🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #بیستم
پس چیزى بگو....
چرا مقابل #من بر سکوى #سکوت ایستاده اى و #نگاهت را به #خیمه_ها
دوخته اى.
عباس من !
این دل زینب اگر کوه هم باشد، مثل پنبه در مقابل نگاه تو زده مى شود:
✨و تکون الجبال کالعهن المنفوش.(9)✨
آخر این نگاه تو نگاه نیست .
قارعه است .
قیامت است :
✨یکون الناس کالفراش المبثوت.(10)✨
عالم ، شمع نگاه تو را پروانه مى شود.
اما مگر چه مانده است که نگفته اى ؟! شیواتر از چشمهاى تو چیست ؟
بلیغ تر از نگاه تو کدام است ؟
تو ماه آسمان را با نگاه ، راه مى برى . #سخن_گفتن_بانگاه که براى تو مشکل نیست.
و اصلا نگاه آن زمان به کار مى آید که از #دست_و_زبان ، کار بر نمى آید.
برو عباس من که من پیش از این تاب نگاه تو را ندارم.
وقتى نمى توانم نرفتنت را بخواهم ، ناگزیرم به رفتن ترغیبت کنم ،
تا پیش خداى عشق روسپید بمانم ؛ خدایى که قرار است فقط خودش برایم بماند.
اگر براى وداع هم آمده اى ،
من با تو یکى دردانه خدا! تاب #وداع ندارم.
مى بینمت که #مشک_آب را به دست #راست گرفته اى و #شمشیر را در دست #چپ ، یعنى که #قصدجنگ ندارى.
با خودت مى اندیشى ؛
اما دشمن که الفباى #مروت را نمى داند، اگر این دست مشک دار را ببرد؟!
و با خودت زمزمه مى کنى ؛
بریده باد این دست ، در مقابل جمال یوسف من!
و این شعر در ذهنت نقش مى بندد که:
✨و الله قطعتموا یمینى و عن امام صادق الیقین انى احامى ابدا عن دینى نجل النبى الطاهر الامین(11)✨
چه حال خوشى دارى با این ترنمى که براى حسینت پیدا مى کنى ...
که ناگهان سایه اى از پشت نخلها مى جهد و غفلتا دست #راست تو را قطع مى کند.
اما این که تو دارى غفلت نیست ، عین #حضور است .
تو فقط حسین را قرار است ببینى که مى بینى ، دیگران چه جاى دیدن دارند؟!
تو حتى وقتى در شریعه ، به #آب نگاه مى کنى ، به جاى #خودت ، تمثال #حسین را مى بینى...
و چه #خرسند و #سبکبال از کناره فرات بر مى خیزى...
نه فقط از اینکه آب هم آینه دار حسین توست ، بل از اینکه به #مقام_فناء رسیده اى...
و #درخودت هیچ از #خودت نمانده است و تمامى #حسین شده است.
پس این که تو دارى غفلت نیست ، عین حضور است .
دلت را پرداخته اى براى همین امروز.
#مشک را به دست #چپت مى گیرى و با خودت مى اندیشى ؛
دست چپ را اگر بگیرند، مشک این رسالت من چه خواهد شد؟
و پیش از آنکه به یاد لب و دندانت بیفتى ، #شمشیر ناجوانمردى ، خیال تو را به واقعیت پیوند مى زند و تو با خودت زمزمه مى کنى.
✨ یا نفس لا تخشى من الکفار مع النبى السید المختار و ابشرى برحمۀ الجبار قد قطعوا ببغیهم یسارى فاصلهم یا رب حر النار(12)✨
#مشک را به #دندان مى گیرى و به #نگاه_سکینه فکر مى کنى...
عباس جان !
من که این صحنه هاى نیامده را پیش چشم دارم ،
#توان_وداع با تو را ندارم.
من تماما به لحظه اى فکر مى کنم که تو #هرچیز، حتى آب را مى دهى تا #آبرویت پیش سکینه محفوظ بماند.
به لحظه اى که تو در پرهیز از تلافى نگاه سکینه ، چشمهایت را به حسین مى بخشى.
جانم فداى #اشکهاى تو!
گریه نکن عباس من !
دشمن نباید چشمهاى تو را اشکبار ببیند.
میان تو و سکینه فراقى نیست .
سکینه از هم اکنون در آغوش رسول االله است .
چشم انتظار تو.
اول کسى که در آنجا به #پیشواز تو مى آید، سکینه است ،
سکینه فقط آنچنان در #ذات_خدا غرق شده است که تمام وجودش را پیش فرستاده است.
تو آنجا بى سکینه نمى مانى ، عموى وفادار!
من؟!
به من نیندیش عباس من !
اندیشه من پاى #رفتنت را #سست نکند.
تا وقتى #خدا هست ، #تحمل همه چیز ممکن است .
و همیشه خدا هست .
خدا همینجاست که من ایستاده ام.
برو آرام جانم......
ادامه دارد
✍ *حکایتی بسیار زیبا و آموزنده*
*در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد . در روز اول ازدواج ، جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر ...*
*و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛ بدون هیچ احترامی ...*
*در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت ، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت ، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم .*
*متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند ، فکر می کنند ، بر مادر شوهر پیروز شدند .*
*عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد ، با فرزندانی که بزرگ شده بودند ، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند .*
*در مسیر به کاروانی برخوردند ، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد . مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند .*
*مادر ، همسر سابقش را شناخت به او گفت : " چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند ؟ "*
*آنها کی هستند ؟*
*گفت : " فرزندانم هستند . "*
*گفت : من را می شناسی ؟*
*پیرمرد گفت : " نه . "*
*زن با حکمت گفت : " من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست .*
*همانگونه که می کاری درو خواهی کرد .*
*به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن ؛*
*چون تو به مادرت اهانت کردی ، و این جزای کارهای خودت هست ، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت :*
*" کمکش کنید برای خدا . "*
🔰 *نتیجه اخلاقی ؛*
*هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد ، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید .*
💞🌷 *پدر و مادر موجودی که هیچ وقت تکرار نمی شوند .* 🌷💞
_*قدرشان را بدانید*_
🌼🌼🌼🌼🌼🌼⚘🌱⚘🌱⚘
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
💫♥️
🍀
اگر از همسرم ناراحت شدم چکار کنم
گاهی اوقات زن یا شوهر خواسته و نیاز خودش را مطرح نمیکند و به همسرش نمیگوید که چه رفتارها و گفتارها و عکسالعملهایی ناراحتش میکند. همسر او هم متقابلاً چون نمیداند که این رفتار یا گفتار موجب ناراحتی و آزردگی خانم یا آقا میشود، آن را مکرراً انجام میدهد. فرد مقابل هم که شدیداً از دست او عصبانی است، در ذهنِ خود رأی صادر میکند و برچسب بیتوجهی یا بیعاطفه بودن به او میزند و احساس فداکاری نیز میکند؛ بهایندلیل که آزرده میشود، ولی صحبتی نمیکند. او در خیال خود به حفظ رابطهشان کمک میکند؛ اما درحقیقت به رابطۀ زناشوییشان و همسر خود خیانت بزرگی کرده است. او در ذهن خود این فرضیه را مطرح میکند که «او باید بداند که من چه خواستهای دارم»یا اینکه «او میداند که من از فلان کارش ناراحت میشوم» و البته سخت در اشتباه است. گاهی افراد با گفتن درستِ خواستههایشان میتوانند کمک بزرگی به خود و همسرشان کنند و نیازی نیست که آزردگیها و ناکامیهایشان را درون خود بریزند، چون این بغضهای فروخورده، روی هم تلمبار میشود و ناگهان موجب انفجار و واکنش خشمناک شدیدی میشود
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🍀♥️
#خانومااا
همه زوجها دعوا مي كنند
همه اختلاف نظر دارند
#ولي بايد حواسمان باشد كه حرمتها شكسته نشود ...
وقتي حرمتها شكست ممكن هست كنار هم بمانيم ولي ديگر هيچ چيز مثل قبل نخواهد بود ...
و ما مي مانيم و يك دنيا پشيماني ...
اينكه عصباني بودم و موقع دعوا حلوا خير نمي كنند و ... هم بعضي از ترك ها و شكستگي ها را پر نمي كند
#پس حالا كه كنار هميم؛ مواظب زبان خودمان و قلب عزيزانمان باشيم ...
مي پرسيد چطوري ؟!
١- فقط زماني با هم صحبت كنيم كه هر دوتامون از شدت عصبانيتمون كاسته شده باشه ...
اينكه فكر مي كنيم هر زمان عصباني بوديم همان موقع بايد مشكلمون رو حل كنيم يك غلط رابج هست
آرام بودن باعث مي شود كه با شدت و حق به جانب وارد گفتگو نشويم ...
٢- به جاي گله و كنايه زدن ، انتقاد كنيم و منتظر بمانيم كه پاسخ طرف مقابل را هم بشنويم ...
شايد دلايل موجهي داشته باشد و مشكل ما ناشي از يك سو تفاهم باشد ...
٣- با ياد آوري اينكه شخصي كه طرف گفتگوي من است ، عزيز من هست و در نهايت به خاطر حسن هاي ديگرش دوستش دارم با انزجار و زبان بدن منفي با او صحبت نكنيم ...
٤- به جاي اينكه دنبال برنده يا بازنده باشيم به دنبال اقدام موثر براي حل مسئله باشيم و غرق جزئيات مسئله نشويم ...
٥- قبل از بيان هر جمله كمي فكر كنيم كه هدف من از بيان آن چيست
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🍀♥️
💫
#یه_مادرشوهر_خوب_باش
این پیشنهادها به شما كمك می كند، بفهمید چطور می توانید وضع را در موقعیت بهتری نگه دارید، رابطه تان را با عروس تان تنظیم كنید و زندگی خوبی با پسر و نوه ها داشته باشید.
°♡°از دخالت کردن و تصمیم گیری به جای پسر و عروستان جدا خودداری کنید.
°♡°مسئولیت تصمیم گیری را به خودشان بسپارید و به آنها اعتماد کنید و به نظرشان احترام بگزارید.
وقتی را با عروس تان و نوه ها بگزرانید.
زمانی را به یاد بیاورید كه تازه عروس مادرشوهر خودتان شده بودید. عروس بودن كار راحتی نیست. باید تطابق هایی انجام بدهید و با عادت های عجیب خانواده جدید آشنا شوید و كنار بیایید. سعی كنید
فعالیتی را پیدا كنید كه مورد علاقه هر دو نفرتان باشد و با هم انجام بدهید.
هوای عروس خانم را داشته باشید
هنگامی كه خانواده پسرتان و همسرش به دیدن تان می آیند، غذایی درست كنید كه می دانید عروس تان دوست دارد. هنگامی كه می دانید سر عروس تان خیلی شلوغ است، به جای او غذا درست كنید. به عروس تان روش تهیه غذاهای خانواده تان را كه آن ها دوست دارند، بدهید.
°♡°سرزده به خانه شان نروید
سرزده به خانه عروس تان نروید. این كار علاوه بر اینكه چهره خوبی ندارد، گاهی حمل بر فضولی هم می شود. مضاف بر اینكه ممكن است در زمان استراحت او مزاحمش شده باشید.
بدگویی نكنید
°♡°هرگز در برابر بچه ها (نوه ها)و پسرتان از عروستان بدگویی نكنید.
هدیه بدهید
بدانید عروس تان چه چیزهایی را می پسندد و مهم تر اینكه چه چیزهایی را اصلا نمی پسندد. درباره هدایایی كه برای او می خرید تامل و فكر كنید تا عروس تان چاره ای جز دوست داشتن هدیه اش نداشته باشد.
°♡°مقایسه نکنید.
هرگز عروستان را با دختر ها و عروس های فامیل مقایسه نکنید و به انتخاب پسرتان احترام بگزارید.
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
🌷
👌🏻زنان نیازمند توجه از جانب همسرشان هستند.
☝️🏻عدم توجه مردان به همسر، زمینه اصلی خیانت زنان میباشد.
🎀سیاست های زنانه🎀👠
#سیاستهای_دوران_نامزدی
#کادو دادن خیلی خوبه اما 👈 حد و اندازه داره...
❌به هیچ وجه قرار نیست همون روزهای اول همه پس اندازتون رو بدید ادکلن و #پیراهن مارک دار و کیف پول چرم گاومیش! و کفش پوست مار بخرید!! 😐
👈بازی را یادتان نرود👉
🔺اول باید او برای شما کادو بخره، اولین کادو و دومی و #سومی رو که خرید شما هم دست به جیب بشید..
👈یک هدیه پایینتر از هدیه طرف مثل یه کتاب یا خودکار یا خودنویس بخرید یا یک شاخه گل..
اولین کادو به هیچ وجه نباید گرانقیمت و آنچنانی باشه. بعدها کلی وقت دارید تا براش کادوهای گرانقیمت و برند و مارک دار بخرید.
💯روز تولدش رو ھم لطفا منفجر نکنید!
یک تبریک #سادہ با یک کادوی کوچیک کافیه..
❌واقعا بعضیا مرد رو با #زیاده_روی هاشون خفه میکنن. مواظب باشید❌
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
❤🍂
#خانومی
حالِ خوب می خواهی ؟! 😍
یاد بگیر رویِ پایِ خودت بایستی، به خودت تکیه کنی و همه کاره ی دنیای خودت باشی.
دلت که گرفت، دنبالِ گوشی برایِ شنیدن و دستی برایِ نوازش نگردی و خودت درمان دردها و بی کسیِ خودت باشی.
از هیچ کس توقعی نداشته باش!
توقع داشتن از آدم ها، جز اینکه باعث رنجش، و مانعِ ابتکار و خودباوری ات باشد نتیجه ی دیگری ندارد!
#سعی_کن فقط روی خودت، و توانمندی های خودت حساب کنی...
❤🍂
نمایش زندگی ات را
با تمام وجود زندگی کن:
لبخند بزن؛
اشک بریز؛
غمگین شو؛
شادی کـن؛
و به طور کلی،
همه ی زندگی ات را زندگی کن.
ولی یک اصل رو در کنار همه ی چیزهایی که گفتم مد نظر داشته باش:
از تلاش و کوششت غافـل نشو؛
بگذار خودت تنها تماشاگر زندگیت باشی، که خودت را تشویق می کنی!
♥️🍀
#همه_بخونن
تفاهم به معنی اختلاف نداشتن و توافق کامل با طرف مقابل نیست بلكه؛ تفاهم یعنی فهمیدن و فهماندن..
تفاهم بین زوجین یعنی:
فهم درست شخصیت همسر
فهماندن و بروز دادن واقعیت درونی خود به همسر
شخصیت افراد را همان طور كه هست بشناسیم. با توجه به مجموعه شرایط محیط زندگی، فرهنگ خانوادگی، وضع شغلی، تفاوت های فردی و جنسیتی و ویژگی های مهم دیگر.
بسیاری از توقعات بی جا، سوء تفاهم ها قضاوت های منفی، نگرانی های بی مورد
مقایسه های غلط
و مشكلات دیگری كه باعث كدورت و مشاجره می شود و فضای عاطفی خانه را آلوده می كند، برخاسته از شناخت نادرست زن و شوهر از یكدیگر است.
#سیاست_خانومی
👈 همیشه به استقبال شوهرتون برین حتی اگه دستتون گیر بود
👈 وقتی اومد خونه چن دقیقه ای رو کنارش بشینین حتی اگه سکوت کرده بود
👈 وقت گرسنگی همسرتون هیچ درخواستی ازشون نکنین
👈 با آرامش و لحن پایین با همسرتون صحبت کنین. ظرافت زنانه فراموش نشه
👈 کمی شیطون باشین. آقایون دوس ندارن خانومشون خشک و جدی باشه
👈 حدالمقدور هر روز لباساتونو عوض کنین همچنین موهاتونو هر روز یه جور ببندین. در ضمن آقایون اکثرا موی بلند و خیلی دوس دارن.
👈 وقتی که ناراحتن زیاد پاپیچشون نشین یکم که آروم شدن بعدش باهم حرف بزنین و علتشو جویا بشین
👈 آقایون به غذا خیلی اهمیت میدن. هرچی که درست کردین سعی کنین سفره رو رنگارنگ کنی
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🥀
همه ما در روابط ميان فردى و يا زندگى مشتركمان دچار اشتباهاتى شده ايم كه باعث ناراحتى دوستان، همسر و... شده است.
✖ #شوخى بي مزه در جمع، انتقاد بی موقع، سوء برداشت، توهين، بى احترامى ، زير قول زدن...
♦ مهم این است که وقتى اشتباهى می كنيم، دلى را می شكنيم، حرفى می زنيم كه كدورت ايجاد مى كند چطور برخورد كنيم؟ چگونه #عذرخواهى كنيم؟!
🔺 اگر فكر می كنيد كه تنها با گفتن ببخشيد قائله ختم خواهد شد و طرفتان موظف است كه اشتباه شما را ببخشد و فراموش كند و همه چيز تمام شود سخت در اشتباه هستيد!
✳ اگر خواهان سر و سامان دادن رابطه تان هستيد، لازم است كه مولفه های يک عذرخواهى خوب را ياد بگيريد،
1-بيان تأسف
2-توضيح اينكه چطور اينگونه شد
3-قبول مسئوليت
4-بيان پشيمانى
5-پيشنهادى براى جبران
6-درخواست بخشش
👈 با بکار بستن مولفه
های عذرخواهی خوب و در کنار آن یادگیری مهارتهایی مانند:
🔹 کنترل خشم🔹همدلی( خود را جای طرف مقابل گذاشتن و دنیا را از چشم او دیدن)، 🔹در زمان عصبانیت تصمیم نگرفتن و اقدام به عمل نکردن🔹پرهیز از تعقل نمایی ( من خیلی بهتر از تو متوجه مسائل می شوم و تو خوب درک نمی کنی...)
و مانند اینها....
می توان به #تداوم ، استحکام و همچنین آینده خوب یک رابطه امیدوار بود
💑 با رفتار اشتباه همسرمان چگونه برخورد کنیم؟🤔
🔸ناراحت شدن زن و شوهر از دست یکدیگر میتواند طبیعی باشد. به هر حال ممکن است همسرمان دچار اشتباهی شود که ما را ناراحت کند اما مهم آن است که در قبال کار اشتباه همسرمان رفتار نابجا از ما سر نزند.
🔸اولا عکسالعمل ما باید متناسب با بزرگی یا کوچکی اشتباه همسرمان باشد. ثانیا طبق آموزههای دینی، بدی یا اشتباه همسرمان را با رفتار خوب از بین ببریم. تا مصداق آیه ۲۲ سوره رعد باشیم: (وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ؛ خردمندان کسانی هستند که بدی را با نیکی از بین میبرند.)
🔸قهر کردن، ناسزا گفتن، بد دهانی کردن، داد و بیداد کردن، آبروی همسر را بردن و... از مصادیق رفتار نابجا با وجود ناراحتی بجای ماست که عامل زیــاد شـدن بدی و اشتباه همسرمان میگردد.
ریز #نکته های زن و شوهری
#احترام و محبت
💞 زن وشوهر محبتشون رو به زبان بیارن و با کلمات محبتآمیز و محترمانه همدیگر رو خطاب کنند.
تقید به سلام و خداحافظی کردن
💞 زوجین در سلام کردن از هم سبقت بگیرن و موقع فاصله گرفتن از هم، حتما خداحافظی کنند.
حذف بهانهجویی
💞 متمرکز شدن همسران رو عیبهای هم، شیرینی و تداوم زندگی مشترک رو از بین میبره.
حفظ آراستگی
💞 توجه به آراستگی و معطر بودن زن و شوهر برای هم ازعوامل مهم در تحکیم روابط بینشون هست.
اخلاقمداری
💞همسران از بداخلاقی، ترشرویی، توهین و گفتن حرفهای دلسردکننده پرهیز و سعی کنند گفتگوهای گرم و صمیمی داشته باشند.
حذف خواستههای بیجا
💞توانایی افراد با همدیگه متفاوته و #همسران باید خواستههاشون رو در حد توان طرف مقابل مدیریت کنند.
#همسرداری #رفتار
💍❣💍❣💍❣💍❣
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
#سیاستهای_همسرداری
#خانومها_بخوانند
👈خيلي ساده و تضميني با گفتن و تكرار اين عبارات :
♦️"تو بايد...
♦️من منتظرم...
♦️كجاااا بودي؟!
♦️انجام دادي يا نه؟"
😏از چشم و دل همسرتان مي افتيد..
مرد ،مرد است، ذاتا عاشق تحكم و قدرت..
نرم و زنانه با همسرتان همراه شويد و فراموش نكنيد كه يك ملكه هيچ گاه نياز به دعوا و شلوغ كاري ندارد.
#هنر_بيان
در هنگام صحبت کردن ارتباط #چشمی مناسب داشته باشید 👇
⛔️ نگاه کردن به پایین هنگام صحبت با دیگران، القاکنندهی احساس عدمامنیت و اضطراب شماست.
✅ بهتر است حین صحبت با دیگران، تماس چشمیتان را حفظ کنید، اما هر از گاهی به اطراف نگاه کنید.
نگاه کردن به بالا و پایین وقتی که سؤالی از شما پرسیده میشود و شما نیاز به فکر کردن دارید، یک امر طبیعی است.
⛔️ زل زدن را فراموش کنید، چون این سبک نگاه کردن #تهاجمی است.
#ایده_متن😻✨
از این جملات ساده اما پرتاثیر میتونید در رابطه با همسرتون ایده بگیرید:
(تو تماس های تلفنی ، تو پیامک ها ، تو یادداشت هایی که کنار خوراکی ها و... براش میذارید ، تو آینه نویسی هاتون و...)
❤️تو تحقق رویاهای منی،
❤️آغوش تو سرکوب هیاهوی جهان است،
❤️همه خستگیات به جونم،
❤️تنها حامی و تامین کننده منی،
❤️من مال توام هرکاری دوست داری با من بکن،
❤️همسر تو بودن عین خوشبختی ست،
❤️عجب پدری خواهی شد،
❤️جیبهایت پر از پول حلال رئیس خانه،
❤️تو بهترین لذت دنیایی واسه من،
❤️سایه پر مهرت تا همیشه رو زندگیمون مستدام باد،
❤️روز پربرکتی رابرات آرزو میکنم،
❤️چجوری خوبی های تو را جبران کنم،
❤️تا ابد مدیون دستان گرم و پر تلاشت هستم،
❤️زیر سایه مردونت جام امنه و خوشبختم،
❤️هر روز که میگذره پشتم به وجودت گرم تر میشه عشق من
❤️من قدر این همه زحمتی که برای زندگیمون میکشی را میدونم،
❤️خداراشکر که تورو دارم
گفتن عیب خانواده همسر ممنوع⛔️
خاله زنک نباشید پشت سر اینو اون صحبت کردن و در مورد مادر شوهر و خواهرشوهر و جاری حرف زدن خیلی جالب نیست همیشه با احترام نسبت به خانواده همسرتون حرف بزنید و هرگز گله اونا رو پیش شوهرتون نکنین
نگید اگر عیب و ایرادات اونا رو بهش نگم نمیفهمه مطمئن باشید اون بهتر از شما مادر و خواهرش رو میشناسه و کارهاشونو میدونه نیازی نیست شما متوجهش کنین. اگر شما گله خانواده همسرتو پیشش بگی بخاطر اینکه مردها نقش حامی رو دارن اون بیشتر گارد میگیره و در پس دفاع از اونا برمیاد چون یه جورایی فکر میکنه اونا مظلوم واقع شدن و باید ازشون دفاع کنه
پس اگر میخواید تو قلب همسرتون جایگاه ویژه داشته باشین به هیچ عنوان بد خانواده اشو پیشش نگید
─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #بیست_ویک
برو آرام جانم!
برو قرار دلم!
من از هم اکنون باید به #تسلاى حسین برخیزم !
#غم برادرى چون تو، پشت حسین را مى شکند.
جانم فداى این #دوبرادر!
🏴پرتو هشتم🏴
عجب #سکوتى بر عرصه کربلا سایه افکنده است!
چه #طوفان دیگرى در راه است که آرامشى اینچینین را به مقدمه مى
طلبد؟
سکون میان دو زلزله !
آرامش میان دو طوفان!
یک سو #جنازه است و #خاکهاى_خون_آلود
و سوى دیگر تا چشم کار مى کند #اسب و #سوار و #سپر و #خود و #زره و #شمشیر.
و اینهمه براى #یک_تن؛☝️
امام که هنوز چشم به #هدایتشان دارد.
قامت بلندش را مى بینى که پشت به خیمه ها و رو به دشمن ایستاده است ، دو دستش را به قبضه شمشیر تکیه زده و
شمشیر را #عمود قامت خمیده اش کرده است و با #آخرین رمقهایش مهربانانه فریاد مى زند:
_✨هل من ذاب یذب عن حرم رسول االله...
✨آیا کسى هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟
✨آیا هیچ خداپرستى هست که به خاطر او فریاد مرا بشنود و به امید
رحمتش به یارى ما برخیزد؟
✨آیا کسى هست...
و تو گوشهایت را تیز مى کنى...
و نگاهت را از سر این سپاه عظیم عبور مى دهى و...
مى بینى که #هیچکس نیست ،
سکوت محض است و وادى مردگان . حتى آنان که پیش از این هلهله مى کردند،
بر سپرهاى خویش مى کوبیدند، شمشیرها را به هم مى ساییدند،
عمودها را به هم مى زدند
و علمها را در هوا مى گرداندند
و در اینهمه ، رعب و وحشت شما را طلب
مى کردند،
همه آرام گرفته اند،...
چشم به برادرت دوخته اند،
زبان به کام چسبانده اند
و گویى حتى نفس نمى کشند،...
مرده اند.
اما ناگهان در عرصه نینوا احساس جنب و جوش مى کنى،
احساس مى کنى که این سکون و سکوت سنگین را جنبش و فریادهاى محو، به هم مى زند.
هر چه دقیق تر به سپاه دشمن خیره مى شوى ، کمتر نشانى از تلاطم و حرف و حرکت مى یابى ،
اما این طنین این تلاطم را هم نمى توانى منکر شوى .
بى اختیار چشم مى گردانى و نگاهت را مرور مى دهى...
و ناگهان با صحنه اى مواجه مى شوى که چهار ستون بدنت را مى لرزاند... و قلبت را مى فشرد.
صدا از #قتلگاه_شهیدان است...
بدنهاى پاره پاره ،
جنازه هاى چاك چاك ،
بدنهاى بى سر،
سرهاى از بدن جدا افتاده ،
دستهاى بریده ،
پاهاى قطع شده ،
همه به تکاپو و تقلا افتاده اند تا فریاد استمداد امام را پاسخ بگویند.
انگار این قیامت است که پیش از زمان خویش فرا رسیده است....
انگار ارواح این شهیدان ، نرفته باز آمده اند،
بدنهاى تکه تکه خویش را به التماس از جا مى کنند تا براى یارى امام راهیشان کنند...
حتى چشمها در میان کاسه سر به تکاپو افتاده اند... تا از حدقه بیرون بیایند
و به یارى امام برخیزد.
دستها بى تابى مى کنند
بدنها بى قرارى .
و پاها تلاش مى کنند...
که بدنهاى چاك چاك را بر دوش بگیرند و بایستانند....
مبهوت از این منظره #هول_انگیز، نگاهت را به سوى امام بر مى گردانى و مى بینى که امام با دست آنان را به #آرامش فرا مى خواند و بر ایشان #دعا مى کند.
گویى به #ارواحشان مى فهماند که نیازى به یاورى نیست .
مقصود، #تکاندن این #دلهاى_مرده است ،
مقصود، #هدایت این جانهاى #ظلمانى است.
هنوز از بهت این حادثه در نیامده اى که صداى نفس نفسى از پشت سر توجهت را بر نمى انگیزد...
کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae
سروش
https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #بیست_ودو
صداى نفس نفسى از پشت سر توجهت را بر نمى انگیزد و وقتى به عقب بر مى
گردى،...
#سجاد را مى بینى که با #جسم_نحیف و #قامت_خمیده از خیمه در آمده است ، با تکیه به عصا، به تعب خود را ایستاده نگاه داشته است ،
خون به چهره زرد و نزارش دویده است ، و چشمهایش را حلقه اشکى آذین بسته است:
_✨شمشیرم را بیاور عمه جان ! و یارى ام کن تا به دفاع از امام برخیزم و خونم را در رکابش بریزم.
دیدن این حال و روز سجاد و شنیدن صداى تبدارش که در کویر غربت امام مى پیچید،
کافیست تا زانوانت را با زمین آشنا کند، صیحه ات را به آسمان بکشاند...
و موهایت را به چنگهایت پرپر کند و صورتت را به ناخنهایت بخراشد...
#اما اگر تو هم در خود بشکنى ،
تو هم فرو بریزى ،
تو هم سر بر زمین استیصال بگذارى ،
تو هم تاب و توان از کف بدهى ،
#چه_کسى امام را در این برهوت غربت و تنهایى ، #همدلى کند؟
این انگار صداى دلنشین هم اوست که :
_✨خواهرم ! #سجاد را دریاب که زمین از #نسل_آل_محمد، #خالى نماند.
#فرمان امام ، تو را #بى_اختیار از جا مى کند...
و تو پروانه وار این شمع نیم سوخته را به آغوش مى کشى...
و با خود به درون خیمه مى برى.
صبور باش على جان !
هنوز وقت ایستادن ما نرسیده است . بارهاى رسالت ما بر زمین است.
تا تو سجاد را در بسترش بخوابانى و تیمارش کنى .
امام به پشت خیام رسیده است و تو را باز فرا مى خواند:
_✨خواهرم ! دلم براى #على_کوچکم مى تپد، کاش بیاوریش تا یک بار دیگر ببینمش و... هم با این کوچکترین علقه هم وداع کنم.
با شنیدن این کلام ، در درونت با همه وجود فریاد مى کشى که :
_✨نه!
اما به چشمهاى شیرین برادر نگاه مى کنى و مى گویى :
_✨چشم!
آن سحرگاه که پدر براى ضربت خوردن به مسجد مى رفت ، در خانه تو بود.
شبهاى خدا را تقسیم کرده بود میان شما
دو برادر و خواهر،...
و هر شب بالش را بر سر یکى از شما مى گشود.
تنها سه لقمه ، تمامى افطار او در این شبها بود و در مقابل سؤ ال شما مى گفت :
_✨دوست دارم با شکم گرسنه به دیدار خدا بروم.
آن شب ، بى تاب در حیاط قدم مى زد، مدام به آسمان نگاه مى کرد و به خود مى فرمود:
_✨به خدا دروغ نیست ، این همان شبى است که خدا وعده داده است.
آن #شب ، آن #سحرگاه ، وقتى #اذان گفتند و پدر کمربندش را براى رفتن محکم کرد و با خود ترنم فرمود:
_✨اشدد حیازیمک للموت و لا تجزع من الموت، فان الموت لاقیکا اذا حل بوایکا(13)✨
حتى #مرغابیان خانه نیز به فغان درآمدند و او را از رفتن بازداشتند.
نوکهایشان را به رداى پدر آویختند و التماس آمیز ناله کردند.
آن سحرگاه هم با تمام وجود در درونت فریاد کشیدى که :
_✨نه ! پدر جان ! نروید.
اما به چشمهاى #باصلابت پدر نگاه کردى و آرام گرفتى :
_✨پدر جان ! جعده را براى نماز بفرستید.
و پدر فرمود:
_✨لا مفر من القدر... از قدر الهى گریزى نیست.
#کودك_شش_ماهه_ات را گرم درآغوشت مى فشردى...
سر و صورت و چشم و دهان و گردن او را غریق بوسه کنى
و او را چون قلب از درون سینه در مى آورى...
و به #دستهاى_امام مى سپارى.
امام او را تا مقابل صورت خویش بالا مى آورد،
چشم در چشمهاى بى رمق او مى دوزد و بر لبهاى به #خشکى نشسته اش بوسه مى زند.
پیش از آنکه او را به دستهاى بى تاب تو باز پس دهد،...
دوباره نگاهش مى کند،
جلو مى آورد، عقب مى برد
و ملکوت چهره اش را سیاحتى مى کند.
اکنون باید او را به دست تو بسپارد...
و تو او را به سرعت به خیمه برگردانى که مبادا آفتاب سوزنده نیمروز، گونه هاى لطیفش را بیازارد.
اما ناگهان میان دستهاى تو و بازوان حسین ، میان دو دهلیز قلب هستى ، میان سر و بدن لطیف على اصغر، تیرى #سه_شعبه فاصله مى اندازد...
و خون کودك شش ماهه را به #صورت_آفرینش مى پاشد.
نه فقط #هرملۀ_بن_کاهل_اسدى که تیر را رها کرده است...
ادامه دارد
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #بیست_وسه
نه فقط #هرملۀ_بن_کاهل_اسدى که تیر را رها کرده است..
بلکه تمام لشکر دشمن ، چشم انتظار ایستاده است تا #شکستن تو و برادرت را تماشا کند و #ضعف و #سستى و #تسلیم را در چهره هاتان ببیند.
#امام #باصلابت و #شکوهى بى نظیر، دست به زیر خون على اصغر مى برد، خونها را در مشت مى گیرد و به #آسمان مى پاشد....
کلام امام انگار آرامشى آسمانى را بر زمین نازل مى کند:
نگاه خدا، چقدر تحمل این ماجرا را آسان مى کند.
این #دشمن است که در هم مى شکند و این تویى که جان دوباره مى گیرى...
و این ملائکه اند که فوج فوج از آسمان فرود مى آیند و بالهایشان را به تقدس این خون زینت مى بخشند،...
آنچنان که وقتى نگاه مى کنى #یک_قطره از خون را بر زمین ، چکیده نمى بینى.
🏴پرتو نهم🏴
خودت را مهیا کن زینب....
که حادثه دارد به #اوج خودش نزدیک مى شود...
اکنون هنگامه #وداع فرارسیده است....
اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او، خبر از #فراقى_عظیم مى دهد.
خودت را مهیا کن زینب که لحظه وداع فرا مى رسد....
همه #تحملها که تاکنون کرده اى ، #تمرین بوده است ،
همه #مقاومتها، #مقدمه بوده است...
و همه #تابها و #توانها، #تدارك این
لحظه #عظیم_امتحان !
نه آنچه که #ازصبح تاکنون بر تو گذشته است ، بل آنچه از #ابتداى_عمر تاکنون سپرى کرده اى ،
#همه براى #همین_لحظه بوده است.
وقتى روح از تن #پیامبر، مفارقت کرد...
و جاى خالى نفسهاى او رخ نشان داد،
تو صیحه زدى ،
زار زار گریه کردى
و خودت را به آغوش #حسین انداختى و با نفسهاى او #آرام گرفتى...
#شش ساله بودى که مزه مصیبتى را مى چشیدى
و طعم تسلى را تجربه مى کردى.
#مادر از میان در و دیوار فریاد کشید که
_✨فضه (14)مرا دریاب!
خون مى چکید از #میخهاى پشت در و آتش ستم به آسمان شعله مى کشید...
و دود #غصب و تجاوز، تمام فضاى مدینه را مى انباشت.
#حسین اگر نبود...
و تو را در آغوش نمى گرفت و چشمهاى اشکبار تو را به روى سینه اش نمى گذاشت،
تو قالب تهى مى کردى از دیدن این فاجعه هول انگیز....
وقتى #حسن ، #پدر را با فرق شکافته و خونین ، آماده تغسیل کرد و بغض آلوده در گوش تو گفت :
_✨زینب جان ! بیاور آن کافور بهشتى را که پدر براى این روز خود باقى گذاشته است..
تو مى دیدى...
که چگونه ملائک دسته دسته از آسمان
به زمین مى آیند و بر بال خود آرامش و سکون را حمل مى کنند..
که مبادا طومار زمین از این فاجعه عظمى در هم بپیچد
و استوارى خود را از کف بدهد.
تو احساس مى کردى که انگار خدا به روى زمین آمده است ، کنار قبر از پیش آماده پدر ایستاده است..
و فریاد مى زند:
_✨الى ، الى ، فقد اشتاق الحبیب الى حبیبه . به سوى من بیاریدش ، به سوى من ، که اشتیاق دوست به دیدار دوست فزونى گرفته است.
تو دیدى که بر #طبق_وصیت پدر، حسن و حسین، تو انتهاى جنازه را گرفته بودند و دو سوى پیشین جنازه بر دوش
دیگرى حمل مى شد..
و پیکر پدر همان جایى فرود آمد که آن دوش دیگر اراده کرده بود.
و دیدى که وقتى خاك روى قبر، کنار زده شد، #سنگى پدید آمد که روى آن نوشته بود:
🌟(این مقبره را نوح پیامبر کنده است براى امیر مؤ منان و وصى پیامبر آخرالزمان.)🌟
#ملائک ، یک به یک آمدند،...
پیش تو زانو زدند و تو را در این عزاى عظماى هستى ، #تسلیت گفتند.
اینها اما هیچ کدام به اندازه سینه #حسین ، براى تو تسلى نشد.
وقتى سرت را بر سینه حسین گذاشتى و عقده هاى دلت را گشودى،...
احساس کردى که زمین #آرام گرفت و آفرینش از #تلاطم ایستاد.
آرى ، سینه حسین هماره مصدر آرامش بوده است...
و آفرینش ، شکیبایى را از قلب او وام گرفته است.
#حسن همیشه ملاحظه تو را مى کرد.
ابتدا وقتى نیش #زهر بر جگرش فرو نشست،...
بى اختیار صدا زد...
ادامه دارد
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س.
🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور
🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
🐎 #آفــٺــاب_در_حجــــــاب
🌴قسمت #بیست_وچهار
بى اختیار صدا زد:
_✨زینب!
#جز_تو چه کسى را داشت براى صدا زدن ؟
نیش از #مارخانگى خورده بود.
به چه کسى مى توانست پناه ببرد....
جز تو که مهربانترین بودى
و آغوش عطوفت و مهرت همیشه گشوده بود.
اما وقتى خبر #آمدنت را شنید،
عجولانه فرمان داد تا طشت را پنهان کنند...
تا تو نقش پاره هاى جگر را و خون دل سالهاى محنت و شرر را در طشت #نبینى.
غم تو را نمى توانست ببیند و اندوه تو را نمى توانست تاب آورد.
چه مى کرد اگر امروز #اینجا بود و مى دید که تو #کوه_مصیبت را بر روى شانه هایت نشانده اى و لقب (ام المصائب 15) و(کعبۀ الرزایا 16) گرفته اى.
چه مى کرد اگر اینجا بود...
و مى دید که تو دارى خودت را براى #وداع با همه هستى ات مهیا مى کنى.
#وداع_باحسین ،...
وداع با رسول االله است .
وداع با على مرتضى است.
وداع با صدیقه کبرى است .
وداع با حسن مجتبى است.
آنچه اکنون تو باید با آن واع کنى ، حسین نیست .
#تجلى تمامى #تعلقهاست...
نقطه اتکاء همه سختیهاست ،
لنگر کشتى وجود در همه طوفانها و بلاهاست.
انگار که از ازل تاکنون هیچ مصیبتى نبوده است .
چرا که حسین بوده است...
و حسین کافى است تا همه خلاءها و کاستیها را پرکند.
اما اکنون این حسین است که آرام آرام به تو نزدیک مى شود..
و با هر قدم فرسنگها با تو فاصله مى گیرد.
خدا کند که او فقط سراغى از #پیراهن_کهنه نگیرد.
پیراهنى که زیر لباس رزمش بپوشد تا دشمن که بناى #غارت دارد، آن را به خاطر #کهنگى_اش جا بگذارد.
پیراهنى که #مادرت_فاطمه به تو امانت داده است...
و گفته است که هرگاه حسین آن را از تو طلب کند، حضور مادى اش در این جهان ، ساعتى بیشتر دوام نمى آورد و رخت به دار بقا مى برد....
اگر از تو پیراهن خواست ، پیراهنى دیگر براى او ببر.
این #پیراهن را که #رمزرفتن دارد و بوى #شهادت در او پیچیده است ، پیش خودت نگاه دار.
البته او کسى نیست که پیراهن را بازنشناسد....
یعقوب ، شاگرد کوچک دبستان او بوده است .
ممکن است بگوید:
این، پیراهن عزت و شهادت نیست. تنگى مى کند براى آن مقصود بزرگ. برو و آن پیراهن امانت تو شهادت را بیاور، عزیز
برادر!
به هر حال آنچه باید و مقدر است محقق مى شود،...
اما همین قدر طولانى تر شدن زمان ، همین رد و بدل شدن یکى دو نگاه بیشتر، همین دو کلام گفتگوى افزونتر، غنیمت است.
این زمان ، دیگر #تکرارپذیر نیست.
این لحظه ها، لحظاتى نیست که باز هم به دست بیاید.
همین یک نگاه، به دنیا مى ارزد.
دنیا نباشد آن زمان که تو نیستى حسین!
پیراهن را که مى آورى،
آن را #پاره_تر مى کند که #کهنه_تر بنماید...
بندهاى دل توست انگار که پاره تر مى شود
و داغهاى تو که تازه تر.
مگر دشمن چقدر #بى_حمیت است که ممکن است چشم #طمع از این لباس کهنه هم برندارد؟!
ممکن ؟ !
مى بینى که همین لباس را هم خونین و چاك چاك ، از بدن تکه تکه برادرت درمى آورند و بر سر آن #نزاع مى کنند.
پس خودت را #مهیا کن زینب...
ادامه دارد