💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_دوم
بعد از خوندن نماز صبح مهر و جانماز رو برداشتم و به سمت آشپزخونه رفتم .
کاوه هنوز داشت صبحانه می خورد .
- چه خبرته پسر !
چقدر میخوری .
بلند شو بلند شو .
کاوه در حالی که لقمه پنیر و گردو می گرفت گفت :
+ اینقدر حرف نزن مروا .
ببین من یه کارایی دارم باید انجامشون بدم تا بعد از ظهر برنمیگردم .
توهم حتما حتما قبل از اذان شب خونه باشی ها !
شب بیرون نمون .
لقمه اش رو برداشت و از آشپزخونه بیرون رفت ، سریع دنبالش دویدم و گفتم :
- کاوه راستی ...
به سمتم برگشت .
+ بله ؟!
- قرار بود شماره منا خانوم رو بهم بدی .
+ شمارش رو ندارم من .
یعنی شماره ها رو پاک کردم .
چیزه ...
مامان یه دفترچه قهوه ای رنگ داره اگر اشتباه نکنم شماره منا خانوم رو اونجا میتونی پیدا کنی .
باشه ای گفتم و به سمت آشپزخونه رفتم .
یه استکان چایی برای خودم ریختم و مشغول صبحانه خوردن شدم .
بعد از اتمام صبحانه همه ی ظرف و ظروف ها رو توی
سینک ظرفشویی ریختم .
نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم :
- شروعی جدید !
آره مروا !
هنوزم دیر نشده .
به قول آراد کافیه آدم پیشمون باشه .
از کارهاش از گناهش از عملش .
اگر از ته ته قلبش پشیمون باشه همین اکتفا می کنه .
با یادآوری یکی از حرف های آراد هین بلندی کشیدم و ذوق زده گفتم :
- آراد گفت به قول حاج آقا پناهیان ، خدا دوستمون داره ، ما سرمون رو انداختیم پایین رفتیم دنبال دلمون .
ما سرمون رو انداختیم پایین و توجه نکردیم !
پس اون حاج آقا پناهیانی که آراد می گفت همون حاج آقایی بود که دیشب فایل های صوتیش رو گوش کردم .
بابا مروا ، ایول به اون مخت .
خنده ای کردم و از آشپزخونه بیرون اومدم .
کاوه رفته بود و بهترین کاری که در نبودش میتونستم انجام بدم این بود که برم سراغ لپ تاپش .
&ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_سوم
لپ تاپ کاوه رو ، روشن کردم و رفتم سراغ فایل های صوتیش ...
[ دین اومده حالت رو خوب کنه ! ]
[ حاج آقا پناهیان ]
دین اومده حالت رو خوب کنه ؟!
اگر منظورتون از دین همون دینیه که سراسر افسردگیه من یکی که حال خوبی توش ندیدم .
والا ...
با این حال فایل رو پلی کردم و همزمان با گوش کردن شروع کردم به نوت برداری .
[ اولین کاری که دین انجام میده چیه ؟!
حال آدم رو خوب میکنه .
تمام احکام دینی مهم ترین اثر فوری که دارن اینه که حال آدم رو خوب میکنن .
هرچی توصیه در دین وجود داره ، ایناها اولین اثرش و اثر فوریش اینه که حال آدم رو خوب میکنه و مراقبت می کنه انسان حالش بد نشه .
نگاه حرام نکن حالت بد میشه.
غیبت نکن حالت بد میشه .
دروغ نگو حالت بد میشه .
صدقه بده حالت خوب میشه.
کار کن پول در بیار حالت خوب میشه .
اسراف نکن حالت خوب میشه .
ما دین رو باید واقعا کار کرد اولیش رو این بدونیم که حال آدم رو خوب میکنه.
دشمنی داریم به نام ابلیس که او مهم ترین کارش اینه که حال آدم رو بد میکنه .
مدام آدم رو وادار میکنه آدم به صحنه هایی نگاه کنه که حالش بد بشه .
به اینکه کی بیشتر از آدم داره .
به اینکه آدم چی نداره .
به اینکه آدم چی رو نمی تونه به دست بیاره .
به اینکه چی رو از دست داده ]
بعد از گوش دادن به فایل صوتی لبخند پهنی روی صورتم نقش بست .
استاد پناهیان اینقدر خوب صحبت می کرد که کلی انرژی مثبت به آدم تزریق میشد .
خواستم برم سراغ فایل صوتی بعدی که با خودم گفتم :
نه ، اینجوری که نمیشه !
مروا تا کی میخوای از مطالب کاوه استفاده کنی و دزدکی بری سراغ لپ تاپش ، اگر متوجه بشه که رفتی سراغ لپ تاپش قطعا میکشتت .
از ترس اینکه کاوه متوجه بشه ، رفتم و لپ تاپ خودم رو که مدت زیادی خاموش بود رو آوردم .
تمام فایل های صوتی و فیلم های کاوه رو برای خودم ارسال کردم.
نفس راحتی کشیدم و با زدن لبخند پیروزمندانه ای لپ تاپ کاوه رو خاموش کردم و سر جای خودش گذاشتم .
لپ تاپ خودمم توی شارژ زدم که برای شب شارژ داشته باشه .
دیگه کم کم باید آماده می شدم و میرفتم دانشگاه اما اول باید با منا خانوم تماس میگرفتم ، برای همین بلند شدم و به سمت اتاق مامان رفتم .
بعد از اینکه حسابی کل اتاق رو زیر و رو کردم دفترچه رو توی کمدش پیدا کردم .
روی تخت دو نفره مامان و بابا نشستم و دفترچه رو باز کردم و دنبال شماره منا خانوم گشتم .
همه شماره ها با اسماشون به ترتیب حروف الفبا نوشته بودند برای همین رفتم توی قسمت میم ها ...
میلاد پسر خسرو .
مریم خانوم .
مرجان پ _ ز
مسعود .
مژگان دختر لیلا خانوم همسر آقا سجاد .
خنده ی بلندی کردم و گفتم :
- این چه طرز اسم ثبت کردنه مادر من ؟!
آدرس خونشونم بنوشتی دیگه !
دوباره شروع کردم به خوندن اسم ها تا اینکه به اسم منا رسیدم شمارش رو توی برگه ی دیگه ای نوشتم و با خنده به سمت هال حرکت کردم.
&ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_چهارم
از پله ها آروم آروم پایین اومدم و به سمت تلفن رفتم .
شماره ای که توی برگه نوشته بودم رو گرفتم ...
بعد از گذشت چند دقیقه جواب داد .
+ الو .
- سلام منا جان ، حالتون چطوره ؟
+ سلام ، ممنون .
ببخشید شما ؟
- فرهمند هستم ، مروا فرهمند.
+ آها عزیزم .
ای وای نشناختمتون شرمنده.
- دشمنتون شرمنده .
یه زحمتی داشتم براتون.
+ درخدمتم عزیزم.
- امروز میتونید بیاید خونمون برای تمیز کاری ؟!
مامان اینا یه مدت خونه نیستن ، منم نبودم ، خونه حسابی بهم ریخته شده .
+ آره میتونم بیام.
فقط اینکه ساعت چند ؟
- هرچه زودتر بهتر .
+ خب مروا جان ، امیرحسین رفته کلاس کسی هم نیست بره دنبالش ، حدود یک ساعت دیگه کلاسش تموم میشه .
من میرم دنبالش از اونجا هم میام خونه شما ولی ممکنه دو ساعتی طول بکشه ، مشکلی که نداره ؟!
- نه نه چه مشکلی .
پس دو ساعت دیگه حتما بیاید .
فقط اینکه من یه کار مهمی دارم نمیتونم خونه بمونم .
کلید ها رو همون جای همیشگی میذارم دیگه خودتون بردارید .
+ باشه چشم عزیزم .
- چشمتون بی بلا .
خداحافظ .
بعد از قطع کردن تماس ، بشکنی زدم ، اینم از این .
همین که خواستم از پیش تلفن بلند بشم ، یاد آنالی افتادم ، تلفن رو برداشتم و شمارش رو گرفتم .
چند تا بوق خورد ولی جواب نداد .
از اینکه تلفنش خاموش نبود خیلی خوشحال شدم ، ممکن بود برگشته باشه خونه .
دیگه کم کم داشتم از جواب دادنش ناامید میشدم که صداش توی تلفن پیچید .
+ الو .
سکوت کردم ...
+ الو .
مگه با تو نیستم ؟!
هوی .
چه خری هستی ؟
از لحنش عصبانی شدم و با صدای بلندی گفتم :
- هوی و زهر مار !
خر هم خودتی !
چقدر بی ادب شدی تو .
کلا رد دادی ها !
+ اوهوع مری جون .
خودتم دست کمی از من نداریا !
چه خبر شده یاد من افتادی ؟
نکنه باز پول میخوای !؟
در برابر گستاخیش جوابی ندادم و بحث رو عوض کردم .
- مامانت گفت بود وسایل هات رو جمع کردی رفتی .
کجا رفته بودی ؟!
+ اولا مامان من غلط کرده به تو گفته .
دوما به تو هیچ ربطی نداره من کجا رفته بودم .
- جدیدا خیلی پرو شدی !
این چه طرز حرف زدنه !
الان خونه خودتونی ؟
+ همینه که هست .
نه خونه خودمون نیستم .
- پس کجایی ؟!
آدرس بده بیام پیشت .
+ اوکی .
برات اس ام اس می ...
سریع پریدم وسط حرفش و گفتم :
- نه نه .
من گوشیم خراب شده ، آدرس رو بگو یادداشت کنم .
+ ببین خونه کاملیا رو که یادته ؟!
- خب ...
+ خب و زهر مار .
میگم یادته ؟
نفسم رو کلافه بیرون فرستادم و گفتم :
- آره یادمه ، که چی ؟!
+ من اونجام .
- اونجا چی کار می کنی ؟!
+ داستانش مفصله .
- خیلی خب تا یک ساعت دیگه اونجام .
کاری نداری ؟!
+ نه .
بای .
یک دفعه از دهنم در اومد و گفتم :
- یاعلی .
انگار آنالی متوجه نشد چون خیلی سریع تلفن رو قطع کرد .
&ادامـــه دارد ......
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_سی_و_پنجم
روبروی آینه ایستادم و به خودم نگاهی انداختم .
مچ پاهام کاملا مشخص بود .
شلوار تنگی پوشیده بودم .
مانتو کوتاه و شالی که فقط قسمت پشت موهام رو پوشونده بود ...
یه دفعه به یاد صحبت های استاد پناهیان افتادم که می گفت : قبل از اینکه انسان عمل انجام بده ، شیطان در گوش آدم زمزمه شومی داره ، میخواد ارزش عمل رو پیش ما پایین بیاره .
شیطان هی میاد ارزشش رو میاره پایین !
استاد شجاعی هم می گفت :
خودمون با جهنم سنخیت پیدا می کنیم نه اینکه خدا ما رو بخواد ببره جهنم .
دوباره به خودم نگاهی کردم .
آرایش نسبتا غلیظی هم داشتم .
مروا اینجوری نمیشه که نماز بخونی بعد حجابت رو رعایت نکنی !
اینجوری نمیشه یکی از حرفای خدا رو گوش کنی یکی دیگش رو گوش نکنی !
باید از ریشه درست بشی .
به سمت روشویی رفتم و آرایش صورتم رو کاملا با آب و صابون پاک کردم .
شیر آب سرد رو باز کردم و چندین بار صورتم رو با آب سرد شستم .
توی آینه به خودم نگاهی انداختم ، اینجوری خود ، خودم بودم .
مروا کی میخوای به خودت بیای !
اگر با این وضعیتی که تو داری میری بیرون یه نفر تو رو دید و دلش لرزید چی ؟!
اگر اون یه نفر متاهل بود چی ؟!
اگر تو رو دید و دلش لرزید بعدش رفت تو خونه و تو رو با خانومش مقایسه کرد چی ؟
دیگه داشتم عصبانی می شدم .
مروا این همه سال اینجوری بودی به چی رسیدی ؟
نه خداییش به چی رسیدی ؟
اون همه زیبایی های خودت رو به نمایش گذاشتی ، تهش چی شد ؟
آدم هرچقدر خوشگل بگرده بازم یکی هست که از اون خوشگل تره .
آخه چقدر تو رو مثل کالای جنسی ببینن ؟
چقدر مروا چقدر !
هق هقم بلند شد .
تباه بودم ، تباه تباه .
مروا خودت باش !
خود واقعیت !
شالم رو در آوردم و سرم رو کاملا زیر آب سرد فرو بردم .
اینقدر زیر آب سرد موندم که صورتم بی حس شد .
شیر آب رو بستم و به در حالی که آب ازم چکه می کرد به سمت اتاقم قدم برداشتم .
به زور لباس های خیسم رو از تنم در آوردم و لباس های دیگه ای پوشیدم .
موهام رو کاملا خشک کردم...
موهامو دم اسبی محکم بستم
شلوار ...
شلورا گشاد نداشتم که !
کل کمدم رو به هم ریختم تا یه شلوار پارچه ای گله گشاد پیدا کردم ...
اوه این شلوار منه؟
یادم نمیاد همچین چیزی خریده باشم .
یکم به مغزم فشار آوردم که آخر سر فهمیدم مادرجون عید سه سال پیش اینو برام فرستاده بود .
اون موقع چقدر عصبی شده بودم .
با یادآدری تباهیاتم ، آه سوزناکی کشیدم .
رفتم سراغ کمد مانتو هام ...
با دیدن مانتوی رنگ و رو رفته سبز ، اشک به چشم هام هجوم آورد .
اینو مهسا ، دختر عمه زلیخا برام خریده بود .
با مهسا خیلی رفیق بودم .
تا اینکه به مرور اونم چادری شد .
اینم کادوی تولدم بهم داده بود که به شدت عصبی شدم و مانتو رو کوبیدم تو صورتش .
انگار خدا داشت با تمام اشتباهاتم ، بهم کمک میکرد که یه مروای جدید بشم .
مروایی از جنس مروارید .
یه شال یشمی سرم کردم و با سنجاق ته گرد محکمش کردم .
توی آینه ، نگاهی به خودم انداختم .
حداقل بهتر از قبل بودم .
کلید ماشینم رو برداشتم و از خونه خارج شدم که ...
&ادامـــه دارد ......
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#سیاستهای_زنانه
🔵در این موارد بهتره کلا توی خانواده ی همسرتون زیاده گویی نکنین :
حقوق شوهرتون ، سوتی های قبلا خودتون ، عیب های خانوادتون ، غیبت درباره دیگران بخصوص جاری هاتون و ... ، عیب های همسرتون ، مسائل مربوط به خانواده همسرتون که به شما ربطی نداره ...
👩❤️👨کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
#خانومانه
معمولا خانم ها عادت دارن وقتایی که میخوان برن مهمونی یا جایی میخوان برن، اول همه ی کارها رو راست و ریست میکنن، لباس های شوهرشون رو اتو میزنن، بچه رو آماده میکنن و بعد که کارهای همه رو انجام دادن و همه آماده بودن تازه شروع میکنن به انجام دادن کارهای خودشون و آماده شدن طبیعتا اینجاست که غرغر ها شروع میشه که چقدر طول میدی، چقدر معطل میکنی؟ چه کار میکنی پس؟ و...در نهایت اسمشون هم به عنوان یه آدم خونسرد و کم سرعت بد در میره.
✅برای حل این مساله و پایان دادن به همه ی غرغرها اول خودتون آماده بشین و حتی الامکان اول همه ی ملزومات خودتون رو آماده کنین و بعد برین سراغ کارهای دیگران.
مثلا بچه رو آخر آماده کنین که اگر شوهرتون چیزی گفت بگین: بچه اس دیگه ...😉
👩❤️👨کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند
┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#همسرداری
شوق زندگی کردن را در خودتان تقویت کنید. مراقب سلامتیتان باشید. ورزش کنید. کارهای تازه یاد بگیرید هر چند کوچک باشند. شور زندگی را به رابطه با همسرتان وارد کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
روانشناسی زوجها
✍ مردم به همون چشم به همسرتون نگاه میکنن که شما اون رو معرفی کردید.
✍ همسرتون رو به خوبی و شایستگی معرفی کنید.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#خانوما_بدونن
#عشق را در زندگیتان نگه دارید.
آخرین باری که برنامه ریزی کرده اید برای داشتن یک #زمان_عاشقانه در کنار همسرتان چه وقت بوده است؟ اگر شما نمی توانید به این سؤال پاسخ دهید سریعاً به فکر باشید.
مهربان بودن، #یادداشتهای_عاشقانه، #هدیه ای کوچک برای او، برنامه ریزی برای یک روز عاشقانه و #ابتکار در #مسائل_جنسی همگی باعث می شود که به او یادآوری کنید که هنوز هم او برایتان #جذاب است.
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
#همسرانه 💞#حدیث_همسرداری
🌟حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می فرمایند:
اگر نسبت به کسی محبتی داريد، آن را آشكار کنید زیرا اظهار دوستی نیمی از خردمندی بهشمار میآید.
بنابراین زن و شوهر باید عواطف خود را در خصوص هم علنی سازند و در اين مورد از خجالت و شرمساری اجتناب نمايند.
📚 اعيان الشيعه، ج 4، ص 19
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g