسب با سن کودک رعایت کنید مثلا کودکان زیر ۲ سال به هیچ عنوان کار خوب و بد را از هم تشخیص نمیدهند و شما صرفا با گفتن یک 《 نه 》 قاطع جلوی رفتار نامطلوب را بگیرید. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae عدم تخلیۀ انرژی کودک، مشکلاتی را برای او پیش می‌آورد که یکی از آن‌ها عصبی شدن او است. کودکی که دوست دارد خود را با جنب و جوش تخلیه کند؛ اما پدر و مادر به او اجازۀ این کار را نمی‌دهند، مانند کسی است که بغض گلویش را گرفته؛ اما به او اجازۀ گریه کردن نمی‌دهند. این مسئله به شدت روی آرامش روانی و عصبی کودک تأثیر منفی دارد. یکی از اصلی‌ترین راه‌های تخلیۀ انرژی کودک، بازی‌های فعال است؛ بازی‌هایی که کودک در آن جنب و جوش دارد و ساکن نیست. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند به کودک غر نزنید! زیرا فایده ای نداشته و قبح کار را از بین می برد.. صریح از او بخواهید که کار نادرست را انجام ندهد اما اگر قصد ایستادن پای حرفتان را ندارید پس غر نزنید. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae خبرچینی کودک را نادیده بگیرید کودک با خبرچینی به شیوه ناسازگارانه ای به دنبال جلب توجه است و زمانی موفق خواهد بود که کسی مقصر تشخیص داده شود در این هنگام، بهتراست با مشغول کردن خود به کاری دیگر صحبت های او را نادیده بگیرید. البته بی توجهی به رفتارهای منفی باید با توجه کردن به رفتارهای مثبت همراه باشد. عادت به خبرچینی، منجر به مشکلات ارتباطی خواهد شد کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae با فرزند خندیدن نشان از این دارد که شما از نقش یک والد همیشه سختگیر خارج شده و لحظات خوشی را با او و در کنارش دارید. -سعی کنید فضای خندیدن را در محیط خانه به وجود بیاورید. ♨️اینکه مدام در آشپزخانه‌ اید، یا در حال ديدن اخبار، شما را از فرزندتان دورتر و دورتر میکند و او به ناچار به دنیای بازی‌ های رایانه ای پناه می‌ برد. 🔹با کودک خندیدن کار مشکلی نیست، ولی با این کار چیزی را به او هدیه میدهید که در تمام عمر به دردش می‌خورد؛ یعنی شاد بودن... کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae دليل زود رنجي در كودكان : تاثير پذيري از هم سن وسالان:
گاهی اوقات پیش می آید که بچه ها با نگاه کردن به رفتار دوستان و هم سن و سالان خود رفتار آنها را در خانه تکرار می کنند و باعث رنجش شما می شوند. پس اجازه ندهید که کودک شما با اینگونه کودکان رابطه داشته باشند. ژنتیک: بداخلاقی و زودرنجی در بعضی کودکان هم زمینه ژنتیکی دارد. پدر و مادری که خودشان زودرنج هستند انتظار اینکه کودکشان هم این ویژگی را از آنها به ارث ببرد را داشته باشند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سریع ترین روش ها برای خواباندن نوزاد قصه بگویید نوزاد متوجه نمی شود که چه قصه ای برای او می گویید اما گفتن قصه قبل از خواب سبب آرامش نوزاد و خوابیدن سریع او می شود. صحبت با نوزاد به این علت که جنین قادر است داخل رحم صدای مادر را بشنود هنگامی که به دنیا می آید صدای مادر برایش آشناست و حرف زدن آرام و یا لالایی خواندن مادر به او حساس امنیت می بخشد و می تواند راحت تر به خواب برود. ایجاد صدای متناوب جنین در داخل شکم مادر به شنیدن صداهای متناوب مانند صدای تپش قلب مادر عادت دارد و به همین علت اگر برایشان صداهای متناوبی ایجاد کنید ، راحت تر به خواب می رود. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae علت این که بچه ها صبور نیستند این است که بلافاصله سرویس گرفته اند و فاصله ی بین خواست و خواسته را بسیار کوتاه کرده ایم. در صورتی که فقط در  یك سال اول است که اصلا نباید بین این دو فاصله باشد و بعد از این سن به آرامی باید بین خواست و خواسته ی کودک فاصله ایجاد شود که صبوری و  بردباری بالا برود و لذت بیشتر شود. این فاصله در بچه های ما بسیار کم شده است و هر چه این فاصله کم تر شود، صبوری کمتر می شود و به دنبال آن  ناسپاسی بیشتر خواهد شد. بچه های امروز بسیار ناسپاس و بی صبر هستند چون فاصله ی خواست و خواسته در آن ها به صفر رسیده است و برای چیزی که  می خواهند به دست آورند صبر ندارند. منظور من با حسرت بزرگ کردن بچه ها نیست ولی باید صبر کنند تا وقتی به دست می آورند لذت ببرند. کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g