eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
2 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوسیس بندری دهه ۶۰ 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ته انداز بال (ارمنی پلو)😍😋 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😋 سینه مرغ ۲ عدد خردل ۲ قاشق مایونز ۲ قاشق کچاب ۱ قاشق خیار شور یک عدد لیمو ۱ عدد زعفرون ۱ قاشق روغن ۳ قاشق نمک و فلفل سیاه و پاپریکا و آویشن و پودر سیر و تخم گشنیر (از هرکدوم یک قاشق چای خوری ) 🥮••🍹•» ☕️🧁 «•🍹••🥮 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
✍ ارزش ندارد برای یک حرفِ بی‌منظور دنیایتان را خراب کنید. همدیگر را ببخشید تا همیشه کنار هم خوشبخت بمانید. ‎‌‌‌‌‌‌‌کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
💑 از جملات تکراری استفاده نکنـید 🔸در تمـاس تلفنی‌هاتون وقتی همـسرتون حالتونو میپرسه هیچ‌وقت نگویید: بد نیستم. به جای کلمات منفی، از کلمات مثبت استفاده کنید. مثلا بگویید: خوبم ممنون! 🔸حتی در این مورد نیز تنوع‌کلامی داشته باشـید، مثـلا بگوییـد:👇 ❣با تـــو همیشــــه خـــوبــــم! ❣با داشتن همسری مثل تو خوبم! ❣به لطف و دعـــای تو خوبــــم! ❣تو خوب باشی منـــم خوبـــم! ‌┅┄ ※♥️👫♥️※┄┅ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
🍁🍂❤ ❤ 🍂 امان بده!! تقریبا تمام ادم های روی زمین احتیاج دارند که در پایان روز دوباره انرژی بگیرند و جسم و روحشان را بازسازی کنند. مردها که از مریخ نیامده اند. باز هم خوششان نمی آید که وقتی از کار خسته و کوفته برمی گردند شما تمام اتفاقات روز را برایشان بازگو کنید امان بدهید ، بگذارید کمی استراحت کنند و بعد آرام آرام به شرح ماوقع شروع کنید. اگر به هر دلیلی به او اعتماد کامل ندارید به جاسوسی متوسل نشویید. چون اوضاع خراب تر میشود منطقی ترین کار این است که از یک آدم امین و دارای صلاحیت مشاوره بخواهید. رابطه تان را طوری با او تنظیم کنید که هم عاشقش باشید و هم بهترین دوست و رفیقش... 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae ‍ زن از مرد ضعیف خوشش نمی آید، ❌ این مخالف با طبیعت آنها است.❌ این بدان معنی نیست که او می خواهد شما مثل هرکول باشید، بلکه می خواهد با تصور ذهنی او از یک مرد مطابقت داشته باشید. او می خواهد این قدرت و احساس امنیت ناشی از آن را در حضور شما حس کند. او هم چنین می خواهد شما باهوش باشید و از قدرت ذهنی بالایی برخوردار 💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹 برای کشتن یک زن نیازی نیست فریاد بزنی , ترکش کنی برای کشتن یک زن کافیست وقتی برای تو پیرهن زیبا می پوشد فراموش کنی بگویی : " چه زیبا شده ای بانو " و اگر فقط چندبار دیگر به همین راحتی از نگاه تو بیفتد تمام او می شکند زن ها نیاز شدید به توجه مرد زندگیشون دارن لطفا زیبایی هاش رو ببینش و بهش توجه کن و تحسینش کن ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دو نوع کودک با ادب داریم! نوع اول کودک با ادبی که درونش پر از افکار بد است و همه زندگیش اجبار و اضطراب است. او یاد گرفته ماسک بر صورت بزند و طبق خواسته های بقیه رفتار کند. نوع دوم کودکی که از داشتن رابطه ی اجتماعی لذت میبرد. با اشتقیاق سلام میکند. حتی اگر سلام نکند با لبخند به استقبال بقیه میرود. نوع اول با دعوا کردن و نصیحت کردن با ادب شده و نوع دوم الگوی خوبی داشته و یاد گرفته که با ادب باشد. برای اجتماعی شدن فرزندتان او را مجبور نکنید، بلکه الگوی خوبی باشید. 🌹🌿🌹🌿 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
‌ ‌ آقایان جزییات رو نمیبینن، چون دید نزدیکشون بد است مثلا گل سر خانوم رو یا حتی مدل موهاشو پس خانوم اگر تغییری ایجاد کردی باید به مرد بگید 🔹مثلا بگید مبل روجابجا کردم 🔹بگید ابروهام رو اینجوری بر داشتم قشنگه 🔹مهمان میخاد براتوت بیاد اگر میخاین شوهرتون کمک حالتون باشه یک لیست تهیه کنیدو بهش بگید فلان کارهارو تو انجام بده (میوه بیار چایی بیار بشقابها رو بیار) اگر نخواهید مرد انجام نمیده چون جزییات رو نمیبینه 🔷مثلا خانوم گوجه فرنگی رو تبدیل به گل رز کرده گذاشته رو سالاد اگر به مرد نگیید (عزیزم این گل رز که گذاشتم رو سالاد قشنگه) گل رز گوجه ا ی رو میخوره و میگه چرا گوجه ها رو اینقدر درشت خرد کردی😄 چون دید نزدیک مرد بد است ❣ ❣🌸.        ❌تحت هیچ شرایطی از خودتون بدگویی نکنید❌ 🔵معمولا همسرتون اگه چیزی بهتون میگه همون حرف های خودتونه و ایرادهاییه که خودتون از خودتون گرفتید و دوم اینکه به خودتون اهمیت بدید مطالعه کنید. 🔹همایش های افزایش اعتماد بنفس برید 🔹بهترین غذاها رو بخورید 🔹به زیبایی تون برسید آرایشگاه برید. 🔵اینجوری هم خودتون ذهنیتتون عوض میشه و هم در نظر اطرافیان ارج و قربتون میره بالا 🙇 دو نفری که عاشق همن، باید همدیگه رو به یه اندازه دوست داشته باشن. وقتی یکی، اون یکی رو بیشتر دوست داره و تند تند در عشقش پیش میره مثل وقتیه که دو نفر دارن یه فرش رو لوله میکنن و یکی تند تند میپیچه و اون یکی عقب میفته. نتیجه‌ش یه فَرشــه که نافرم پیچیده شده. 💞هر از گاهی دوست‌داشتن همدیگه رو بررسی کنین گاهی لازمه کنید تا اون بهتون برسه ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺🌸🍃🌺🌸🍃 کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤ 🌷🐞🌷🐞🌷🐞🌷🐞🌷 انقد سخت گیری نکنین که ازتون پنهون کاری کنن! 😐 یه خانوم با ،یه جوری برخورد میکنه که خیال پنهون کاری یا دروغ رو اصلا نمیکنه، چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه و نه غُر !!!😑 رمزش هم اینه که زیادی سخت گیری نکنین ،😋 با سخت گیری زیاد حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن که ازش متنفرن😷 🔴🔵برای علاقه مند کردن مرد به خانه و زندگی، بهتر است او را در خانه راحت بگذارید، مردان از زنان سخت گیر و حساس و زودرنج گریزانند. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷❣ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند ❤️ ایتا https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae سروش https://splus.ir/joingroup/AGimDIjc-b5qplaV1a7j9g
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 #رمان_واقعی_مفهومی_
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت براى ماجرا است... او از و و و ، هنوز چیزى نمى داند. دخترى که در تمام عمر سه ساله خویش جز ندیده است ، دخترى که در تلاقى آغوشها، پایش به زمین نرسیده است، چگونه مى تواند با مقوله هایى مثل جنگ و محاصره و دشمن ، آشنا باشد. او پدر را عازم سفر مى بیند،... سفرى که ممکن است هم باشد. اما نمى داند که چرا خبر این سفر، اینقدر دلش را مى شکند، اینقدر بغضش را بر مى انگیزد و اینقدر اشکهایش را جارى مى کند. نمى داند چرا این سفر پدر را اصلا دوست ندارد. فقط مى داند که باید پدر را از رفتن باز دارد. با گریه مى شود، با خنده مى شود، با شیرین زبانى مى شود، با تکرار کلامهایى که همیشه پدر دوست داشته ، مى شود، با کرشمه هاى کودکانه مى شود، با بوسیدن دستها مى شود، با نوازش کردن گونه ها مى شود، با حلقه کردن بازوهاى کوچک ، دور گردن پدر و گذاشتن چشم بر لبهاى پدر مى شود، با هرچه مى شود، او نباید بگذارد، پدر، پا از خیمه بیرون بگذارد. با هر ترفندى که دخترى مثل رقیه مى تواند، پاى پدرى مثل حسین را سست کند، باید به میدان بیاید.... او که در تمام عمر سه سال خویش ، هیچ خواهش نپذیرفته نداشته است ، بهتر مى داند که با حسین چه کند تا او را ازاین سفر باز دارد. و این همان چیزى است که تو تاب دیدنش را ندارى... دیدن جست و خیز ماهى کوچکى بر خاك در تحمل تو نیست. بخصوص اگر این ماهى کوچک ، قلب تو باشد، تو باشد، تو باشد. از خیمه بیرون مى زنى... و به خیمه اى خلوت و خالى پناه مى برى تا بتوانى را بى مهابا رها کنى و به آسمان ابرى چشم مجال باریدن دهى. نمى فهمى که زمان چگونه مى گذرد و تو کى از هوش مى روى و نمى فهمى که چقدر از زمان در بیهوشى تو سپرى مى شود. احساس مى کنى که سر بر گذاشته اى و با این حس ، باورت مى شود که رخت از این جهان بر بسته اى و به دیدار خدا شتافته اى . حتى وقتى رشحات آب را بر روى گونه ات احساس مى کنى ، گمان مى کنى که این قطرات کوثر است که به پیشواز چهره تو آمده است. با حسى آمیخته از و ، چشمهایت را باز مى کنى... و را مى بینى که را به روى گرفته است و با گونه هاى تو را طراوت مى بخشد. یک لحظه آرزو مى کنى که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه عمر همه کائنات ، دوام بیاورد. حاضر نیستى هیچ بهشتى را با زانوى حسین ، عوض کنى و حتى هیچ کوثرى را جاى سرچشمه چشم حسین بگیرى. حسین هم این را خوب مى داند و چه بسا از تو به این آغوش ، مشتاق تر است ، یا محتاج تر! این شاید تقدیر شیرین خداست براى تو که وداعت را با حسین در این خلوت قرار دهد و همه را از این آتشناك ، بپوشاند. هیچ کس تا ابد، جز خود خدا نمى داند که میان تو و حسین در این لحظات چه مى گذرد. حتى فرشتگان از بیم آتش گرفتن بالهاى خویش در هرم این وداع به شما نزدیک نمى شوند. هیچ کس نمى تواند بفهمد که با قلب تو چه مى کند؟ هیچ کس نمى تواند بفهمد که در جان تو چه مى ریزد؟ هیچ کس نمى تواند بفهمد که بر پیشانى تو چگونه تقدیر را رقم مى زند. فقط آنچه دیگران ممکن است ببیند یا بفمند این است که از خیمه بیرون مى آید. .... ادامه دارد
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت که دیگر . شده است.... و مگر پیش از این ، غیر از این بوده است ؟ 🏴پرتو دهم🏴 ✨الموت اولى من رکوب العار والعار اولى من دخول النار قرار ناگذاشته میان این است که تو در از و و ها کنى... و او با رمزى ، رجزى ، ترنم شعرى ، آواى دعایى و فریاد لاحولى ، سلامتى اش را پیوسته با تو در میان بگذارد. و این رمز را چه خوش با رجز آغاز کرده است. و تو احساس مى کنى که این نه رجز که ضربان قلب توست... و آرزو مى کنى که تا قیام قیامت، این صدا در گوش آسمان و زمین ، طنین بیندازد. و اهل خیام نیز به این صدا دلخوشند،... احساس مى کنند که ضربان قلبى هستى هنوز مستدام است و زندگى هنوز در رگهاى عالم جریان دارد. براى تو اما این صدا پیش از آنکه یک اطلاع و آگاهى باشد، یک نیاز عاطفى است . هیچ پرده اى حایل میان میدان و چشمهاى تو نیست این یک نجواى لطیف و عارفانه است که دو سو دارد. او باید در ، بجنگد، شمشیر بزند و بگوید: _✨الله اکبر و از تو بشنود:_✨جانم! بگوید: _✨لااله الااالله و بشنوذ: _✨همه هستى ام. بگوید: _✨ لا حول و لا قوة الا باالله! و بشنود: _✨قوت پاهایم، سوى چشمم، گرماى دلم، بهانه ماندنم! تو او را از وراى پرده هاببینى... و او صداى تو را از وراى فاصله هاى بشنود. تو نفس بکشى و او قوت بگیرد.... تو سجده مى کنى و او بایستد،... تو آب شوى و او روشنى ببخشد... و او... او تنها با اشارت مژگانش زندگى را براى تو معنا کند. و... ناگهان میدان از نفس مى افتد، صدا قطع مى شود و قلب تو مى ایستد. ! این شمشیر است که بر فرود آمده است ، او را به کرده است... و انگار باران خون بر او باریده باشد، تمام سر و صورتش را گلگون کرده است. همه عالم فداى یک تار مویت حسین جان ! برگرد! این سر و پیشانى بستن مى خواهد،... این کلاه و عمامه عوض کردن و... این چشم خون گرفته بوسیدن. تا دشمن به خود مشغول است بیا... تا خواهرت این زخم را با پاره جگر مرهم بگذارد. بیا که خون گونه ات را به اشک چشم بروبد، بیا که جانش را سر دست بگیرد و دور سرت بگرداند. تا دشمن ، کشته هاى شمشیر تو را از میانه میدان جمع کند، مجالى است تا خواهرت یک بار دیگر، خدا را در آینه چشمهایت ببیند و گرماى دست خدا را با تمام رگهایش بنوشد. زینب ! این هم حسین . دستش را بگیر و از اسب پیاده اش کن . چه لذتى دارد گرفتن دست حسین ، فشردن دست حسین... و بوسیدن دست حسین. چه عالمى دارد تکیه کردن دست حسین بر دست تو. حسین جان ! تا قلب من هست پا بر رکاب مفشار.... ادامه دارد
🌴بِــسْـمِـ الـرَّبِ الزّینَــب.س. 🐎سَــلامٌ عَلی قَــلبِ الزِینَبِ الصَّبــور 🌴 🐎 🌴قسمت حسین جان! تا قلب من هست پا بر رکاب مفشار. تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که مژگان من پاى نازنین تو را بیازارد. جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین! صداى آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب! و زیبایى رخسار حسین ، تو را مبهوت خود نکند زینب! دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند! آب ؟ براى شستن زخم ؟ آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى لبهایش مى چکاندى. چه باك ؟ اشک را خدا آفریده است براى همین جا. باران بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند شستشو دهد، اگرچه شورى آن بر جگر چاك چاك او رسوب مى کند. فرصت مغتنمى است زینب! باز این تویى و حسین است و تنهایى. اما... اما نه انگار. هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم انتظارتر. پیش از آنکه دست تو فرصت پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او حلقه زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند. بار سنگینى بر پشت بچه هاست... و از آن عظیم تر کوله بار حسین است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى. پیش روى بچه ها، محبوبترین عزیز آنهاست... که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا بیشترین بهره را از این لحظه ، داشته باشند. تا بعدها با خود نگویند... که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و... شرایط است که از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود. حکایت و برق ، که روشنى به ظواهر عالم کار دارد. حکایت و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است. حکایت است... حکایت این لحظات که از آن است چه رسد به و پرداختن آن.... اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این کشمکش اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و ناخواسته ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند. یکى مات ایستاده است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد بیشترین ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد. یکى مدام دور حسین چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند. یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است. یکى دست حسین را بوسه گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند. یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است. انگار که برترین گنج هستى را پیدا کرده است. یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته اشکهایش را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند. یکى پهلوى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند. یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند. و است_براى_حسین.... گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من! و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است. با کدام دست و دلى مى خواهى این حلقه ها را جدا کنى. چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد. این که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است. مى توان این حلقه ها را گشود؟.. ادامه دارد