*🌹*
*: ♥✌🏻👇🏻*
💘💘💘💘زن کیست 💘💘💘💘
💘 زن کنیز مرد نیست
💘 زن ایمان مرد است
💘 زن تقوای مرد است
💘 زن تسکین مرد است
💘 زن لباس مرد است
💘 زن امنیت وآرامیش مرد است
💘 زن مادر است
💘 زن خواهر است
💘 زن دختر است
💘 زن همسر است
💘 پس هرگز زن را بی ارزش نپندار 💘
💘 زن نور خانه وزینت جامعه است 💘
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند🌷
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
خلوت های دونفری تان را لایق بهترین ها بدانید..
بهترین دکور در اتاق خواب،
بهترین لباس و عطر
بهترین خوردنی ،
بهترین واژه های عاشقانه
و...
برای وقتی باشد که کنار هم هستید
👩❤️👨کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
آیا میدانستید‼️
✅ برای اینکه برنج به ته دیگ نونی قابلمه مون نچسبه روی نون رو باید کمی خیس کرد.
✅ برای اینکه برنجمون خوب قد بکشه تو لحظه های آخر که میخوایم آبکشش کنیم یک لیوان آب سرد بهش اضافه کنید.
✅ برای اینکه قورمه سبزی مون خوب روغن بندازه و به اصطلاح روغن سبز تیره پس بده وسطای پختن خوروشت یک قاشق شنبلیله که خیلی خوب سرخ و خشک شده بهش اضافه کنید.
✅ برای اینکه پوست بادمجان های کبابی مون زود و بدون دردسر کنده بشه بعد از کباب شدن اونهارو تو یه نایلون بندازید تا چند دقیقه بمونه اونوقت براحتی پوستشون کنده میشه بدون اینکه گوشت بادمجون اسیب ببینه.
✅ برای اینکه لوبیا پلو عطر و بوی خوبی بگیره آخرای پخت موادش یک قاشق مربا خوری پودر گل سرخ اضافه کنید بهش.
✅ برای اینکه یه قیمه خوشمزه داشته باشید آخرای پخت خورشت چند قطره گلاب اضافه کنید بهش و بلافاصله زیرشوخاموش کنید.
✅ برای اینکه قیمه مزه قیمه نذری بگیره، درست قبل برداشتن، یه مقدار دارچین بزنید و هم بزنید و بعد بکشید.
✅ برای اینکه شیر برنجتون خوشمزه تر بشه برنجو با شیر خیس کنید.
✅ برای خوشمزه تر شدن کتلت تو موادش زیره و پودر آویشن بریزید.
✅ برای برداشتن ترشی از ظرف ترشی از ملاقه استیل استفاده نکنید چون باعث میشود ترشی زود خراب شود .
✅ برای تازه ماندن برنج پخته در یخچال،یک تکه نان روی آن قرار دهید.
✅ برای تازه ماندن نان یک ساقه کرفس داخل ظرف نان قرار دهید.
✅برای اینکه پنیر پیتزاتون خوب کش بیاد قبل از اینکه پیتزا رو داخل فر بزارید روش آب اسپری کنید.
✅ برای بهتر رنگ دادن زعفران هر مقدار زعفران ساییده شده یا حتی نسابیده را در ظرف مورد نظر ریخته و روی آن یک تکه یخ بگذارید تا در دمای اتاق یا آشپزخانه یخ آب شود نتیجه را خواهید دید . با این روش ماندگاری رنگ و بو و طعم آن بمراتب بیش از دم کردن آن با آب داغ هست. میتونید هم یه تکه یخ و مقداری زعفران رو توی ظرف بگذارید و بعد اونو داخل ماکروفر بگذارید و نتیجه اونو ببینید. عالیه.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#سیاست_های_رفتاری
چیکار کنم شوهرم مطابق خواسته ی من عمل کنه⁉️
خانم های عزیز توجه کنید 👇
برای اینکه #مردتون رو مطابق بعضی خواسته هاتون عادت بدین اول باید خواسته هاتون رو به صورت #نیاز و با #ناز ازش بخواین ؛ نه به صورت #امر و تکلیف
🔺اگر انجام داد کلی #تشکر کنید تا برای انجام دوباره ی اون تشویق بشه و این طور تبدیل به یک #عادت میشه براش
❌اما اگه خواسته ی شما رو انجام نداد مثلا گفتید اومدنی ماست بخر نخرید اصلا #سرزنشش نکنید، چند روز بعد دوباره با حالت #نیاز خواستتون رو بگید
کلا مردا باید فقط #تشویق بشن
🚫سرزنش و غیره نتیجه عکس میده
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#خانومها_بدانند
تاحالا از خودت سوال کردی چرا مردا با دوست صمیمیشون خیلی شادن و زیاد میخندن؟ اما تو خونه با زنشون نه؟🤔🤔👇👇👇👇
🍃تو اکثر زندگیا همچین چیزی پیدا میشه که خانم ناراحته و میگه همسرم بیشتر وقتش رو با دوستش میگذرونه و ....
خب چرا ؟؟ 🤔🤔
تنها دلیلش اینه 👇👇
مردای دیگه مدام بهشون غررر نمی زنن😠 و از نکات منفی نمیگن
بلکه کمتر نکته سنجن و بیشتر دوس دارن شاد باشن و از زندگی لذت ببرن.
❗️مردا کلا" بی خیال تر از زنا هستن❗️
👈خانما غررررررر نزنیدددد، نکات منفی رو هی نگید ❌
خب خانمی که توخونه غر بزنه باید انتظار دور شدن همسرش از خودش رو داشته باشه ❤
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
تحت تأثیر قضاوت دیگران بد عمل نکنید:
هرگز تحت تاثير كنايه ها گلايه ها طعنه ها يا دخالت ديگران قرار نگيريد و بر پایه آن عمل نكنيد.
به عنوان مثال فرزندتان خسته، گرسنه و يا كلافه است و بسيار طبيعی است كه كلافگى خود را با اعمالش نشان دهد.
كم كم زمزمه اطرافيان بلند می شود كه شما نتوانستيد فرزندتان را خوب تربيت كنيد، و در آخر شما براى ساكت كردن بقيه سر فرزندتان فرياد می زنيد يا پشت دستش می زنيد و به طور عجيبی بقيه ساكت می شوند.
فراموش نكنيم در چنین مواقعی مهم نيست بقيه چه می گويند و چگونه قضاوت میکنند ، زمانى كه اقدام به كارى كرديم تنها ما مستحت تأثیر قضاوت دیگران بد عمل نکنید:
هرگز تحت تاثير كنايه ها گلايه ها طعنه ها يا دخالت ديگران قرار نگيريد و بر پایه آن عمل نكنيد.
به عنوان مثال فرزندتان خسته، گرسنه و يا كلافه است و بسيار طبيعی است كه كلافگى خود را با اعمالش نشان دهد.
كم كم زمزمه اطرافيان بلند می شود كه شما نتوانستيد فرزندتان را خوب تربيت كنيد، و در آخر شما براى ساكت كردن بقيه سر فرزندتان فرياد می زنيد يا پشت دستش می زنيد و به طور عجيبی بقيه ساكت می شوند.
فراموش نكنيم در چنین مواقعی مهم نيست بقيه چه می گويند و چگونه قضاوت میکنند ، زمانى كه اقدام به كارى كرديم تنها ما مسولیم
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤:
#متن_های_دلنشین
من که می گویم ؛ "گیر دادنِ زن ها اصلاً چیز بدی نیست..."
زنی که گیر می دهد، یعنی تو را دوست دارد ، زیاد هم دوست دارد..❤️
زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش مهم است، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد..
زنی که برایش مهم باشد که تو محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می کنی ، کاملاً معصومانه ، ترسِ از دست دادنِ تو را دارد..
زنی که با بی توجهی ات بغضش می گیرد ، بی پناه است و جز تو.. کسی را ندارد...💔
غر زدن و گیر دادن ، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست...
زنی که دوستت ندارد، گیرهایش را جای دیگری می دهد ، محال است زنی بی عشق ، سرش را روی بالش بگذارد...💗
این به تو بستگی دارد ..که زنی که کنارت نفس می کشد ، عاشقت باشد یانه!🌹
نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد... زن های عاشق، گیر می دهند، زن های وفادار، بیشتر...🌷
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌺رفتاری هایی که به #دعواهاتون خاتمه میده :
💢ازاینکه همیشه فکر کنید حق با شماست دست بردارید ، به طرف مقابلتون فضا بدید که اونم دیدگاهش رو بگه.
💢با آرامش صحبت کنید ، این یک مهارته ، پس من نمیتونم و من اینطوری ام و بد حرف میزنم ولی تو دلم چیزی نیست رو بزارید کنار و این مهارت رو یاد بگیرید و بحث رو به حاشیه نبرید .
💢درجهت پیدا کردن راه حل صحبت کنید راه حل هارو که پیداکردید شروع کنید به صورت شفاف ،دربارشون صحبت کنید و ریز خواسته هاتون رو بگید ، راه حلی که به نفع هر دو نفرتونه رو انتخاب کنید .
💢راه حلی که برای هر دوتون برد_برد باشه و حال هر دوبعد از مکالمتون خوب باشه.
🍃
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌸
اگر خونه مادرشوهرتون رفتید و مادرشوهرتون باهاتون سرسنگین رفتار کرد و خواستید این موضوع را با شوهرتون درمیون بذارید.
اینجوری بگیم😍:
عزیزم میدونم که تمام تلاشت رو می کنی که به من تو خونه مامانت خیلی بهم خوش بگذره
اما اتفاقی که امشب افتاد منو ناراحت کرد
امشب وقتی رفتیم خونه مامانت
احساس کردم اصلا به من توجهی نداره
و حتی چند کلمه ای هم با من صحبت نکرد
اینجوری نگیم😕:
میدونی چیه همتون مثل هم هستید
حیف من که خودم رو بدبخت کردم عروس خانواده شما شدم،
مادرت که امشب عین ....
وقتی دلش نمیخواد منو ببینه
مجبوری منو ببری اونجا که حال همه رو بد کنه
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
اولین قانونی که شما و همسرتان در تلخترین لحظات زندگی مشترکتان باید به آن پایبند باشید، قانون «منع توهین» است.
نه شما و نه شریک زندگیتان، حتی در بدترین لحظات و در اوج عصبانیت هم حق ندارید به خانواده هم توهین کنید و از بدگویی به خانواده هم به عنوان راهی برای کنترل شریک زندگی یا انتقام گرفتن از او استفاده کنید.
👈 اگر همسرتان با شما بد حرف زده، چرا باید همه حرفهای ناخوشایندی که مادرش قبلا به شما زده بود را به رخش بکشید و در آخر هم بگویید «تو هم بچه همان مادری!»، مگر در همه روزهایی که شریک زندگیتان خوشایندترین جملات را در مقابلتان به زبان میآورد به او یادآوری میکنید که خوب حرف زدن و مهربانی کردن را از چه کسی یاد گرفته است
پس بهخاطر عصبانیت، حرفی را نزنید که حرمتها را از بین ببرد و شکافی را میان شما ایجاد کند که بعدا از پس ترمیم کردنش برنیایید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#همسرداری
اولین چیزی که محبت را از خونه میبره و شیشه محبت را بین زن و شوهر میشکونه
تندخوئــــی هست.
همديگر رو درك كنين و به خواسته هاي هم احترام بگذارين
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
••••❥⊰🕸🐚JOiN👇🏻
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_بیست_و_یکم
بعد از گذشت ۱۰ ساعت به تهران رسیدیم .
به شدت خسته شده بودم و کمرم درد می کرد .
نای راه رفتن نداشتم .
حالت تهوع دیگه داشت کلافم می کرد .
حوالی ساعت یازده شب بود که دیگه رسیدیم ترمینال تهران ...
به سمت یکی از تاکسی ها رفتم و با گفتن آدرسم ، سوار ماشین زرد رنگش شدم .
سَرمو به شیشه ماشینش تکیه دادم و چرت زدم که با شنیدن صداش به خودم اومدم .
با پول هایی که خاله اَمینه بهم داده بود کرایش رو حساب کردم و پیاده شدم .
رو به روی در حیاطمون ایستادم و بیرون خونه رو برانداز کردم که یک دفعه با یادآوری چیزی نالیدم .
ای وای نه !
خدایا نه !
این چه وضعشه !
کلید ندارم که !
بی حوصله به سمت در قدم برداشتم که متوجه شدم در نیمه بازه .
یک دفعه خواب از سرم پرید و چشمام برق عجیبی زد !
خدای من ؟!
مامان اینا که خونه نیستن !
یعنی ممکنه اومده باشن !
اصلا امکان نداره ، مامان وقتی میره شمال تا یک ماه فیکس اونجا می مونه !
پس چرا در حیاط بازه !
اصلا گیریم اومده باشن ، سابقه نداشته در حیاط رو باز بزارن .
دست از فکر کردن برداشتم و با ترس در رو هل دادم که با صدای خیلی بدی کاملا باز شد .
حیاط خیلی کثیف و خاکی بود و این نشون می داد مدت زیادی کسی خونه نبوده !
انگار بعد از رفتن من ، برکت و شادی هم از این خونه رفته .
در حیاط رو کاملا باز گذاشتم که اگر اتفاقی افتاد بتونم فرار کنم .
با ترس و لرز به سمت در هال قدم برداشتم .
هنوز یک متر مونده بود به در هال برسم که صدای خنده بلندی از داخل به گوشم رسید .
دوباره ترس به جونم افتاد ، موهای بدنم سیخ شد و آب دهنمو با صدا قورت دادم .
مروا آروم باش ، آروم آروم ...
هیچی نیست ، هیچی .
نفس عمیقی کشیدم و وسایل هام رو همون جا روی زمین گذاشتم .
به طرف انباری کهنه ای که ته حیاط بود دویدم و از لای وسایل ها یه چوب خیلی بزرگ برداشتم و باز به سمت در هال حرکت کردم .
&ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_بیست_و_دوم
آروم آروم به سمت در هال رفتم .
کفش هام رو همون جا دم در در آوردم و خیلی آروم در رو باز کردم.
در هال رو باز گذاشتم و از پله های ورودی هال بالا رفتم .
کل خونه تاریک بود و هیچ چیزی دیده نمی شد .
چوب رو محکم تر گرفتم و یکم بالا آوردمش .
درست وسط هال ایستاده بودم که نور تلویزیون توجهم رو جلب کرد !
خدای من تلویزیون روشنه !
دیگه مطمئن شدم که توهم نزدم و قطعا کسی خونه هست .
داشتم از ترس پس می افتادم ولی کم نیاوردم .
خیلی آروم به سمت مبل روبروی تلویزیون حرکت کردم
از دور متوجه ملافه سفید رنگی روی مبل شدم ...
داشتم به سمتش میرفتم که یکم ملافه تکون خورد .
بیشتر ترسیدم و چوب رو محکم تر گرفتم .
آب دهنم رو قورت دادم و با بدنی لرزون به سمتش رفتم .
خدای من ، کی میتونه باشه !
هرچقدر بهش نزدیک تر میشدم همه چیز واضح تر میشد .
دور مبل خیلی کثیف بود و ظرف های نَشسته زیادی کنار میز گذاشته بود .
دیگه بهش رسیده بودم .
با صدای بلندی که بیشتر شبیه جیغ بود داد زدم .
- تو کی هستی !
یک آن ملافه سفید کنار رفت و مَرد ریشویی از زیر ملافه بیرون اومد .
جیغ خیلی بلندی زدم و همین که خواستم با چوب بزنم توی سَرش از روی مبل بلند شد و توی کسری از ثانیه با دستای پر قدرتش چوب رو ازم گرفت .
جیغ بلندی کشیدم و با پا به شکمش زدم که از درد دولا شد فرصت رو غنیمت شمردم و با جیغ به سمت در هال دویدم .
با داد گفتم :
- خدایا !
کمک !
مردم کمک !
دزد !
دزد !
نه !
وای کمک !
جیغ جیغ کنان به سمت در دویدم ، روی پله سومِ هال بودم که پام پیچ خورد و محکم روی زمین افتادم .
&ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_بیست_و_سوم
سریع به پشت سَرم نگاهی انداختم مَرده داشت به سمتم می اومد .
سعی کردم بلند بشم ولی دوباره افتادم ...
مچ پام به شدت درد میکرد و به همین خاطر،کل انرژیم تحلیل رفت ولی من دست بردار نبودم ...
در حالی که مچ پام رو گرفته بودم مدام جیغ میزدم و کلمه " دزد " رو تکرار می کردم .
مَرده خودش رو بهم رسوند و سریع به سمت در هال رفت و محکم بستش .
کلید رو دو مرتبه توی در چرخوند که باعث شد بیشتر جیغ بزنم .
به سمتم اومد و سریع دستاش رو جلوی دهنم گذاشت .
که باعث شد جیغ هام توی دستاش خفه بشن .
شروع کردم به گریه کردن و دست و پا زدن .
اما بی فایده بود ، نمی تونستم تکون بخورم!
با صدای کلفت و مَردونش گفت :
+ دستمو بر میدارم اما هیچی نگو !
جیغ نزن !
صداش خیلی برام آشنا بود اما نشناختمش !
دستام رو سمت دستش که روی دهنم بود بردم و نیشگون محکمی گرفتم که خودم دردم اومد چه برسه به اون بدبخت!
داد بلندی زد و با اون یکی دست آزادش ، دست هام رو محکم گرفت و منو از انجام هر حرکتی باز داشت .
همزمان با برداشتن دستش شروع کردم به جیغ زدن
و سریع از دستش گازی گرفتم که صدای آخش بلند شد .
پشت سَرم نشسته بود و چهرش رو نمی تونستم بیینم
ولی صداش خیلی آشنا بود !
با هزار زحمت بلند شدم و همین که یک پله پایین رفتم از پشت مانتوی بلندم رو کشید که باعث شد دوباره زمین بیفتم !
همون جور که از درد روی زمین افتاده بودم با داد گفتم :
- از من چی میخوای مرتیکه کثیف !
گمشو !
از پشت محکم بغلم کرد که باعث شد بیشتر جیغ بزنم .
- دستت رو به من نزن مرتیکه کثیف !
با دستش کلید لامپی که نزدیکمون بود رو روشن کرد.
کل خونه روشن شد ...
من رو از خودش جا کرد و با دستش صورتم رو به سمت خودش چرخوند .
برگشتن من همانا و روبرو شدن باهاش همانا ...
با دیدن قیافش هین بلندش کشیدم .
&ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_بیست_و_چهارم
با دیدن قیافش هین بلندی کشیدم .
چند دقیقه توی شُک بودم و فقط گنگ بهش نگاه می کردم .
با دستای مَردونش بازو هام رو گرفت که به خودم اومدم و سریع بغلش کردم و با صدای پر از بغض نالیدم :
- ک ... کاوه .
کجا بودی داداش !؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود !
محکم تر از قبل به خودش فشردم که باعث شد بیشتر گریه کنم .
چقدر دلم برای عطر تنش تنگ شده بود .
چقدر دلم برای صدای منحصر به فردش تنگ شده بود .
دستی به چشمای خیسم کشیدم و همون جور که دستم رو دو طرف صورت کاوه قرار داده بودم با بغض گفتم :
- چقدر تغییر کردی داداش !
کاوه دستی روی چشمام کشید و گفت :
+ زمانه دیگه !
آدم تغییر می کنه !
لبخندی زد که چال گونه خطیش مشخص شد و گفت :
+ حالا چرا اینقدر جیغ زدی ؟!
گفتم نصفه شبی تمام همسایه ها میریزن اینجا !
با خنده گفتم :
- خ ... خب مثل ارواح بودی ، ملافه سفید هم روت انداخته بودی !
وقتی از زیر ملافه اومدی بیرون هم که مثل داعشی ها بودی .
وقتی اومدم دیدم یه نفر جلوی تلویزیونه ، نمیدونستم بخندم یا بترسم .
خوب شد دزد نشدی .
با گفتن این حرفم هردوتامون زدیم زیر خنده .
کاوه بین خنده هاش گفت:
+آخه خواهر من ... کدوم ... دزدی ... میاد برای ... تخلیه کردن ... خونه ، ولی میشینه ... دلدادگان نگاه ... می کنه؟!
با این حرفش شدت خندمون بیشتر شد .
بعد از اینکه حسابی باهم صحبت کردیم رفتم و ، وسایل هامو از دم در آوردم داخل .
خونه به شدت کثیف بود .
توی آشپزخونه بودم که با داد گفتم :
- کاوه تو کِی اومدی ؟!
+ چته دختر !
چرا داد میزنی ؟!
صبح رسیدم تهران .
- بلد نبودی یه دستی به سَر و روی خونه بکشی ؟!
+ خونه به این بزرگی رو چه جوری تو نصف روز تمیز کنم مروا !
همون جور که کتری رو توی فلاسک ریختم گفتم :
- خب چه می دونم به مونا خانوم زنگ میزدی می اومد تمیز می کرد دیگه !
استکان ها رو توی سینی گذاشتم و به سمت هال حرکت کردم .
سینی رو ، روی میز گذاشتم و کنار کاوه روی مبل نشستم .
کاوه همونجور که داشت کانال های تلویزیون رو بالا پایین می کرد گفت :
+ حالا فردا بهش زنگ میزنیم بیاد .
- کاوه این همه مدت کجا بودی ؟!
کنترل رو ، روی میز گذاشت و به سمتم برگشت و با مهربونی گفت :
+ یه جای خیلی خوب !
تو چرا اینقدر زود اومدی !؟
مامان گفت تا یک هفته دیگه می مونید که !
با تعجب گفتم :
- من که شمال نبودم !
مگه نمی دونستی ؟!
کاوه هم با تعجب لب زد :
+ نه خبر نداشتم .
پس کجا بودی ؟!
مثل خودش گفتم :
- منم یه جای خوب !
&ادامـــه دارد ......